eitaa logo
🌷لاله‌های بهشتی🌷
967 دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
5.2هزار ویدیو
216 فایل
مجموعه‌ای از زندگینامه، وصیتنامه، خاطرات و عکسهای شهدا قصه کتابهای شهدایی امثال دخترشینا، من‌میترانیستم و..... احادیث، ادعیه و نکات ناب معنوی @sabbarenshakoor ارتباط با مدیر اینستا، تلگرام و... @sabbaren_shakoor
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•┈┄┅═✧❁🌷 *﷽* 🌷❁✧═┅┄┈• ‍ ❤️آن چشمه جوشنده اکسیر حیـات ❤️انگیزه خلقت است و آییــنه ذات 🌷بشنو که فرشتگان همه می گویند ❤️بر خاتـــم انبیـا محـــــمّد صلوات 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي ❤️مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد 🌷وَعَجِّل‌فَرَجَهُــم http://eitaa.com/sabbaren_shakoor •┈┄┅✾❀🌸🦋🌷🦋🌸❀✾┅┄┈•
•┈┄┅═✧❁🌷 *﷽* 🌷❁✧═┅┄┈• مولایم... آقاجان شما تنها حضور همیشه حاضری که حتی لحظه ‌ای رهایمان نکرده‌ای و ما سالهاست که به غفلت از حضور شما خو گرفته‌ایم!! وای بر ما.... اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج http://eitaa.com/sabbaren_shakoor •┈┄┅✾❀🌸🦋🌷🦋🌸❀✾┅┄┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•┈┄┅═✧❁🌷 *﷽* 🌷❁✧═┅┄┈• 🎥 یادوارهٔ شهدای «عملیات فتح جاسوسان» برگزار می‌شود http://eitaa.com/sabbaren_shakoor •┈┄┅✾❀🌸🦋🌷🦋🌸❀✾┅┄┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•┈┄┅═✧❁🌷 *﷽* 🌷❁✧═┅┄┈• 🔹 اگر کسی در این دوره از مقام معظم رهبری جدا شود حتماً ساقط می‌شود.... 🎙استاد شجاعی http://eitaa.com/sabbaren_shakoor •┈┄┅✾❀🌸🦋🌷🦋🌸❀✾┅┄┈•
•┈┄┅═✧❁🌷 ﷽ 🌷❁✧═┅┄┈• شهید مجتبی صدیقی شهید 20 ساله 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 تاریخ تولد: 2 / 4 / 1347 تاریخ شهادت: 23 / 3 / 1367 محل شهادت: شلمچه شهید مجتبی صدیقی دوم تیر 1347 در شهرستان اصفهان متولد شد. پدرش غلامرضا نجار بود و مادرش زیور نام داشت. تا کلاس چهارم دبیرستان درس خواند. از طرف بسیج به جبهه رفت. مجتبی بيست و سوم خرداد 1367 در شلمچه بر اثر اصابت تركش به سر به شهادت رسید. پیکرش در گلستان شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد. به همراه یکی از دوستانش برای زیارت شهدا به گلستان شهدا میروند، هنگام خوردن سیب خیراتی به انتهای بخش غربی رفته (زمانیکه هنوز هیچ شهیدی در بخش غربی گلستان شهدا دفن نشده بود) و ته مانده سیب را به رو خاک پرت کرد و به دوستش گفت اینجا محل قبر من است. زمان مراسم تدفین، دوستش به یاد این خاطره افتاد دقیقا در محلی دفن میشد که با سیب نشان داده بود. قسمتی از وصیتنامه شهید مجتبی صدیقی: برادران استغفار و دعا را از یاد نبرید که بهترین درمانها برای تسکین دردهاست و همیشه به یاد خدا باشید و در راه او قدم بردارید و مبادا هرگز دشمنان بین شما تفرقه بیاندازد و شما را از روحانیون جدا کنند نگذارید افراد کثیف و بد به اسلام ضربه بزنند جلوی افراد زشتکار را بگیرید عفت عمومی را رعایت کنید به افرادی که تشخیص میدهید تذکر بدهید تا به انقلاب و عفت اسلامی ضربه نزنند. خواهران ما هم باید عفت و حجاب اسلامی را رعایت کنند تا افراد سودجو سوء استفاده نکنند و با حجاب دهان استکبار جهانی را به خاک بمالند http://eitaa.com/sabbaren_shakoor •┈┄┅✾❀🌸🦋🌷🦋🌸❀✾┅┄┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•┈┄┅═✧❁🌷 *﷽* 🌷❁✧═┅┄┈• هرجوری‌هستی‌، هرگناهی‌کردی‌، اول‌ازنمازت‌شروع‌کن..🙂 شک‌نکن‌که‌درست‌میشی..! نمازت‌تورودرست‌میکنه؛همونطور‌که‌شیطان، ماروکم‌کم‌وآهسته‌آهسته‌ به‌سمت‌گناه‌میبره! همونطورهم‌نماز، ماروکم‌کم‌به‌سمت‌ عاقبت‌بخیری‌میبره!🌱 خداهیچوقت‌بنده‌شو رهانمیکنه!! حتی‌اگه‌مرتکب‌بدترین‌ گناه‌هاشده‌باشه...✋🏼 به‌خدااعتمادکن!! آره‌رفیق‌خدابخشنده‌ومهربون http://eitaa.com/sabbaren_shakoor •┈┄┅✾❀🌸🦋🌷🦋🌸❀✾┅┄┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•┈┄┅═✧❁🌷 *﷽* 🌷❁✧═┅┄┈• ☀️ بعداز نماز صبح راه افتادیم،اطراف باغستان پر بود از ارتفاعات کوتاه و بلند که با بچه های بسیج رفته بودیم. بین راه فرید با مجید شروع کردند به خاطره گفتن؛آن قدر پیاز داغ یک بار کوه رفتنمان را زیاد کردند که من خنده ام گرفته بود.خاطره ای که مجید و فرید تعریف میکردند،مربوط می‌شد به روستای سرهه که شمال کرج قرار گرفته بود.ما وسایلی مثل چادر،کیسه خواب و تجهیزات مورد نیاز را همراه با نصف نقشه راه داشتیم، نصف دیگر راهم باید صبر میکردیم آقا مرتضی به ما می‌داد که تصمیم گرفتیم خودمان برویم. مجید گفت:من یک اعتراف بکنم؟بااینکه من و احسان شاید یک سال کوچک تر یا بزرگ تر از شما دونفر بودیم اما آن یکی دو روز واقعا حرف شما برایم حجت بود.پیش خودم میگفتم ببین چقدر برنامه ریزیشون درست و دقیقه.در واقع من و رسول داشتیم فکر می‌کردیم حالا چی کار کنیم؟ شب اول را داخل چادر خوابیدیم ،من خودم تاصبح با اینکه داخل کیسه خواب بودم،،لرزیدم.مجید گفت؛رسول جان اضافه کن،زیرانداز،آب ،غذای کافی و دارو هم نداشتیم.صدای خنده مان در صف پیاده روی پیچید.آقا مرتضی که سر ستون بود،آمد کنار ما و هم قدم با ماشد،فرید قدمهایش را تندتر کرد،وقتی کتار ما رسید،گفت؛آقا ما با حداقل تجهیزات راه افتادیم،شب اول رسیدیم دوران شام خوردیم و توی چادر خوابیدیم ،صبح که شد از آقایی به اسم حاج عباس آدرس پرسیدیم ،بنده خدا گفت:،همین مسیر خاکی رو مستقیم برید،یکی دوساعت بعد می‌رسید به روستای سرهه.... زندگینامه شهید مدافع حرم🕊🌹 ادامه دارد.. http://eitaa.com/sabbaren_shakoor •┈┄┅✾❀🌸🦋🌷🦋🌸❀✾┅┄┈•