┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_ابوذر_امجدیان 🌹🕊
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۷
#شنيدهايم كه همسرتان در همان اعزام اول به شهادت رسيدند؟
بله، ابوذر 17 مهرماه 1394 راهي شد. 14 روز در منطقه بود كه به #شهادت رسيد. تاريخ اول آبان ماه 1394مصادف با #تاسوعاي حسيني و همچنين مصادف با سالگرد ازدواجمان. آن روز حال عجيبي داشتم. دائم در خانه راه ميرفتم. روز #تاسوعاي حسيني بود. آشفته بودم و از چشمانم اشك ميآمد. روز بعدش هم كه عاشورا بود و من حالم بدتر شده بود. براي جاريام از خاطراتم با ابوذر ميگفتم. من بيخبر از #شهادت ابوذرم برايش اشك ميريختم.
خبر #شهادت همراه زندگيتان را چگونه شنيديد؟ واكنشتان چه بود؟
ابوذرم روز جمعه #شهيد شده بود. اما ما روز دوشنبه از #شهادت ايشان مطلع شديم. دوشنبه صبح همراه برادرم به خانه #مادر شوهرم رفتيم و مادرم را آنجا گريان ديدم. تازه متوجه شدم چه اتفاقي افتاده است و #مادرم گفت ابوذرت شهيد شده، باور نميكردم چون #سالگرد ازدواجمان زنگ زد و تبريك گفت. بعد هم به من گفت تا پنج روز ديگر نميتواند تماس بگيرد. من منتظر تماسش بودم كه خبر #شهادتش را دادند. با خودم ميگفتم ميروم معراج شهدا آنجا ابوذرم بيدار ميشود. هنوز اميد داشتم كه زنده باشد. چند شب اول اصلاً نميخوابيدم و عكس او را در آغوش ميگرفتم و بيقراري ميكردم. با خودم ميگفتم اگر پيكرش را بياورند من نميتوانم زيارتش كنم. اما وقتي پيكر را آوردند و ديدمش آرام شدم. فقط ميبوسيدمش. اين ديدار با #پيكرش آرامم كرد.
⏮ادامه دارد،،،