🍃❤️
تو
در تمام زبانها
ترجمهی لبخندے،😍
هر کجاے جهان که تو را بخوانند
گُل از گُلشان مےشکفد....☺️
رفیقشهیدم
#شهیدمحمدابراهیمهمت
🍃❤️
🍁آنقدر به شما نگاه میکنم
تا شبیهتان شوم...
تـا #همـت عشـق اسـت
چـرا منـت مرگ؟!
باید بـه «شهیدان» تو پیوست «حسین»
#شهیدمحمدابراهیمهمت❤️
#شهید_مصطفی_صدرزاده ❤️
#رفیقشهید دارے؟؟؟
🍃❤️بسم رب الشهدا❤️🍃
#فرمانـــده...
اینها روکه میگم بده نیروها تهیه کنند بعد بیان برای اعزام به جبههے فرهنگی!🍃
۱)توکل
۲)توسل
۳)غیرت
۴)تهذیب نفس
۵)فرمایشات آقا
واز همه مهمتر...#اخلاص
#شهیدمحمدابراهیمهمت 😍❤️
#فرماندهلشڪر۲۷محمدرسولالله🌹
#اومخلصخدابود 🕊🍃
💞 سنگر عشق
http://eitaa.com/joinchat/1940389899Ccfe69b9c58
🌷خــودسازیبهسبکشهیدهمت🌷
◽️میگفت بعد از نماز وقتی سرتون رو به سجده میگذارید و بدنتون آروم میشه اونجا با خودتون خلوت کنید.
◽️چون بهترین وقت همون موقعست که چیزی حواستون رو پرت نمیکنه. یه مرور داشته باشید روی همه کارهایی که از صبح تا شب کردید.ببینید کارهاتون برای رضای خدا بوده یا نه.😇☝️
🌷خیلیها این توصیه حاج ابراهیم را شنیده بودند.عمل کرده و نتیجهاش را هم دیده بودند.🕊
#شهیدمحمدابراهیمهمت
#فرمانده_دلهــا
#خادم_الشهداء
#بسمربالشهدا
مدام میگفت برایم از همت بگو
برایم بگو
درون مجنون
چه گذشت بر او
گفتم رفیق
تا به حال
جایی
«تنها مانده ای؟»
جایی
بدون یاور
«در کمین دشمن افتاده ای؟»
جایی
تنها و بی نشان
«جنگیده ای؟»
تنهای تنهای تنها
«چشم در چشم لشکری از دشمن دوخته ای؟»
یک جایی
در هجوم آتش
«با بی کسی هایت سوخته ای و ساخته ای؟»
گفتم رفیق
تا به حال
جایی
از درون،
خون
«گریسته ای؟»
تا به حال
برایت
از لشکرت
«مانده فقط دسته ای؟»
با چشم خود
خون دادن عزیزانت را
«به تماشا نشسته ای؟»
تمام دردهایت را
پشتِ بغضی
«انباشته ای؟»
تا به حال
«ضجه های آخر یک مرد را در مجنون شنیده ای؟»
لحظه های جان دادنِ رزمنده ای را به چشم خود دیده ای؟
در یک نبرد
با دیدن درد
«هزارو یک بار مرده ای؟»
گفتم رفیق
بی نوا همت،
کههمه ی این ها را
با چشم دلش چشید و با چشم سرش دید
آخرش
با صدایی آرام تر
گفتم رفیق
و همت
دیگر چیزی در خشابش باقی نمانده بود
«جز آرمان و عقیده ای»
و او
همهچیزش را دادو
به دیدار معبودش شتافت
تکه تکه،
«با سر بریده ای»
#شهیدمحمدابراهیمهمت
#بسمربالشهدا
مدام میگفت برایم از همت بگو
برایم بگو
درون مجنون
چه گذشت بر او
گفتم رفیق
تا به حال
جایی
«تنها مانده ای؟»
جایی
بدون یاور
«در کمین دشمن افتاده ای؟»
جایی
تنها و بی نشان
«جنگیده ای؟»
تنهای تنهای تنها
«چشم در چشم لشکری از دشمن دوخته ای؟»
یک جایی
در هجوم آتش
«با بی کسی هایت سوخته ای و ساخته ای؟»
گفتم رفیق
تا به حال
جایی
از درون،
خون
«گریسته ای؟»
تا به حال
برایت
از لشکرت
«مانده فقط دسته ای؟»
با چشم خود
خون دادن عزیزانت را
«به تماشا نشسته ای؟»
تمام دردهایت را
پشتِ بغضی
«انباشته ای؟»
تا به حال
«ضجه های آخر یک مرد را در مجنون شنیده ای؟»
لحظه های جان دادنِ رزمنده ای را به چشم خود دیده ای؟
در یک نبرد
با دیدن درد
«هزارو یک بار مرده ای؟»
گفتم رفیق
بی نوا همت،
کههمه ی این ها را
با چشم دلش چشید و با چشم سرش دید
آخرش
با صدایی آرام تر
گفتم رفیق
و همت
دیگر چیزی در خشابش باقی نمانده بود
«جز آرمان و عقیده ای»
و او
همهچیزش را دادو
به دیدار معبودش شتافت
تکه تکه،
«با سر بریده ای»
#شهیدمحمدابراهیمهمت
@saangareshgh
هروقتمیخواستبراےجوانانیادگارے بنویسد ، مے نوشت ؛
منڪانللہڪاناللهله
هرڪهباخداباشدخدابااوست.
رسمعاشقنیست بایڪدل
دودلبرداشتن ...
#شهیدمحمدابراهیمهمت🌱