┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_سجادزبرجدی
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت_۷
⚜️ارادت قلبی به شهدا
برادر #شهید در خصوص خلقیات برادرش نیز میگوید:# سجاد ارادت عجیبی به شهدا داشت. داییهایمان مرتضی و داود کمانی از شهدای دفاع مقدس هستند. سجاد عاشق #شهادت بود. از همان بچگی از لحاظ چهره هم خیلی شبیه دایی داود بود. وقتی بستگان او را #شهید داود صدا میکردند انگار که قند در دلش آب میشد. سجاد ارادت خاصی به یکی از شهدای آرمیده در #بهشت زهرای تهران داشت و همراه من و دوستانش به این شهید بزرگوار سر میزد. برادرم علاقه عجیبی به #شهید حمیدرضا باقری داشت که در قطعه ۲۴ ردیف ۲۵ شماره ۲۸ به خاک سپرده شده است. هفت سالی میشد که این ارتباط بین سجاد و شهید باقری وجود داشت. من و دوستانش نمیدانیم چرا سجاد این شهید را انتخاب کرده بود! اما به گفته خود سجاد همه حوائج و خواستههایش را از برکت وجود شهید باقری گرفته بود. به نظر من آمینگوی دعای #شهادت سجاد شهید حمیدرضا باقری بود شهید باقری در سال ۱۳۵۹ به شهادت رسیده است.بار اول برادرم از سوریه برگشته بود، میگفت تیرها از کنار صورتم رد میشدند اما به من آسیبی نمیرساندند. میگفت من آنها را حس میکردم اما به من اصابت نمیکردند. خواهرم میگفت من دعا کردم که تو سالم برگردی و اتفاقی برایت نیفتد. سجاد در جوابش گفت دعای شما بود که من برگشتم اما کاش این دعا را نمیکردید و اجازه میدادید به آرزویم برسم. #برادرم به سفر کربلا هم که رفته بود از امام حسین(علیه السلام) #شهادتش را طلب کرده بود. ارادت او به حرم عبدالعظیم حسنی باعث شده بود که هر پنجشنبه به زیارت ایشان برود.
⏮ادامه دارد..
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_سجادزبرجدی
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت_۸
⚜️دیر آمد و زود رفت
سیفی، دوست شهید
من و سجاد از همان سال ۱۳۸۱که نوجوان بود و جذب برنامههای بسیج دانشآموزی شده بود با هم آشنا شدیم. یک نوجوان محجوب و کمحرف اما سرشار از انرژی. بسیار با#محبت و مهربان بود. از آنجایی که سجاد بسیار باانرژی بود و به لحاظ زمان زیادی که در مسجد، پایگاه و هیئت میگذاشت در قسمتهای مختلف پایگاه بکارگیری شد. #سجاد در بخشهای اردویی و فرهنگی فعال بود. یکی از فعالان و برگزارکنندگان اردوی #راهیان نور بود. سجاد برای آموزش راپل به بچههای پایگاه زحمات زیادی کشید. بچهها خیلی خاطرات خوشی از این آموزشها دارند. سجاد مسئول عملیات پایگاه #کمیل بود. جوان مخلصی بود که دیر آمد ولی زود بارش را بست و آسمانی شد. جزو سینهزنان و گریهکنان باصفای اباعبدالله بود. #سجاد ارادت خاصی به حضرت #مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) داشت به نحوی که همیشه وقتی پیامی هم میگذاشت آخرش عدد ۵۹ را مینوشت که به #ابجد میشود «#مهدی» حتی اگر این پیام کوتاه بود.
⏮ادامه دارد..
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_سجادزبرجدی
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت_۹
⚜️قرار بود تشییع پیکر #شهید زبرجدی روز شنبه باشد ولی با اصرار و پیگیری زیاد دوستان و خانواده #شهید تشییع به روز جمعه موکول شد. یعنی روزی که متعلق به حضرت صاحبالزمان است و اینکه مسیر تشییع قرار بود از مقابل ناحیه ابوذر به سمت پایگاه #کمیل باشد و حتی خبررسانی هم شد ولی با اصرار برخی مبنی بر اینکه فاصله زیاد است تشییع از مقابل مسجد امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شروع شد و مردم آنجا از شهید استقبال کردند. در #وصیتنامهاش هم عدد۵۹ را نوشته و سفارشش هم به دوستان دعا برای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. به سفارش #شهید یکی از دوستانش سه شب در کنار مزار ایشان ماند. #شهید به دوستش گفته بود من را تنها نگذارید.
⏮ادامه دارد..
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_سجادزبرجدی
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت_۱۰
⚜️سه شب سر مزارش ماندم
مجتبی قاسمی
دوست شهید
مجتبی قاسمی #طلبه جوان و #بسیجی پایگاه کمیل از تعهد و قراری میگوید که با شهید مدافع حرم سجاد زبرجدی داشتند.
سجاد دوست صمیمی من بود. از ۱۰ سالگی تا روز #شهادت همراه و دوست هم بودیم. ما با هم بچه محل، همپایگاهی، هممسجدی، همهیئتی و هممدرسهای بودیم. سجاد به عنوان بسیجی نمونه پایگاه مقاومت #کمیل، تکاور نیروی ویژه #تیپ_صابرین هم بود. من طبق قرار با سجاد بعد از #شهادتش سه شب بر سر مزارش ماندم.
قرار این همراهی هم از روزهای دبیرستان و قول و قراری آغاز شد که به هم دادیم. من و سجاد در دوران دبیرستان سهشنبهها یا پنجشنبهها به قم و جمکران میرفتیم. در یکی از این سفرها صحبت از مرگ و شب اول قبر پیش آمد و اینکه چه مراحلی دارد و چقدر سخت است. #سجاد به من گفت قول بده اگر من از دنیا رفتم تو سه شب تا صبح سر قبرم بیایی و تنهایم نگذاری. من هم گفتم که اگر من زودتر از تو مردم تو باید بیایی. آقا#سجاد قبول کرد و با هم قول و قرار گذاشتیم. در سالهای گذشته چند بار صحبت این قول شد. این اواخر باز هم قولمان را یادآور شد. گفتم حاجی بیخیال سه شب زیاد است، چیزی نگفت ولی معلوم بود ناراحت شده است. تا اینکه خبر #شهادتش را شنیدم. سه شب تا صبح رفتم سر مزارش. قرآن و دعا و ذکر و صلوات و فاتحه و… خواندم.
⏮ادامه دارد..
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_سجادزبرجدی
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت_پایانی
⚜️جالب است شب اول تنها نماندم. یکی دیگر از دوستانمان که با سجاد عهد کرده بود هرکس زودتر #شهید شد آن یکی باید شب اول سر مزارش برود و بخوابد، آمد پیش من. البته او هم با یکی دیگر از دوستانش آمده بود. شب اول (شب شنبه) قبل اذان مغرب سر مزار بودیم با چند تا از بچهها. نماز مغرب و عشا را خواندیم و حدود ساعت ۱۱ بچهها رفتند و من میخواستم بخوابم که یکی از بچهها آمد. صبح هم که شد رفتیم. شب دوم یعنی شنبه شب بعد از کلاس با مترو آمدم حدودهای ساعت ۹ و نیم بود. دو نفر از بچهها منتظر بودند تا بیایم و بعد رفتند. لحظه ورود به قطعه ۵۰، صلی الله علیکم یا اولیاء الله، صلی الله علیکم یا #شهداء الله….. صلی الله علیک یا #شهید، صلی الله علی روحک و بدنک… خواندم.
آن شب خیلی خوب بود تا رسیدم شروع کردم خطبه غدیر را خواندم، #شهید حول موضوع #امیرالمؤمنین (علیه السلام) سیر مطالعاتی داشت. شب سوم خلوت بود بین من و سردار غریب شب عشاق بود. زیبا، دلچسب و طولانی سردار غریب لقبی بود که به سجاد دادیم. سجاد خیلی مظلوم بود. صبح که شد موقع رفتن به #سجاد گفتم من به قولی که به تو دادم وفا کردم. الان دلم میسوزد که چه کسی را از دست دادم.
⏮پایان
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_محمد_ظهیری🌹🕊
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت_اول
🕊تکاورپاسدارستوان سوم #شهید_محمد_ظهیری درخانواده مذهبی در روز 10 بهمن ماه سال
68در محله منبع اب اهواز چشم به جهان گشود ،پدر وی جانباز ورزمنده 8 سال دفاع مقدس
پاسدار رمضان ظهیری است.#شهید فرزند سوم خانواده بودند که دوران دبیرستان خود را در
هنرستان شوراب در رشته ی کامپیوتر تحصیل نمودند وعضو کانون پرورشی هنری مسجد
سیدالشهدا ع بودند که در سال 87 به عضویت سپاه پاسداران یگان تکاور #صابرین تهران
در امدند که چند سالی در تهران به انجام وظیفه مشغول بودند سپس به یگان صابرین
تیپ #زرهی حضرت حجت کلانشهر اهواز منتقل و انجام خدمت میکردند.
🕊#شهید_محمد_ظهیری در عملیات های نبرد با پژاک در شمال غرب (قلعه های جاسوسان)
⏮ادامه دارد...
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_محمد_ظهیری🌹🕊
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت_دوم
🕊همچنین اشرار شرق در سیستان وبلوچستان حضور فعال داشتند و در این عملیات ها
بسیاری از همرزمان خود را که به فیض #شهادت نایل امدند از دست دادن، شهیدمحمد
ظهیری از قافله شهادت ودوستان #شهید خود جا نماندن ودر ظهر اول ابان سال 94
مصادف با ظهر تاسوعای حسینی در شهر حلب سوریه ودر نبرد با جبهه ی تروریستی
وتکفیری داعش و جبهه النصره وبرای دفاع از حرم عقیله اهل البیت حضرت زینب س
از ناحیه سر وگردن مورد اصابت تیر قرار میگیرند وبه درجه رفیع #شهادت نایل امدند
⚜️پیکرپاک ومقدس شهید مدافع حرم ستوان سوم محمد ظهیری در روز جمعه 8 ابان در
حرم علی بن مهزیار اهوازی و در جوار 8 شهید گمنام دفاع مقدس به خاک سپرده
وزیارتگاه #عاشقان و#دلدادگان به #ابا_عبدالله_ع می باشد.
⏮ادامه دارد
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_محمد_ظهیری🌹🕊
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت_سوم
🕊همچنین سید علیرضا شفیعی، شاعر حماسه سرای خوزستانی نیز غزلی را برای شهید محمد ظهیری، سرود که در زیر تقدیم میشود.
#شد بسته راه تابش چشمان دیگر
#بر سینه آمده غم هجران دیگری
#لبریز گریه ام که از سمت آسمان
#نازل شده ست سوره باران دیگری
#رفتی که باز راه نیفتد بی پناه
#با دست های بسته اسیران دیگری
#رفتی که چشم دشت نبیند رها شده ست
#در دست باد موی پریشان دیگری
#سر داده ای که باز نبینی به روی نی
#رفته ست پیش چشم تو قرآن دیگری
#می شد هزار بار فدای مسیر دوست
#در پیکر تو بود اگر جان دیگری
#میخواستی که سر نگذاری به وقت مرگ
#جز دامن حسین به دامان دیگری
#در امتداد راه شهیدان کربلا
#دارد حسین فاطمه یاران دیگری
#یک لحظه هم سلاح تو روی زمین نماند
#دارد حرم همیشه نگهبان دیگری
⏮پایان
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#جاویدالاثر_سید_احسان_میرسیار🕊
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت_اول
🔶از زبان برادر ایشان
#شهید متولد سال ۵۹ و پسر بزرگ خانواده بودند. پدر ایشان اهل #سادات محله لاهیجان و مادر گرامی ایشان اهل شهرستان لنگرود هستند.
وی درباره #اخلاقیات این شهید مدافع حرم افزود: به تقوا و احکام اسلامی و نماز اول وقت #حساسیت ویژه ایی داشتند و از سن پانزده سالگی که به سن تکلیف رسیدند شروع به نوشتن #وصیت نامه کردند.
موقعی که شهید در مقطع راهنمایی بودند #روزه می گرفتند و حتی یکبار به خاطر ضعف جسمانی حالشان بهم خورد و به خانه ایشان را آوردند.
برادر شهید درباره نحوه #ازدواج و آشنایی ایشان با همسر خود گفت: پدر خانم ایشان هم محلی پدر ما بودند و با هم آشنا شدند و برای خواستگاری به خانه ها آن ها رفتند.
شهید از #زمان عقد درباره شهادت خود و ضعیت کاریشان می گفتند و حتی دست نوشته هایی را به هم سهمسر خود دادند و همیشه تاکید می کردند که به ماندن من عادت نکنید.
⏮ادامه دارد
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#جاویدالاثر_سید_احسان_میرسیار🕊
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۲
🔶شهید وقت آزاد خود را به #تحصیل می پرداختند و تا کارشناسی ارشد علوم سیاسی تحصیل کردند و باقی وقت آزاد خود را با #خانواده می گذراندند.
برادر شهید در ادامه گفت: ایشان #سه فرزند به نام #زهرا که ششم ابتدایی #زینب پیش دبستانی،
#رقیه یک سال و سه ماه دارند که به آموزش تعلیماتی دینی و تربیتی برای فرزندان خود اهمیت خاصی می دادند.
از #خصوصیات شهید می توان به بصیرت خاص سیاسی اشاره کردند که اکثر کسانی که سوال و شبهه ایی داشتند از #ایشان می پرسیدند و شهید هم سعی می کردند وقت کافی را برای شفاف سازی شبهات صرف کنند.
برادر شهید مدافع حرم شهید #سیداحسان_میر_سیار در ارتباط با نحوه اعزام شهید به سوریه گفت: یک گروه قرار بود از لشکر محمد رسول الله اعزام بشود وقتی شهید متوجه شدند بسیار #تکاپو کردند تا بتوانند اعزام بشوند و در نهایت در گروه دوم ثبت نام کردند. اما با توجه به اینکه یک نفر از گروه اول انصراف داد ایشان توانستند با گروه اول به سوریه اعزام بشوند.
⏮ادامه دارد