eitaa logo
ارشيو ،زندگينامه شهداي نيرو ويژه صابرين
75 دنبال‌کننده
204 عکس
38 ویدیو
10 فایل
ارتباط @Hamadani_52
مشاهده در ایتا
دانلود
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 ۷ ⚜️ارادت قلبی به شهدا برادر در خصوص خلقیات برادرش نیز می‌گوید:# سجاد ارادت عجیبی به شهدا داشت. دایی‌های‌مان مرتضی و داود کمانی از شهدای دفاع مقدس هستند. سجاد عاشق بود. از همان بچگی از لحاظ چهره هم خیلی شبیه دایی داود بود. وقتی بستگان او را داود صدا می‌کردند انگار که قند در دلش آب می‌شد. سجاد ارادت خاصی به یکی از شهدای آرمیده در زهرای تهران داشت و همراه من و دوستانش به این شهید بزرگوار سر می‌زد. برادرم علاقه عجیبی به حمیدرضا باقری داشت که در قطعه ۲۴ ردیف ۲۵ شماره ۲۸ به خاک سپرده شده است. هفت سالی می‌شد که این ارتباط بین سجاد و شهید باقری وجود داشت. من و دوستانش نمی‌دانیم چرا سجاد این شهید را انتخاب کرده بود! اما به گفته خود سجاد همه حوائج و خواسته‌هایش را از برکت وجود شهید باقری گرفته بود. به نظر من آمین‌گوی دعای سجاد شهید حمیدرضا باقری بود شهید باقری در سال ۱۳۵۹ به شهادت رسیده است.بار اول برادرم از سوریه برگشته بود، می‌گفت تیرها از کنار صورتم رد می‌شدند اما به من آسیبی نمی‌رساندند. می‌گفت من آنها را حس می‌کردم اما به من اصابت نمی‌کردند. خواهرم می‌گفت من دعا کردم که تو سالم بر‌گردی و اتفاقی برایت نیفتد. سجاد در جوابش گفت دعای شما بود که من برگشتم اما کاش این دعا را نمی‌کردید و اجازه می‌دادید به آرزویم برسم. به سفر کربلا هم که رفته بود از امام حسین(علیه السلام) را طلب کرده بود. ارادت او به حرم عبدالعظیم حسنی باعث شده بود که هر پنج‌شنبه به زیارت ایشان برود. ⏮ادامه دارد..
‍ ┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 ۸ ⚜️دیر آمد و زود رفت سیفی، دوست شهید من و سجاد از همان سال ۱۳۸۱که نوجوان بود و جذب برنامه‌های بسیج دانش‌آموزی شده بود با هم آشنا شدیم. یک نوجوان محجوب و کم‌حرف اما سرشار از انرژی. بسیار با و مهربان بود. از آنجایی که سجاد بسیار با‌انرژی بود و به لحاظ زمان زیادی که در مسجد، پایگاه و هیئت می‌گذاشت در قسمت‌های مختلف پایگاه بکارگیری شد. در بخش‌های اردویی و فرهنگی فعال بود. یکی از فعالان و برگزارکنندگان اردوی نور بود. سجاد برای آموزش راپل به بچه‌های پایگاه زحمات زیادی کشید. بچه‌ها خیلی خاطرات خوشی از این آموزش‌ها دارند. سجاد مسئول عملیات پایگاه بود. جوان مخلصی بود که دیر آمد ولی زود بارش را بست و آسمانی شد. جزو سینه‌زنان و گریه‌کنان باصفای اباعبدالله بود. ارادت خاصی به حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) داشت به نحوی که همیشه وقتی پیامی هم می‌گذاشت آخرش عدد ۵۹ را می‌نوشت که به می‌شود «» حتی اگر این پیام کوتاه بود. ⏮ادامه دارد..
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 ۹ ⚜️قرار بود تشییع پیکر زبرجدی روز شنبه باشد ولی با اصرار و پیگیری زیاد دوستان و خانواده تشییع به روز جمعه موکول شد. یعنی روزی که متعلق به حضرت صاحب‌الزمان است و اینکه مسیر تشییع قرار بود از مقابل ناحیه ابوذر به سمت پایگاه باشد و حتی خبررسانی هم شد ولی با اصرار برخی مبنی بر اینکه فاصله زیاد است تشییع از مقابل مسجد امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شروع شد و مردم آنجا از شهید استقبال کردند. در هم عدد۵۹ را نوشته و سفارشش هم به دوستان دعا برای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. به سفارش یکی از دوستانش سه شب در کنار مزار ایشان ماند. به دوستش گفته بود من را تنها نگذارید. ⏮ادامه دارد..
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 ۱۰ ⚜️سه شب سر مزارش ماندم مجتبی قاسمی دوست شهید مجتبی قاسمی جوان و پایگاه کمیل از تعهد و قراری می‌گوید که با شهید مدافع حرم سجاد زبرجدی داشتند. سجاد دوست صمیمی من بود. از ۱۰ سالگی تا روز همراه و دوست هم بودیم. ما با هم بچه محل، هم‌پایگاهی، هم‌مسجدی، هم‌هیئتی و هم‌مدرسه‌ای بودیم. سجاد به عنوان بسیجی نمونه پایگاه مقاومت ، تکاور نیروی ویژه هم بود. من طبق قرار با سجاد بعد از سه شب بر سر مزارش ماندم. قرار این همراهی هم از روزهای دبیرستان و قول و قراری آغاز شد که به هم دادیم. من و سجاد در دوران دبیرستان سه‌شنبه‌ها یا پنج‌شنبه‌ها به قم و جمکران می‌رفتیم. در یکی از این سفرها صحبت از مرگ و شب اول قبر پیش آمد و اینکه چه مراحلی دارد و چقدر سخت است. به من گفت قول بده اگر من از دنیا رفتم تو سه شب تا صبح سر قبرم بیایی و تنهایم نگذاری. من هم گفتم که اگر من زودتر از تو مردم تو باید بیایی. آقا قبول کرد و با هم قول و قرار گذاشتیم. در سال‌های گذشته چند بار صحبت این قول شد. این اواخر باز هم قول‌مان را یادآور شد. گفتم حاجی بی‌خیال سه شب زیاد است، چیزی نگفت ولی معلوم بود ناراحت شده است. تا اینکه خبر را شنیدم. سه شب تا صبح رفتم سر مزارش. قرآن و دعا و ذکر و صلوات و فاتحه و… خواندم. ⏮ادامه دارد..
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 ⚜️جالب است شب اول تنها نماندم. یکی دیگر از دوستانمان که با سجاد عهد کرده بود هرکس زودتر شد آن یکی باید شب اول سر مزارش برود و بخوابد، آمد پیش من. البته او هم با یکی دیگر از دوستانش آمده بود. شب اول (شب شنبه) قبل اذان مغرب سر مزار بودیم با چند تا از بچه‌ها. نماز مغرب و عشا را خواندیم و حدود ساعت ۱۱ بچه‌ها رفتند و من می‌خواستم بخوابم که یکی از بچه‌ها آمد. صبح هم که شد رفتیم. شب دوم یعنی شنبه شب بعد از کلاس با مترو آمدم حدودهای ساعت ۹ و نیم بود. دو نفر از بچه‌ها منتظر بودند تا بیایم و بعد رفتند. لحظه ورود به قطعه ۵۰، صلی الله علیکم یا اولیاء الله، صلی الله علیکم یا الله….. صلی الله علیک یا ، صلی الله علی روحک و بدنک… خواندم. آن شب خیلی خوب بود تا رسیدم شروع کردم خطبه غدیر را خواندم، حول موضوع (علیه السلام) سیر مطالعاتی داشت. شب سوم خلوت بود بین من و سردار غریب شب عشاق بود. زیبا، دلچسب و طولانی سردار غریب لقبی بود که به سجاد دادیم. سجاد خیلی مظلوم بود. صبح که شد موقع رفتن به گفتم من به قولی که به تو دادم وفا کردم. الان دلم می‌سوزد که چه کسی را از دست دادم. ⏮پایان
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🌹🕊 🕊تکاورپاسدارستوان سوم درخانواده مذهبی در روز 10 بهمن ماه سال 68در محله منبع اب اهواز چشم به جهان گشود ،پدر وی جانباز ورزمنده 8 سال دفاع مقدس پاسدار رمضان ظهیری است. فرزند سوم خانواده بودند که دوران دبیرستان خود را در هنرستان شوراب در رشته ی کامپیوتر تحصیل نمودند وعضو کانون پرورشی هنری مسجد سیدالشهدا ع بودند که در سال 87 به عضویت سپاه پاسداران یگان تکاور تهران در امدند که چند سالی در تهران به انجام وظیفه مشغول بودند سپس به یگان صابرین تیپ حضرت حجت کلانشهر اهواز منتقل و انجام خدمت میکردند. 🕊 در عملیات های نبرد با پژاک در شمال غرب (قلعه های جاسوسان) ⏮ادامه دارد...
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🌹🕊 🕊همچنین اشرار شرق در سیستان وبلوچستان حضور فعال داشتند و در این عملیات ها بسیاری از همرزمان خود را که به فیض نایل امدند از دست دادن، شهیدمحمد ظهیری از قافله شهادت ودوستان خود جا نماندن ودر ظهر اول ابان سال 94 مصادف با ظهر تاسوعای حسینی در شهر حلب سوریه ودر نبرد با جبهه ی تروریستی وتکفیری داعش و جبهه النصره وبرای دفاع از حرم عقیله اهل البیت حضرت زینب س از ناحیه سر وگردن مورد اصابت تیر قرار میگیرند وبه درجه رفیع نایل امدند ⚜️پیکرپاک ومقدس شهید مدافع حرم ستوان سوم محمد ظهیری در روز جمعه 8 ابان در حرم علی بن مهزیار اهوازی و در جوار 8 شهید گمنام دفاع مقدس به خاک سپرده وزیارتگاه و به می باشد. ⏮ادامه دارد
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🌹🕊 🕊همچنین سید علیرضا شفیعی، شاعر حماسه سرای خوزستانی نیز غزلی را برای شهید محمد ظهیری، سرود که در زیر تقدیم می‌شود. بسته راه تابش چشمان دیگر سینه آمده غم هجران دیگری گریه ام که از سمت آسمان شده ست سوره باران دیگری که باز راه نیفتد بی پناه دست های بسته اسیران دیگری که چشم دشت نبیند رها شده ست دست باد موی پریشان دیگری داده ای که باز نبینی به روی نی ست پیش چشم تو قرآن دیگری شد هزار بار فدای مسیر دوست پیکر تو بود اگر جان دیگری که سر نگذاری به وقت مرگ دامن حسین به دامان دیگری امتداد راه شهیدان کربلا حسین فاطمه یاران دیگری لحظه هم سلاح تو روی زمین نماند حرم همیشه نگهبان دیگری ⏮پایان
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊 🔶از زبان برادر ایشان متولد سال ۵۹ و پسر بزرگ خانواده بودند. پدر ایشان اهل محله لاهیجان و مادر گرامی ایشان اهل شهرستان لنگرود هستند. وی درباره این شهید مدافع حرم افزود: به تقوا و احکام اسلامی و نماز اول وقت ویژه ایی داشتند و از سن پانزده سالگی که به سن تکلیف رسیدند شروع به نوشتن نامه کردند. موقعی که شهید در مقطع راهنمایی بودند می گرفتند و حتی یکبار به خاطر ضعف جسمانی حالشان بهم خورد و به خانه ایشان را آوردند. برادر شهید درباره نحوه و آشنایی ایشان با همسر خود گفت: پدر خانم ایشان هم محلی پدر ما بودند و با هم آشنا شدند و برای خواستگاری به خانه ها آن ها رفتند. شهید از عقد درباره شهادت خود و ضعیت کاریشان می گفتند و حتی دست نوشته هایی را به هم سهمسر خود دادند و همیشه تاکید می کردند که به ماندن من عادت نکنید. ⏮ادامه دارد
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊 ۲ 🔶شهید وقت آزاد خود را به می پرداختند و تا کارشناسی ارشد علوم سیاسی تحصیل کردند و باقی وقت آزاد خود را با می گذراندند. برادر شهید در ادامه گفت: ایشان فرزند به نام که ششم ابتدایی پیش دبستانی، یک سال و سه ماه دارند که به آموزش تعلیماتی دینی و تربیتی برای فرزندان خود اهمیت خاصی می دادند. از شهید می توان به بصیرت خاص سیاسی اشاره کردند که اکثر کسانی که سوال و شبهه ایی داشتند از می پرسیدند و شهید هم سعی می کردند وقت کافی را برای شفاف سازی شبهات صرف کنند. برادر شهید مدافع حرم شهید در ارتباط با نحوه اعزام شهید به سوریه گفت: یک گروه قرار بود از لشکر محمد رسول الله اعزام بشود وقتی شهید متوجه شدند بسیار کردند تا بتوانند اعزام بشوند و در نهایت در گروه دوم ثبت نام کردند. اما با توجه به اینکه یک نفر از گروه اول انصراف داد ایشان توانستند با گروه اول به سوریه اعزام بشوند. ⏮ادامه دارد