eitaa logo
🌴سنگر عشق🌴
324 دنبال‌کننده
19.3هزار عکس
8هزار ویدیو
67 فایل
┄──┅┅═🔶═┅┅──┄ ﷽ باسلام و عرض خوش آمد حق او با گریهِ تنها نمیگردد ادا ... #شهدا_آماده_ایم آدرس کانال 👇👇👇 https://eitaa.com/saangareshgh ارتباط با ما 👈 @SeyedAli75 ┄──┅┅═🔶═┅┅──┄
مشاهده در ایتا
دانلود
*لبخند بزن بسیجی * جنگ جنگ تا پیروزی عدو شود سبب خیر. ما تازه دیروز معنای آن را فهمیدیم. دیروز عصر که با خمپاره سنگر تدارکات را زدند، نمی دانید تدارکاتچی بیچاره چه حالی داشت؛ باید بودید و با چشمان خودتان می دیدید. دار و ندارش پخش شده بود روی زمین؛ کمپوت، کنسرو، همه آنچه احتکار کرده بود! انگار مال بابایش بود. بچه ها مثل مغول ها هجوم بردند، هر کس دو تا، چهار تا و بیشتر کمپوت زده بود زیر بغلش و می گریخت و بعضی ها همان جا نشسته بودند، می خوردند و شعار می دادند جنگ جنگ تا پیروزی، صدام بزن جای دیروزی! شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خنده شهدا لحظات آخر.....🥀 شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات 🕊🌷🌷🕊 🕌🕌
🕊🌹🕊 ‌شــ‌هيد ايستـاده ميانِ مرز دو دنيـا ڪ‌ه اگر خواستـۍ راهۍ اتــ ڪند! پس بسم الله! شهدا زنده اند, مي شنوند, مي بينند و جواب ميدهند... نشانم بده ای شهید
🔹بزرگترین آرزویش شهادت در راه خدا بود تا جایی که عشق به شهادت تمام اعمال و رفتارش را تحت الشعاع قرار داده بود و پیوسته زیارت قبور شهدا و تجدید پیمان با ایشان را داشت و همچنین دعای دایمی قنوتش«اللّهم الرّزُقنٰا توفیقَ شَهادت فی سَبیلِک»بود. به همراه خانواده برای سال تحویل در شلمچه‌ حـضور پیدا میکرد و خـاک ‌پـاک جـبهه‌ها را می‌بویید، می‌بوسید‌ و سجده شکر خدا را بجا می‌آورد و مناجاتی ‌با خداوند در آن خلوتگه ‌شهدا داشت که دیدنی بود و بگفته‌ی فرزند بزرگوارش آنقدر اشک می‌ریخت که پیراهنش از اشک خیس می‌شد. و در نهایت در دفاع از حریم اهل بیت(س) عاشقانه سر و دست داد و چون مولایش حسین(؏) بدون سر به خاک سپرده شد. 🌷 🍃تاریخ تولد: ۱۳۵۴/۷/۱۲ 🍃تاریخ شهادت: ۱۳۹۲/۲/۱۰ 🍃محل شهادت: حلب سوریہ
بخون و بخنــــــ😂ــــــد نگهبان‌ها وقتی می‌خواستند اسم کسی را بنویسند، اسم کوچک، اسم پدر و پدر بزرگش را می‌نوشتند. کاری به فامیلی فرد نداشتند. بعضی وقت‌ها بچه‌ها آن‌ها را سر کار می‌گذاشتند و اسم‌های عجیب و غریب بهشان می‌گفتند. 😉 یک شب، یکی از اسرا داشت نماز شب می‌خواند. نگهبان صدایش کرد و پرسید «اسمت چیه❓ گفت: «شنبه» گفت «اسم پدرت❓» گفت «یک شنبه». گفت «اسم پدر بزرگت❓» گفت «دوشنبه» . صبح آمد سر صف و گفت «اسمی رو که می‌خونم بلند شه». بعد نگاه کرد به کاغذی که توی دستش بود و گفت « ، ، ». تا اسم را خواند همه زدند زیر خنده.😂😄 بیچاره مانده بود که چه بکند.😳🙄 شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات 🕊🌷🕊
ما ترس از شهادت نداریم و این تنهـا آرزوی مـاست . . . ۱۰سیدالشهدا ۱۳٦۱
مثل مأموران سرشماری، چند نفر از بچه های گردان با دفتر و دستک، راه افتاده بودند سنگر به سنگر از سایر رزمنده ها راجع به تعداد خانوار و اهل و عیالشان می پرسیدند، فرق نمی کرد چه سن و سالی داشته باشد، پدر باشد یا پسر. همه کنجکاو بودند بدانند قضیه از چه قرار است. نام، نام خانوادگی، شغل، محل سکونت، تعداد افراد خانواده، پسر یا دختر و به این ترتیب تا آخر. مدتها این روشی بود مثل خیلی از روشهای دیگر برای وقت خوش کردن و مشغول کردن ذهن و دل تازه واردها و در نهایت وقتی از این مأموران قلابی! سؤال می شد این اطلاعات را برای چه می خواهید می گفتند: هر خانواده که پنج پسر یا مرد داشته باشد، خمس بدهد. خمس اولادش را و از هر پنج نفر یک نفر باید چهار چرخش برود هوا و شهید بشود!😂
۲۷ سال سن؛ ۲۵ سفر کربلا 🧡❤️ حسین آقا به گفته مادرش، وقتی دلش می‌گرفت، تنها چیزی که حالش را خوب می‌کرد کربلا رفتن بود؛ در ۲۷ سال سنش، ۲۵ بار زیارت رفته بود؛ سالی چهار پنج بار زمینی با دوستانش می‌رفت کربلا، همسرش را هم در چهار ماهی که عقد بودند، برد کربلا؛ یک‌بار زیارت سه‌روزه رفته بود و یک عرب به او گفته بود أنت مجنون؟ پرسیده بود مگر دیوانه‌ای که هنوز نیامده برمی‌گردی؟ حسین پاسخ داده بود:ٱنا المجنون الحسین!
🍃🌸 گناهکارم قبول ولی من بنده توام ، بنده پیشمانِ تو ! فقـط رو تو از من بر نگردون !