eitaa logo
🌴سنگر عشق🌴
324 دنبال‌کننده
19.3هزار عکس
8هزار ویدیو
67 فایل
┄──┅┅═🔶═┅┅──┄ ﷽ باسلام و عرض خوش آمد حق او با گریهِ تنها نمیگردد ادا ... #شهدا_آماده_ایم آدرس کانال 👇👇👇 https://eitaa.com/saangareshgh ارتباط با ما 👈 @SeyedAli75 ┄──┅┅═🔶═┅┅──┄
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدی که تصویر امام را روی تانک صهیونیست‌ها چسباند! 🔻شهید فصیحی می‌گفت که برادران لبنانی به ما اجازه نمی‌دادند با اسرائیلی‌ها بجنگیم و لبنانی‌ها می‌گفتند شما فقط برای تبلیغ دین به اینجا آمده‌اید. اما یک شب زمانی که سربازان اسرائیلی درخواب سنگین فرو رفته بودند بچه‌های ایرانی از فرصت استفاده کردند و عکس حضرت امام خمینی (ره) را بردند و به تانک‌ها و کلاه‌های سربازان اسرائیلی چسباندند و برگشتند. 🔻شهید رضا فصیحی که مدتی در لبنان بود، بعد از بازگشت به ایران در جبهه‌های جنگ تحمیلی حضور یافت و خیلی زود در ۲۲ فروردین سال ۱۳۶۲ در عملیات والفجر یک به شهادت رسید.
⭕️ بچه علی‌ نقی کیست ؟ علی‌ نقی، كاسب مؤمن و خیری بود كه هیچ‌گاه وقت نماز در مغازه پیدایش نمی‌کردند. در عوض این معلم جلسات دینی در صف اول نماز جماعت دیده می‌شد. یک عمر جلسات مذهبی در خانه‌ها و تكیه‌ها به راه‌انداخته و كلی مسجد مخروبه را آباد كرده بود ولی از نعمت فرزند محروم بود ...😔 آن‌هایی كه حسودی‌شان می‌شد و چشم دیدنش را نداشتند، دنبال بهانه می‌گشتند تا نمكی به زخمش بپاشند ..! آخر بعضی‌ها عقده پدر او را هم به دل داشتند؛ پیرمردی كه قلدر هم نتوانسته بود جلسات قرآن خانگی او را تعطیل كند ..! علی‌نقی راه پدر را ادامه داده بود اما الان پسری نداشت كه او هم به راه پدری برود. به خاطر همین همسایه كینه‌توز، بهانه خوبی پیدا كرده بود تا آتش حسادتش را بیرون بپاشد؛ درب را زد. علی‌نقی آمد دم درب ... مردك به او یك گونی داد و گفت: «حالا كه تو بچه نداری، بیا این‌ها مال تو، شاید به كارت بیاید». علی‌نقی در گونی را باز كرد، ۱۱ تا بچه گربه از توی آن ریختند بیرون ..!😞 قهقهه مردک و صدای گریه علی‌نقی قاطی شد ... كنار در نشست و دستانش به بلند و گفت «ای كه گفتی بخوانیدم تا اجابت‌تان كنم ..! اگر به من فرزندی بدهی، نذر می‌كنم كه به لطف و هدایت خودت او را و دینت كنم». خدایی كه دعای زكریای سالخورده را در اوج ناامیدی اجابت كرده بود، 13 فرزند به علی‌نقی داد كه اولین‌شان همین حاج آقا محسن است .. 😊
🕊 💞 وقتي مي آمد خانه ☺️ من ديگر حق نداشتم كار كنم...😉 بچه را عوض مي كرد شير براش درست ميكرد 🍼 سفره را مي انداخت و جمع مي كرد... پا به پاي من مي نشست لباسها را مي شست ،پهن ميكرد،خشك مي كرد وجمع مي كرد.... 😍🍃 آن‌قدر محبت به پاي زندگي مي‌ريخت كه هميشه بهش مي‌گفتم «درسته كم مي‌آي خونه ولي من تا محبت‌هاي تو رو جمع كنم، براي يك ماه ديگه وقت دارم.»😍💌 نگاهم مي‌كرد و مي‌گفت «تو بيش‌تر از اينا به گردن من حق داري.»☺️💞 يك بار هم گفت «من زودتر از جنگ تموم مي‌شم. 😔 وگرنه، بعد از جنگ به تو نشون مي‌دادم تموم اين روزها رو چه‌طور جبران مي‌كنم.»❤️ 📝خاطره ای از همسر شهید ابراهیم همت دوســــتان شهــــ🕊ــدا
باسلام اگر یادتون باشه پارسال در تیر ماه تشیع 150شهید گمنام را داشتیم در تهران میخواستم یادی کنیم از اون روزهایی که هشت تریلی با 150شهید آمدند در خیابان های تهران تا ما بدانیم که شهدا هستند و یادشان زنده هست😭🌹. های از ❤️😭 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻