⏰ساعت آخرالزمان⏰
💥#داستان_ازدواج_امام_حسن_عسکری (ع) با شاهزاده روم: 💎قسمت دوم: 🌟خواب عجیب نرجس«علیها السلام»: آن
#قسمت سوم
هیئت تو خونه گرفتن کجا بود این وسط . . !'
عبدالله دیوونه ناراحت شد
به پهنای صورت اشک میریخت میگفت آقا ؛ حسین حسین خونه ما💔. .
خونه ما 💔💔
بعد کلی گریه و اصرار قبول کردن
حسین حسین خونه عبدالله باشه . .
اومد خونه
به خانمش گفت ، خانمش عصبانی شد گفت عبدالله تو پول یه چایی نداری
خونه هم که اجاره ست ... !!
چجوری حسین حسین خونه ما باشه
کتکش زد . .
گفت عبدالله من نمیدونم
تا هفته دیگه میری کار میکنی پول هیئت رو در میاری . .
واِلا خودتم میندازم بیرون از خونه
عبدالله قبول کرد
معروف بود تو شهر ، کسی کار بهش نمیداد هرجا میرفت قبول نمیکردن که
هی میگفت آقا حسین حسین قراره خونه ما باشه💔 . .
روز اول گذشت ، روز دوم گذشت ... تا روز آخر
خانمش گفت عبدالله وقتت تموم شد هیچی هم که پول نیاوردی
تا شب فقط وقت داری پول آوردی آوردی نیاوردی درو به رو خودت و هیئتیا باز نمی کنم . .
عبدالله دیوونه راه افتاد تو شهر هی گریه میکرد میگفت حسین حسین خونه ما💔💔💔
رفت ؛ از شهر خارج شد
بیرون از شهر یه آقایی رو دید
آقا سلام کرد گفت عبدالله کجا ؟ مگه قرار نبود حسین حسین خونه شما باشه ؟!
عبدالله دیوونه گریش گرفت
تعریف کرد برا اون آقا که چی شد و . . .
آقا بهش گفت برو پیش حاج اکبر تو بازار فرش فروشا
بگو یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بهت بده ، بفروش خرج حسین حسین خونه رو بده💔
عبدالله خندش گرفت دوید به سمت بازار فرش فروشا
به هرکی میرسید میخندید میگفت حسین حسین خونه ما . . خونه ما💔
رسید به مغازه حاج اکبر
گفت یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بده !
حاج اکبر برق از سرش پرید عبدالله دیوونه رو میشناخت
گریش گرفت چشمای عبدالله رو بوسید عبدالله ... !!!
امانتی یابن الحسن رو داد بهش
رفت تو بازار فروخت با پولش میشد خرج 100 تا حسین حسین دیگه رو هم داد . .
با خنده دوید سمت خونه نمیدونم گریه میکرد ، میخندید میگفت حسین حسین خونه ما 💔
رسید به خونه شب شده بود . .
دید خادمای هیئت خونه رو آماده کردن
خانم عبدالله رفت چایی و شیرینی گرفت
چه هیئتی شد اون شب 💔
آره یابن الحسن خرج هیئت اون شب خونه عبدالله دیوونه رو داد🚶🏻♂
عبدالله خودش که متوجه نشد
ولی دیگه عبدالله دیوونه نبود ، خیلی خوب صحبت میکرد
آخه یابن الحسن رو دیده بود💔😍
میخوام بگم حسین تو حواست به عبدالله بود
حواست بود خرج هیئتت رو نداره
اینجوری هواشو داشتی
آقا حتما حواست هست نوکرات دلشون برات تنگه💔 ...
میشه یه شب حسین حسین بین الحرمین باشه؟!🚶🏿♂
میشه درد منم دوا کنی بیام حرم💔😔
💔😭
#پست_ویژه
🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃
@saat_akharozaman
#قسمت _اول
🔵به مناسبت ۱۲ سالهشدن آشوب سوریه
🔴آشوب فراگیر پایدار در آخرالزّمان
از برخی احادیث اسلامی بهره گرفته میشود که زیندگان خاورمیانه، بهویژه مسلمانان، پیش از شورش سفیانی، گرفتار آشوبی فراگیر میشوند که دوازده سال پایدار میماند، سپس سفیانی برمیشورد و فرات گنجی بزرگ از تلا را آشکار میکند، و آغاز آن آشوب از شام و پایانش در همانجا خاهد بود.
ابن مُسَیَّب گفته است: در شام آشوبی خاهد بود که گویا آغازش بازی کودکان است. از سویی بالا میآید و از سویی آرام میشود، و پایان نمییابد تا آنکه فریادگری فریاد زند: بیگمان فرمانده فلانی است.(۱)
نیز ابن مُسَیَّب گفته است: در شام آشوبی خاهد بود که گویا آغازش بازی کودکان است. سپس کار مردم بر چیزی استوار نمیشود و برای آنان گروه گردآمدهای نخاهد بود تا آنکه فریادگری از آسمان فریاد زند: بر شما باد فلانی، و پنجۀ دستی برآید که اشاره میکند.(۲)
چنین مینماید که این دو روایت از سخنان پیامبر-صلّىالّاهعلیهوآله- باشند، اگرچه سعید ابن مسیّب تابعی آن دو را به وی نسبت نداده است.
بدان که در ماه محرّم سال قیام قائم-علیهالسّلام-، جبرائیل-علیهالسّلام- از آسمان بانگ میزند که مهدی فرماندۀ مردم است، و پنجۀ دستی آویزان در هوا آشکار میشود که سوی وی اشاره میکند.
بنا بر آنچه هویداست، آشوب شام همان «آشوب سوریه» است که گویا آغازش از بازی کودکان بود، و در شهر دَرْعا زبانه کشید، هنگامی که شماری از کودکان شعارهایی را بر زیان زمامداری سوریه در ۲۲ ربیع اوّل ۱۴۳۲ برابر ۲۶ فوریه ۲۰۱۱ بر دیوار مدرسهشان نوشتند و با دست نیروهای امنیّتی بازداشت شدند، و پس از آن، آشوب با دستان برخی گروههای تروریستی و پشتیبانی برخی دولتهای غربی، عربی و ترک، در سراسر سوریه و برخی بخشهای لبنان پخش شد، و پس از گذشتن نزدیک چهار سال از درنگش در آن دو کشور، در ۱۰ شعبان ۱۴۳۵ برابر ۹ ژوئن ۲۰۱۴ با دستان گروه داعش و بازماندگان حزب بعث، درون کشور عراق رفت، و آن همچنان که بود، پایدار میباشد، و گمان میکنم که آشوب یادشده پس از دوازده سال به درگیری میان گروه حسنی لبنانی، گروه اصهب مروانی، گروه ابقع فهری و گروه سفیانی شامی و به آشکارشدن گنجی در فرات کشیده میشود، و آشوب با قیام امام مهدی-علیهالسّلام- پایان مییابد، و خداوند داناتر است.
از ابو هُرَيْرَه روایت شده است که رسول خدا-صلّىالّاهعليه[وآله]وسلّم- فرمود: پس از من چهار آشوب سوی شما میآیند: نخستین آنها در آن، خونها حلال دانسته میشوند، دومین آنها در آن، خونها و داراییها حلال دانسته میشوند، سومین آنها در آن، خونها، داراییها و شرمگاهها حلال دانسته میشوند، و چهارمین، ناشنوا، کور و فراگیر است که مانند جنبش موج در دریا میجنبد تا آنکه کسی از مردم از آن پناهگاهی نمییابد، و خانهای از عربها و عجمها (پارسیان) نمیماند، مگر آنکه آن را از خاری و ترس پُر کند، در شام میگردد، عراق را میپوشاند و جزیره را با دست و پایش میکوبد، و گروه مردمان (مسلمانان) در آن، چون مالیدهشدن چرم، مالیده میشوند، گرفتاری در آن سخت میشود، به گونهای که کار نیکو در آن زشت دانسته، و کار زشت در آن نیکو شناخته گردد، کسی از مردم نمیتواند در آن بگوید: نه نه. سپس آن را از سویی نمیدوزند، مگر آنکه از سویی دیگر بشکافد، مرد در آن صبح میکند، در حالی که مؤمن است و شب میکند در حالی که کافر است، و رهایی نمییابد در آن، مگر کسی که مانند دعای فرورفته در دریا دعا کند، آن آشوب دوازده سال پایدار میماند، از میان میرود هنگامی که از میان میرود، در حالی که بیگمان فرات از کوهی از تلا پرده برداشته است؛ پس بر سر آن کارزار میکنند تا آنکه از هر نه تن هفت تن کشته شوند.(۳)
شایان یادآوری است که این روایت در کتاب الفتن دو بخش شده بود، و ما آن دو بخش را برای فراگیرشدن بهرهاش به هم پیوند دادیم و روایت را بر گونۀ یگانه و درستش در اینجا آوردیم
❣#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج❣
#ساعت_آخرالزمان
____⪻🍃🌸🍃⪼____
@saat_akharozaman