مے دانیـد!
بِینِ خُودِمـان بِمـانَد
گـاهے!
دلم مےخواهَـد
دِلِ شما #هَـم بـرایم تَنگـ شَود...
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ
🕊🕊🕊🌷🌷🌷
💕قبل از شروع زندگی مشترک میدانستم انتخابم مورد تأیید همه اقوام نیست. همان طور که شاید سبک فکر و زندگی هرکس مورد تأیید همه اطرافیانش نیست.
👌این را هم میدانستم که با توجه به شرایط جامعه، ممکن است با توجه به لباس خاص محمد زندگی راحتی نداشته باشم. اما ویژگیهای بارز و مثبت او همه این مسائل را جبران میکرد.
💕محبت و مهربانی صادقانهاش و احترامی که بیتوجه به ظاهر و فکر افراد به همه میگذاشت حتی کسانی که شبیه ما فکر نمیکردند را تحت تأثیر قرار میداد.
👌برخی اوقات با اولین برخورد دوستانهاش، دیگران تسلیم میشدند و راه دوستی پیش میگرفتند. اینها قوت قلبم بود که انتخاب درستی داشتم. از طرفی صادقانه تحمل این سختیها لذتی هم داشت که جلب نظر مثبت خدا بود که بارها در سختیهای مختلف مزد فرمانبرداریمان را میداد و همه چیز را برایمان جبران میکرد.💕
#مدافع_حرم
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ به روایت همسر
خواهر ❣ #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
آنان که قلبشان ز تو رخصت گرفته بود
سربندشان به نام تو زینت گرفته بود...
از لحظه ای بگو که شلمچه غرور داشت
صدها محب فاطمه در آن حضور داشت
#ایام_فاطمیه🏴
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
اربعین به نیابتش رفتم زیارت. خیلی به یادش بودم. برای دخترهایش هم کادو خریدم. دوتا عروسک. از طریق همسر و دخترهایم عروسک ها را به دست دخترهایش رساندم. از اخلاقش باخبر بودم. کادوی هر کسی را قبول نمی کرد اما می دانستم این سوغاتی را از من که دوستش هستم می پذیرد.
همسرم برایم تعریف کرد که دخترها چقدر از عروسک ها خوششان آمده و حتی آن ها را به قاب عکس پدرشان هم نشان داده اند.
شب توی عالم خواب دیدمش. دلم خیلی برایش تنگ شده بود. داشت به من می خندید. کلی تشکر کرد بخاطر خوشحالی بچه ها.
گفت: من هم برایت یک هدیه دارم که سر وقتش به تو می رسانم. اهل تلافی بود. اگر کسی کاری برایش می کرد، به هر نحوی می توانست جبرانش می کرد.
#روایت_دوست_شهید
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ