eitaa logo
🌴سنگر عشق🌴
325 دنبال‌کننده
19هزار عکس
7.9هزار ویدیو
67 فایل
┄──┅┅═🔶═┅┅──┄ ﷽ باسلام و عرض خوش آمد حق او با گریهِ تنها نمیگردد ادا ... #شهدا_آماده_ایم آدرس کانال 👇👇👇 https://eitaa.com/saangareshgh ارتباط با ما 👈 @SeyedAli75 ┄──┅┅═🔶═┅┅──┄
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸🌱🌺🌿🌼 🌼🌿🌺🌱 🌱🌸 🌺 🍃 🌺بسم رب الشهدا والصدیقین🌺 4⃣1⃣ من مردهای زيادی را ميديدم؛ شوهرهای دوستانم كه در راحتی و رفاه هم بودند، اما چه قدر سر زن و بچه ادعا داشتند. حاجی بزرگوار بود. با آن همه سختی كه ميكشيد جا داشت از ما طلب كار باشد، اما هميشه با شرمندگی می آمد خانه. آن شب به خاطر اين كه آن طور نيايد بنشيند، رفت زير آب سرد؛ آب گرم نداشتيم. من ديدم خيلی طول كشيد و خبری نشد. دل واپس شدم. حاجی سينوزيت حاد داشت. فكر كردم نكند اصلا از سرما نفسش بند آمده باشد. آمدم در حمام را زدم. چون جوابی نيامد، كمی آن را باز كردم و ديدم آب گل آلود راه افتاده. آن وقت صدای او آمد كه «ميخوای اين آب گل آلود رو ببينی من رو بيشتر شرمنده كنی؟» به خودش سختی ميداد اما طاقت نداشت ما سختی ببينيم. به محض آن كه در جنوب صحبت عمليات شد، حاجی مصر شد كه من برگردم. گفت: «اگه خدای نكرده موفق نشيم، عراقی ها خيلی راحت دزفول رو با خاك يكسان ميكنند.» گفتم «خب، من هم مثل بقيه ی مردم. هر اتفاقی برای اينها بيفته من هم كنارشون هستم.» حاجي گفت: «تو بايد برگردی اصفهان. مردم اين جا بومی همين منطقه ند. اگه به شان سخت بيايد با خانواده هاشون ميرن مناطق اطراف. از اين ها گذشته، به خاطر اسلام تو بايد بری. اگه اين جا باشی، من ديگه توی خط آرامش ندارم.» اين را كه گفت راضی شدم. يعنی عقل آدم اين طور وقت ها راضی ميشود، وگرنه از وقتی نشستم داخل اتوبوس، تا اصفهان گريه كردم. نميدانم، فكر ميكردم ديگر حاجی را نمی بينم. البته يك ماه بعد كه عمليات انجام شد، ايشان آمدند، صحيح و سالم. ديگر با حاجی منطقه نرفتم تا آقامهدی، پسر بزرگمان، دنيا آمد. صبح روزی كه مهدی ميخواست دنيا بيايد، حاجی از منطقه زنگ زد. خيلی هم بی قرار بود. دائم ميپرسيد «من مطمئن باشم حالت خوبه؟ مسئله ای پيش نيومده؟» گفتم «نه، همه چيز مثل قبل است.» مادرشان اصرار كردند بگويم «بچه داره دنيا مياد» اما دلم نيامد، ترسيدم اين همه راه را بيايد و دل نگران برگردد.همان روز، بعد از ظهر مهدی دنيا آمد و تا حاجی خبردار شود، سه روز طول کشید . روز چهارم ساعت سه ی صبح بود كه خودش را رساند. ايام محرم بود و حاجی از در كه آمد، يك شال مشكی هم دور گردنش بود. به نظرم خيلی زيباچهره آمد. 🍃🌸🌱🌺🌿🌼🍃🌸🌱🌺🌿🌼🍃🌸🌱 ادامه دارد.....
🍃🌸🌱🌺🌿🌼 🌼🌿🌺🌱 🌱🌸 🌺 🍃 🌺بسم رب الشهدا والصدیقین🌺 5⃣1⃣ برايش جا آماده كرديم كه بخوابد، اما آمد كنار من و مهدی نشست. گفت: «ميخوام پيش شماها باشم» و آن قدر خسته بود كه همان طور نشسته خوابش برد. نزديكی های صبح مهدی را بغل گرفت، گفت «با بچه م خيلی حرف دارم، شايد بعدها فرصت نباشه.» عجيب بود. انگار مهدی يك آدم بزرگ باشد. من خيلی وقت ها دلم برای آن لحظه تنگ میشه . ململ سپيدی را كه سر بچه بود با احتياط كنار زد و لب هايش را گذاشت دم گوش او، زمزمه كرد «بابا! ميدونی چرا اسمت رو ميذارم مهدی؟» و اشك هايش تندتند ريخت. ديدم قطره های درشت اشك حاجی روی صورت مهدی می افتد. فكر كردم «حالاست كه بیقراری كنه»، اما بچه سر به راه و ساكت بود و تو دست های حاجی كم كم خوابش برد. گفتم: «من ميخوام با شما بيام.» حاجی مهدی را نگاه كرد، گفت «من راضی نيستم شماها بياييد؛ من نگرانم.» انگار تكيه كلامش اين بود «من نگران شماها هستم.» اما اين بار كمی قلدری كردم، گفتم «من ديگه اين جا نميمونم. تا حالا فقط حق خودم بود و از آن گذشتم، اما از حق بچه م نميگذرم. معلوم نيست تو تا كی هستی. ميخواهم لااقل تا خودت هستی، دست محبتت روی سر بچه م باشه.»مهدی چهل روزش نشده بود كه حاجی آمد دنبالمان و ما را با خودش برد جنوب و در منزل عموی حاجی ساكن شديم. آن ها خودشان هم دوتا بچه ی كوچك داشتند و با همه ی محبتی كه در حق من و مهدی ميكردند آن جا يك احساس شرمندگی دائمی داشتم. فكر ميكردم به هر حال ما آن ها را به زحمت انداخته ايم. يك روز كه حاجی آمد خانه هرچه با من حرف زد، جواب ندادم. هم عصبانی بودم هم میدانستم اگر يك كلمه حرف بزنم، اشكم در می آيد. او هم ديد من چه قدر ناراحتم، رفت بيرون و دو ساعت بعد با يك وانت برگشت. چندتا وسيله ی جزئی داشتيم كه نصف وانت را به زور پر كرد، سوار شديم و رفتيم انديمشك به خانه های بيمارستان شهيد كلانتري. 🍃🌸🌱🌺🌿🌼🍃🌸🌱🌺🌿🌼🍃🌸🌱 ادامه دارد.......
خدایا! وجودمان را لبریز از آرامش ... قلبهایمان را سرشار از عشق ... و انسانیت‌ ما را کامل کن! ...
🌷هر صبح و غروب بخونید... 🌷💐🌷
من همونم‌ڪھ‌برات‌میمیرم..🙃♥️✋🏾
😎ما همان نسل جَوانیم که ثابت کردیم 💪در ره عشق جگردار تر از صد مَردیم ✌️هر زمان بوی خمینی(ره)به سر افتد مارا 😇دور سر سید علی خامنه ای میگردیم _ پشتیبان ولایت فقیه باشیم _
شـــــهدایـــــے زندگـــــے ڪـــــردن بـــــه؛↓ ←پـــــروفایل شهدایـــــے نیستــــــــــ... اینڪـــــه همون شـــــهیدے ڪـــــه مـــــن عڪـــــسشو پـــــروفایلمو📲 گـــــذاشتم↓ 🌱 چـــــے مـــــیگه مهمـــــه... 🌱چـــــے از مـــــن خـــــواستـــــه مهمـــــه 🌱راهـــــش چـــــے بـــــوده مهمـــــه 🌱چـــــطورزنـــــدگےمیڪرده مهمـــــه 🌱بـــــاڪے رفیـــــق بـــــوده مهمـــــه 🌱دلـــــش ڪـــــجاگـــــیربـــــوده مهمـــــه 🌱چـــــطورحرفــــــــــ مـــــیزده 🌱چـــــطورعبادتــــــــــ میڪرده 🌿 🌹🍃🌹🍃
"زیباترین سلفی 😢😢 شهید حسن علا نجمه 😥😥 "
بِــسْـمِ الـلّـہِ الْـرحْـمـٰنِ الـرَحـیـم🌱 رفیق میخوام دعوتت کنم به یه حس و حال خوب😍😍 ☺️ قول میدم 😎بیای حسش میکنی😍 فقط کافیه وارد کانال بشی حیفه از دستش بدی😉 🦋🌿 جایی برای گفتگویی ساده و کوتاه اما درباره ی مبانی دینی و اصول اعتقادات خب وقتشه یه بسم‌الله‌بگی و وارد کانال بشی👇 https://eitaa.com/joinchat/640155754C38d1d765b2 🤞🏻🙊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاج‌فریدون درخواست نیرو می‌کنند؛ حاج فریدون داوطلبانه وارد عملیات می‌شود اما به همراه دو تن دیگر از نیروها، در پاتک تروریست‌های تکفیری فیلق‌الشام گیر می‌کنند و اسیر می‌شوند. 🔸تروریست‌ها یکی از همرزمانش را همانجا شهید می‌کنند و حاج فریدون را به همراه رزمنده‌ای دیگر به اسارت می‌برند. در اولین روز اسارت، آنها را از یک تونل رد می‌کنند و چنان کتک می‌زنند که کمر دوست همرزم و فک فریدون می‌شکند؛ آنها را به شدیدترین شکل شلاق می‌زدند و شکنجه می‌کردند. از همین جا بود که ۱۴ماه اسارت حاج فریدون احمدی در چنگال تروریست‌های تکفیری شروع می‌شود. 🔹در ۲۰۰روز ابتدایی اسارت، آنها را داخل یک‌ونیم‌متر جا انداخته بودند و وقتی بیرون می‌آوردند، به مدت پنج‌ساعت زیر آفتاب داغ سوریه می‌بستند. در این ۲۰۰روز ذوب‌شان کردند چون حاج فریدون قبل از اسارت، نزدیک به ۱۰۳کیلو وزن داشت اما در دوران اسارت، وزنش به ۶۰کیلو رسیده بود. بعد از اینکه آنها را زیر آفتابی سوزان نگه می‌داشتند، داخل سلولی یک‌ونیم‌متری می‌انداختند که یکی باید در آن دراز می‌کشید و یکی می‌ایستاد. 🔸شهید احمدی یکبار هم خم به ابرو نیاورد و همیشه شجاعانه مقاومت کرد و از هیچ چیزی نمی‌ترسید. اگر عکس اسارتش را ببینید، هیچ نشانی از ترس در صورتش نیست و با لبخندی همه تکفیری‌ها را به سخره گرفته است. 🔹شهید احمدی در طول مدتی که آنجا بود، به زبان عربی‌مسلط شده بود و متوجه ‌می‌شود تروریست‌ها می‌خواهند در منطقه‌ای که او قبل از اسارت آنجا خدمت می‌کرده، عملیات انجام دهند. گویا تروریست‌ها می‌خواستند در منطقه حلب عملیات کنند که حاج فریدون متوجه می‌شود و به خانواده‌اش بصورت رمزی و با زبان کردی پیغام می‌دهد و می‌گوید سریعاً این موضوع را به بچه‌ها انتقال بدهید. پس از اینکه خانواده‌اش به نیروها اطلاع دادند، آن نیت پلید تروریست‌ها خنثی شد و آنها نتوانستند به هدفشان برسند. شهید احمدی در اسارت هم به فکر بچه‌ها بود و از همانجا با آن وضعیت دشوار با شجاعت تمام می‌خواست مفید واقع شود. 🔸پس از ۱۴ماه، وقتی همرزم حاج فریدون با یکی دیگر از نیروهای سوری از چنگال تروریست‌های فیلق‌الشام فرار می‌کنند، چند نفر از تکفیری‌ها را به هلاکت می‌رسانند. فردای آن روز، مورخ ۱۵بهمن۱۳۹۵، وقتی تروریست‌ها می‌بینند چند نفرشان کشته شده‌اند، برای تلافی حاج فریدون را به شدت شکنجه می‌کنند؛ به قدری که سر و دماغش را می‌شکنند و بیهوش می‌شود و سپس دوتیر خلاصی یکی در سینه و یکی در قلبش می‌زنند و او را به شهادت می‌‌رسانند. پیکر شهید سرافراز مدافع‌حرم فریدون احمدی پس از چهارماه به وطن بازگشت و پس از تشییفی باشکوه، در گلزار شهدای کرمانشاه آرام گرفت. 🌹 🌼☘🌼 🌸🌿🌸🌿🌸 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌷ب یاد شهیدان🌷: نام : فریدون نام خانوادگی : احمدی سامله نام پدر : تاریمراد تاریخ تولد : ۱۳۵۵/۱۲/۱۳ - کرمانشاه🇮🇷 دین و مذهب : اسلام شیعه وضعیت تأهل : متأهل شـغل : پاسدار ملّیـت : ایرانی تاریخ اسارت:۱۳۹۴/۱۰/۱-خان‌طومان🇸🇾 تاریخ شهادت: ۱۳۹۵/۱۱/۱۵ - حلــــب🇸🇾 مــــزار : گلــــزار شهــــدای کرمانشــــاه توضیحات: ۱۴ماه شنکجه و اسارت توسط گروه تکفیری فیلق‌الشام در سوریه ┄┅─✵🕊✵─┅┄ 🖋 راوی؛ همسرشهید ایشان می گفت؛ برای دفاع از اسلام، برای دفاع از کشور هرجایی باشد می روم و جانم را هم در این راه می دهم. 🌹 🎈🎂🎈 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌸🌿🌸🌿🌸 🌼☘🌼 🌹 📜روایتی از زندگی شهید مدافع‌حرم فریدون احمدی 🔹شهید فریدون احمدی ۱۳ اسفند ۱۳۵۵ در شهر کرمانشاه چشم به جهان گشود؛ ایام کودکی‌اش با دفاع مقدس همزمان شده بود. پس از تحصیلات، در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مشغول شد و با گسترش تروریستهای داعشی و تجاوز آنان به حرم آل‌الله، قصد رفتن به سوریه کرد. 🔸شهید فریدون احمدی سرگذشت عجیبی نسبت به بقیه شهدا دارد. شهید احمدی که یکبار قصد رفتن به سوریه را در سال۱۳۹۲ داشت، با مخالفت خانواده نتوانست به صحنه مقابله با تروریست‌های تکفیری اعزام شود. پس از چندسال وقفه، این پاسدار کرمانشاهی در آبان ۱۳۹۴ به صورت داوطلبانه عازم سوریه شد. 🔹از همان ابتدا، حاج فریدون خستگی‌ناپذیر در عملیات‌های مختلف حاضر می‌شد تا اینکه پس از چندروز از نخستین اعزام، مورخ ۲۹ آذر ۹۴، عملیات مهمی در خان‌طومان انجام می‌شود که طی آن نیروها در آنجا محاصره می‌شوند و از تیپ حاج‌فریدون درخو
🌹هزاران جان شیرین هم اگر بود پرستـو بودم و وقت سفـر بود سـرم را داده‌ام ... الحمـدلله ڪه مرگ بی‌شهادت دردسر بود🕊 💐 ولادت : ۱٦ تیـر ۱۳٦۵ 🌷شهادت : ۱۸ آبان ۱۳۹٦ 🕊رجعت پیڪر: ۵ آذر ۱۳۹٦ 🥀 ☘☘☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🌸بسم الله الرحمن الرحیم 🌸✨ رضا سگ باز یه لات بود تو مشهد.😮 هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!✌️ یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می کنه.🤗 شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: فکر کردی خیلی مردی؟!🤔 رضا گفت:بچه ها که اینجور میگن😎 چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!! به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه.. 💢مدتی بعد، شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد..!😤 چند لحظه بعد با دستبند، رضارو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: این کیه آوردی جبهه؟!🤔 رضا شروع کرد به فحش دادن. (فحشای رکیک) اما چمران مشغول نوشتن بود✍🏻 وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد: آهای کچل با تو ام. 😕 یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: بله عزیزم!😙 چی شده عزیزم؟🤔 چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟ رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!👊🏻 چمران: آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید!😳 ❕چمران و آقا رضا تنها تو سنگر، رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کِشیده ای، چیزی؟!! شهید چمران: چرا؟! رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده.!😶 تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه، شهید چمران: اشتباه فکر می کنی..! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده!😍 هِی آبرو بهم میده، تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می کردی ولی اون بهت خوبی می کرده.!🤗 منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.! تا یکمی منم شبیه اون ( خدا ) بشم.😇 رضا جا خورد!😞 رفت و تو سنگر نشست.🚶🏻 آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی رفت، زار زار گریه می کرد!😭 تو گریه هاش می گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟ اذان شد.☺️ ⚠️رضا اولین نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت، سر نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد!😭 وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد، رضارو خدا واسه خودش جدا کرد.! (فقط چند لحظه بعد از توبه کردن ش😍 به این میگن یه توبه و نماز واقعی😔 🌹🍃🌹🍃
نمی‌گویم شبتان شهدایی✨ چون خیریست به کوتاهی شب🌙 می‌گویم عاقبتتان شهدایی✨ چون خیریست به بلندی سرنوشت🌹
دور از تو،صبوری‌ نتواند دل‌من وصل‌توحیات‌خویش‌داند‌ دل‌من ..
خلوت گُزيده را به تماشا چه حاجت است چون كويِ دوست هست به صحرا چه حاجت است...؟ ❤️
32.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با رویای‌ بین‌الحرمین‌ خیلی خیلی دلتنگم‌ حسین ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قلبم برای‌‌صحن تو پر درمی‌آورد هر روز، کوله بارسفر در می‌آورد صبرم زیادست، ولی‌تو قبول کن دوری زکربلات، پدر در می‌آورد
سرم هـوای تو دارد دلم هـوای ضریح چه می‌شود که سری گوشه حرم بزنم‌
nohenab20_audio(7).mp3
5.88M
💔 اینکه دلتنگ‌ توام اقرار میخواهد مگر؟! ....
🌴سنگر عشق🌴
💔 اینکه دلتنگ‌ توام اقرار میخواهد مگر؟! ....
حسین جآن ؛ از‌ قرن‌های‌ آن‌ سوی‌ تقویم، وقتی‌ نوازشِ‌ نور‌ تو‌ در‌ رگهایمان‌ جاری‌ میشود، چه‌ تماشا‌ دارد‌ لذت‌ گم‌‌شدن‌ و‌ غرق‌شدن‌ در‌ اسمت ...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💫 🌸🕊دعای عهد🕊🌸💫 💭 از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده : ☀⛅ هركس چهل صبحگاه اين عهد را بخواند، از يـــــــاوران قائم‏ ما باشد و اگـــــر پيش از ظهور آن حـضـرت از دنــيا برود، خدا او را از قــبـر بيرون آورد كه در خدمت آن حضرت باشد و حق تعالى بر هر كــــلمه هزار حسنه به او كرامت فرمايد و هزار گناه از او محو سازد. آن عــهـــد اين است: 💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫 🌸✨🌙اللَّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظِيمِ وَ رَبَّ الْكُرْسِيِّ الــرَّفِيعِ وَ رَبَّ الْبَـحْرِ الْمَـــسْجُورِ وَ مُــــنْزِلَ الـتَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الــزَّبُورِ وَ رَبَّ الظِّـــلِّ وَ الْحَــرُورِ وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ [الْفُرْقَانِ‏] الْعَظِيمِ وَ رَبَّ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ وَ الْأَنْبِيَاءِ [وَ] الْمُرْسَلِينَ🌸✨🌙 🌸✨🌙اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِوَجْهِكَ [بِاسْمِكَ‏] الْكَرِيمِ وَ بِنُورِ وَجْــهِـــكَ الْمُنِيرِ وَ مُلْكِكَ الْقَدِيمِ يَا حَيُّ يَا قَــيُّــومُ أَسْأَلُكَ بِاسْمِــكَ الَّـــذِي أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرَضُونَ وَ بِاسْمِكَ الَّذِي يَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَ الْآخِرُونَ يَا حَيّا قَبْلَ كُلِّ حَيٍّ وَ يَا حَيّا بَعْدَ كُلِّ حَيٍّ وَ يَا حَيّا حِينَ لا حَيَّ يَا مُحْيِيَ الْمَوْتَى وَ مُمِيتَ الْأَحْيَاءِ يَا حَيُّ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ🌸🌙✨ 🌸✨🌙اللَّهُمَّ بَـلِّغْ مَوْلانَا الْإِمَامَ الْهَادِيَ الْمَهْدِيَّ الْقَائِمَ بِأَمْرِكَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ الطَّاهِرِينَ عَـنْ جَـمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا سَـهْلِهَا وَ جَـبَلِهَا وَ بَــرِّهَا وَ بَـحْـــرِهَا وَ عَـنِّي وَ عَـنْ وَالِدَيَّ مِنَ الصَّلَوَاتِ زِنَـةَ عَـرْشِ اللَّهِ وَ مِدَادَ كَلِمَاتِهِ وَ مَا أَحْـصَاهُ عِلْمُهُ [كِتَابُهُ‏] وَ أَحَاطَ بِـهِ كِتَابُهُ [عِلْمُهُ‏]🌸✨🌙 🌸✨🌙اللَّهُمَّ إِنِّـي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَـبِـيحَةِ يَوْمِي هَذَا وَ مَا عِـشْتُ مِنْ أَيَّامِي عَهْدا وَ عَقْدا وَ بَيْعَـةً لَـهُ فِي عُـنُقِي لا أَحُولُ عَنْهَا وَ لا أَزُولُ أَبَــدا الـلَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِـــــنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْهُ وَ الْـمُـسَارِعِــيـنَ إِلَـيْـهِ فِـي قَـضَاءِ حَـوَائِجِهِ [وَ الْمُمْتَثِلِينَ لِأَوَامِرِهِ‏] وَ الْمُـحَامِينَ عَنْهُ وَ السَّابِـقِينَ إِلَى إِرَادَتِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَـــيْـــنَ يَدَيْهِ🌸✨🌙 🌸✨🌙اللَّهُمَّ إِنْ حَالَ بَـيْنِي وَ بَـيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِي جَعَـلْتَهُ عَلَى عِـــــــــــبَــادِكَ حَـــتْــما مَـقْـضِـيّـا ،فَـأَخْـرِجْـنِي مِـنْ قَــبْـرِي مُـؤْتَـزِرا كَــفَـنِي شَـاهِرا سَـيْفِي مُجَرِّدا قَنَاتِي مُلَبِّيا دَعْـوَةَ الدَّاعِي فِي الْحَاضِرِ وَ الْبَادِي🌸✨🌙 🌸✨🌙اللَّهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَةَ وَ الْغُرَّةَ الْحَمِيدَةَ وَ اكْحُلْ نَاظِرِي بِنَظْرَةٍ مِنِّي إِلَيْهِ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ وَ اسْلُكْ بِي مَحَجَّتَهُ وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ وَ اشْدُدْ أَزْرَهُ وَ اعْمُرِ اللَّهُمَّ بِهِ بِلادَكَ وَ أَحْيِ بِهِ عِبَادَكَ فَإِنَّكَ قُلْتَ وَ قَوْلُكَ الْحَقُّ ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ فَأَظْهِرِ اللَّهُمَّ لَنَا وَلِيَّكَ وَ ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ الْمُسَمَّى بِاسْمِ رَسُولِكَ حَتَّى لا يَظْفَرَ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْبَاطِلِ إِلا مَزَّقَهُ وَ يُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُحَقِّقَهُ وَ اجْعَلْهُ🌸✨🌙 🌸✨🌙اللَّهُمَّ مَفْزَعا لِمَظْلُومِ عِبَادِكَ وَ نَاصِرا لِمَنْ لا يَجِدُ لَهُ نَاصِرا غَيْرَكَ وَ مُجَدِّدا لِمَا عُطِّلَ مِنْ أَحْكَامِ كِتَابِكَ وَ مُشَيِّدا لِمَا وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دِينِكَ وَ سُنَنِ نَبِيِّكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْهُ🌸✨🌙 🌙🌸✨اللَّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدِينَ اللَّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِيَّكَ مُحَمَّدا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْيَتِهِ وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلَى دَعْوَتِهِ وَ ارْحَمِ اسْتِكَانَتَنَا بَعْدَهُ اللَّهُمَّ اكْشِفْ هَذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ وَ عَجِّلْ لَنَا ظُهُورَهُ إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدا وَ نَرَاهُ قَرِيبا بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ🌸✨🌙 🌾آنگاه سه بار بر ران راست خود میزنى، و در هر مرتبه میگويى: 💥🌸الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا مَوْلايَ يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ🌙⭐️🤲🌸💥 ✨🕊🌸اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّكَ اَلْفَرَج🌸🕊✨🌙 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌱 است و یاد تو غوغا نموده در دلم شور و حال نادری بر پا نموده در دلم... 🌱نامت از روز ازل ای صاحب عصر و زمان همچو جان و روح من ،مأوا نموده در دلم... 🔅السلام علیک یا اباصالح المهدی