┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_علی_بریهی
#تیپ_نیروویژه_صابرین🕊
#زندگینامه
#قسمت۳
◀️ در درگیری قبلی که با #امام حضور داشتیم، هنگامی که فاصله ما با دشمن بسیار نزدیک بود و به #صورت تن به تن می جنگیدیم، به طرف ما نارنجک پرتاب شد. من که شاهد این ماجرا بودم، امام را مطلع کردم و خود سنگر گرفتم. نارنجک #منفجر شد و من بیرون آمدم وعبدالزهرا را سرپا و #سالم دیدم. او فرصت سنگرگرفتن نداشت. به همین خاطر فقط #دستهایش را جلوی صورتش گذاشته بود. او می گفت با این که نارنجک در کنار من منفجر شد، ولی هیچ آسیبی به من نرسید و همه اینها از #عنایات خداوند در حق من بود.
چند وقت #قبل از شهادت علی بریهی، رفته بودیم دریاچه ارومیه. شهریور بود و ماه #رمضان. اونجا ماشینی گیر کرده بود. خواستیم بیرون بیاریم که خودمون گیر کردیم. علی #روزه بود ولی ما نتونسته بودیم روزه بگیریم. تو اون هوای گرم و با زبان روزه، خدا بیامرز خیلی صبر داشت، فقط می گفت #توکل به خدا، همه چی درست میشه. خلاصه بعد از حدود ۵ ساعت، خدا خواست ماشین رو در آوردیم.
#خیلی با خدا بود. روزی یه جزء قرآن تو ماه مبارک می خوند. نمی دانم توی #شبهای قدر با خدا چی راز و نیاز کرده بود ولی اینو می دونم آرزوش #شهادت بود به اون هم رسید
آن شهید بارها و در مکان و زمان های مختلف در طی چند سال اخیر از من #خواسته بود که برای رسیدن به #بزرگ ترین آرزوی زندگیش که شهید شدن باشد دعایش کنم.
در وسط بحث های #شیرین دنیایی بحث شهادت را به میان کشیدن امر ساده ای نیست و جز از کسانی که جرعه های ناب عرفانی را از چشمه جوشان #مکتب جانبازی سیدالشهدا (علیه السلام) نوشیده اند، بر نمی آید. ⏯
ادامه دارد◀️