eitaa logo
🌷لاله‌های بهشتی🌷
964 دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
216 فایل
مجموعه‌ای از زندگینامه، وصیتنامه، خاطرات و عکسهای شهدا قصه کتابهای شهدایی امثال دخترشینا، من‌میترانیستم و..... احادیث، ادعیه و نکات ناب معنوی @sabbarenshakoor ارتباط با مدیر اینستا، تلگرام و... @sabbaren_shakoor
مشاهده در ایتا
دانلود
•┈┄┅═✧❁🌷 *﷽* 🌷❁✧═┅┄┈• امروز ۳۰ اسفند ۱۴۰۲ • ولادت شهید محمد عبادیان معاون پشتیبانی و تدارکات لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) (استان مازندران، شهرستان بهشهر) (۱۳۳۱ ه.ش) • ولادت شهید ابوالقاسم جوادی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۳۸ ه.ش) • ولادت شهید غلامرضا مهدیان (استان مازندران، شهرستان سیمرغ) (۱۳۴۳ ه.ش) • ولادت شهید امرالله احمدی (استان خوزستان، شهرستان باغملک) (۱۳۴۵ ه.ش) • ولادت شهید عبدالرضا بیرانوند (استان لرستان، شهرستان بروجرد، روستای برانازار) (۱۳۴۵ ه.ش) • ولادت شهید امیرعلی رسول‌زاده قلیچ خاکندی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۴۷ ه.ش) • ولادت شهید حمیدرضا شکارچی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۴۷ ه.ش) • ولادت شهید مدافع حرم قدرت‌الله عبدیان (استان لرستان، شهرستان کوهدشت) (۱۳۵۷ ه.ش) • شهادت شهید محمد احمدی (استان کرمانشاه، شهرستان کرمانشاه) (۱۳۶۲ ه.ش) • شهادت شهید ابوبکر قارلی‌پور (استان خراسان شمالی، شهرستان بجنورد) (۱۳۶۲ ه.ش) • شهادت شهید فرهاد کوهنورد (استان فارس، شهرستان کازرون) (۱۳۶۴ ه.ش) • شهادت شهید قدرت‌الله گرجی چالسباری (استان لرستان، شهرستان ازنا) (۱۳۶۴ ه.ش) • شهادت شهید علی رضا رجبی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۵ ه.ش) • شهادت شهید محمد رضی نوروزنژاد قادی (استان مازندران، شهرستان بابل) (۱۳۶۵ ه.ش) • ولادت شهید مدافع حرم علیرضا بریری (استان مازندران، شهرستان بابلسر) (۱۳۶۶ ه.ش) • شهادت شهید حسین خدادی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۶ ه.ش) • شهادت شهید سیدعلی‌اکبر شجاعیان (استان مازندران، شهرستان بابل) (۱۳۶۶ ه.ش) • شهادت شهید سیدسعید وطن‌پور (استان اصفهان، شهرستان اصفهان) (۱۳۶۶ ه.ش) • شهادت شهید حیدر جمشیدی (کشور عراق، شهر بغداد) (۱۳۶۷ ه.ش) • شهادت شهید مهدی جودکی (استان مرکزی، شهرستان اراک) (۱۳۸۹ ه.ش) • شهادت شهید حمید آسنجرانی (استان مرکزی، شهرستان اراک) (۱۳۸۹ ه.ش) • شهادت شهید سیدمحسن قریشی (استان مرکزی، شهرستان خمین، روستای قلعه بابو) (۱۳۸۹ ه.ش) • شهادت شهید خیرالله امان زاده (استان آذربایجان غربی، شهرستان شاهین دژ) (۱۳۹۷ ه.ش) http://eitaa.com/sabbaren_shakoor •┈┄┅✾❀🌸🦋🌷🦋🌸❀✾┅┄┈•
•┈┄┅═✧❁🌷 *﷽* 🌷❁✧═┅┄┈• ↶ شرح دعای روز بیست و هشتم ✍آیت اللہ مجتهدی تهرانی ره 【اَللَّهُمَّ وَفِّرْ حَظِّی فِیهِ مِنَ النَّوَافِلِ】 خدایا توفیق نوافل و اعمال مستحبی بدہ و بهره من را از نوافل زیاد کن ↫◄ دعا موجب کمال انسان است دعا خواندن برای رسیدن به کمالات می‌باشد برخلاف تصور عموم مردم که فکر می‌کنند هدف از خواندن دعا رسیدن به ثواب الهی است مضامین ادعیه سراسر پر از درس‌های اخلاق و حکمت است که توجه به آن معانی سبب کمال انسان می‌گردد اگر هم کسی با زبان عربی آشنا نیست به ترجمه ادعیه مراجعه کند و به مضامین و نکات آموزندہ ادعیه توجه کنند تا به برکت آن به کمالات والای انسانی برسد امثال دعای ابوحمزہ ثمالی و ... برای کمال یافتن من و شما می‌باشد اینکه در دعای ابوحمزہ امام سجاد علیه‌السلام می‌فرمایند: خدایا آیا بدتر از من هم بنده‌ای داری؟ این برای کمال است و درس مبارزہ با عُجب و غرور را به ما می‌دهد جائی که امام معصوم چنین حرفی می‌زند دیگر تکلیف من و شما روشن است و جائی ندارد که ما بخاطر دو رکعت نافله و نماز شب دچار عجب بشویم باز دعای ابوحمزہ می‌فرماید: خدایا اگر من با این حال بمیرم چه کنم؟ امروز داشتم فکر می‌کردم که خدایا اگر من امروز دست خالی بمیرم چه کنم؟ گفتم خدایا یک موقعی بمیرم که آمادہ باشم و الآن آمادہ نیستم آیت اللہ العظمی خوانساری ره با آن مقام و عظمت می‌فرمود: از این دنیا می‌روم در حالی که دست خالی هستم ⬅️ امام ره دربارہ ایشان فرمودہ بودند: آیت اللہ خوانساری مرجع متقین بود و ایشان را صاحب نفس قدسیه می‌دانستند وقتی از عدالت آیت اللہ خوانساری سؤال شد امام گفتند: ما در عصمت ایشان مشکوک هستیم و شما از عدالت ایشان می‌پرسید؟! در عمر خود مرجعی مثل آیت اللہ خوانساری ندیده‌ام و درباره ایشان مطالب زیادی دارم که الآن فرصت گفتن آن مطالب نیست این مرجع عظیم می‌گفت: من از این دنیا می‌روم در حالی که دست خالی هستم ایشان می‌فرمود: فقط به یک عملم امید دارم که باعث نجاتم شود آن هم به اشک‌هائی است که در مجالس عزای اهل بیت می‌ریختم مثل پیرزن‌ها به دنبال مجالس روضه بگردید و گریه برای امام حسین علیه‌السلام را کوچک نشمارید وقتی حبیب بن مظاهر را در رؤیا دیدند ایشان فرمودہ بودند: خیلی دوست دارم که به دنیا برگردم و در مجالس عزای اباعبداللہ گریه کنم ⬅️ استاد من آقای برهان ره می‌گفتند:  گاهی اوقات انسان باید مستحبات را هم نوبر کند همانطوری که اگر میوہ جدید به بازار می‌آید می‌خرید و نوبر می‌کنید گاهی اوقات نماز شب را هم نوبر کنید دعای مجیر را هم نوبر کنید آدمی که اهل مستحبات نیست به درد نمی‌خورد اگر همیشه هم توفیق ندارید لااقل گاهی اوقات مستحبات را نوبر کنید 【وَ أَکرِمْنِی فِیهِ بِإِحْضَارِ الْمَسَائِلِ】 خدایا من را گرامی بدار تا مسائل شرعی‌ام را بدانم ↫◄ انسان باید مسائل دین خود را بداند مخصوصاً طلبه که باید مشتش پر باشد و بتواند جواب مسائل مردم را بدهد 【وَ قَرِّبْ فِیهِ وَسِیلَتِی إِلَیک مِنْ بَینِ الْوَسَائِلِ】 خدایا در بین وسائل آن وسیله‌ای که من را زودتر به تو می‌رساند به من نزدیک کن ↫◄ بهترین وسیله هم اهل بیت هستند یکی از علماء به من یاد دادند که برای مشکلاتم متوسل شوم به حضرت نرجس خاتون سلام اللہ علیها مادر امام زمان علیه‌السلام اگر به ایشان توسل داشته باشید امام زمان به حرمت مادر بزرگوارشان توسل شما را اجابت می‌کنند و از خواص این توسل سرعت اجابت آن است 【یا مَنْ لاَ یشْغَلُهُ إِلْحَاحُ الْمُلِحِّین】 ای کسی که سماجت و الحاح بندگان تو را باز نخواهد داشت اگر همه عالم با خدا حرف بزنند خدا را از دیگری غافل نمی‌کند و در آن واحد به همه بندگان توجه دارد از تو می‌خواهیم که دعاهای من را مستجاب کنی http://eitaa.com/sabbaren_shakoor •┈┄┅✾❀🌸🦋🌷🦋🌸❀✾┅┄┈•
•┈┄┅═✧❁🌷 *﷽* 🌷❁✧═┅┄┈• نکات کلیدی جزءبیست وهشتم💠 1- خدا را فراموش نکرده و از یاد نبرید که خدا نیز شما را فراموش می کند و در این صورت از منحرفان می باشید. (حشر: 19) 2- در قیامت این که اقوام و فرزندانتان چه کسانی هستند اهمیتی ندارد و به دردتان نمی خورد و فقط اعمالتان برای خدا مهم است. (ممتحنه: 3) 3- دشمنان می خواهند با شبهه، دین خدا را تیره و تاریک کنند. ولی خدا دینش را نورانی و تابنده می کند. (صف: 8) 4- آنهایی که بار سنگین کتاب را بر دوش می کشند ولی به آن عمل نمی کنند مانند چارپایی هستند که کتابها را حمل می کنند. (جمعه: 8) 5- ای مردم هنگام نماز جمعه خرید و فروش را تعطیل کرده و به سمت برگزاری نماز بروید که برایتان برکت دارد. (جمعه: 9) 6- کارهای خوبتان را نزد خداوند پس انداز کنید چون خدا با چند برابر کردن آن سود خوبی می پردازد. (تغابن: 17) 7- وقتی همسر خود را طلاق دادید، تا پایان عدّه نه از محل زندگی بیرونش کنید و نه خودِ زن برود. شاید گشایشی شد و آشتی کردید. (طلاق: 1) 8- ای مردم؛ خودتان و خانواده تان را از آتشی که سوختش مردم است حفظ کنید. (تحریم: 6) 9- اگر مراقب اعمالتان باشید و گناه نکنید، خدا راه خلاصی از مشکلات را باز کرده و از جایی که فکرش را نمی کنید روزی می دهد. (طلاق: 2-3) http://eitaa.com/sabbaren_shakoor •┈┄┅✾❀🌸🦋🌷🦋🌸❀✾┅┄┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•┈┄┅═✧❁🌷 *﷽* 🌷❁✧═┅┄┈• ♥️⃟📚 ♥️⃟📚 اومد سمت گاز و یه نگاه به خورشت کرد چیزی شده؟! به زحمت بغضم رو قورت دادم ... قاشق رو از دستم گرفت ... خورشت رو که چشید، رنگ صورتم پرید ... مردی هانیه ... کارت تمومه... چند لحظه مکث کرد ... زل زد توی چشم هام ... واسه این ناراحتی، می خوای گریه کنی؟... دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و زدم زیر گریه ... آره ... افتضاح شده... با صدای بلند زد زیر خنده ... با صورت خیس، مات و مبهوت خنده هاش شده بودم ... رفت وسایل سفره رو برداشت و سفره رو انداخت ...غذا کشید و مشغول خوردن شد ... یه طوری غذا می خورد که اگر یکی می دید فکر می کرد غذای بهشتیه ... یه کم چپ چپ ... زیرچشمی بهش نگاه کردم... –می تونی بخوریش؟ ... خیلی شوره ... چطوری داری قورتش میدی؟... از هیجان پرسیدن من، دوباره خنده اش گرفت... –خیلی عادی ... همین طور که می بینی ... تازه خیلی هم عالی شده ... دستت درد نکنه... –مسخره ام می کنی؟... –نه به خدا ...چشم هام رو ریز کردم و به چپ چپ نگاه کردن ادامه دادم ... جدی جدی داشت می خورد ... کم کم شجاعتم رو جمع کردم و یه کم برای خودم کشیدم ... گفتم شاید برنجم خیلی بی نمک شده، با هم بخوریم خوب میشه ... قاشق اول رو که توی دهنم گذاشتم ... غذا از دهنم پاشید بیرون... سریع خودم رو کنترل کردم ... و دوباره همون ژست معرکه ام رو گرفتم ... نه تنها برنجش بی نمک نبود که ... اصال درست دم نکشیده بود ... مغزش خام بود ... دوباره چشم هام رو ریز کردم و زل زدم بهش ... حتی سرش رو بال نیاورد ...- مادر جان گفته بود بلد نیستی حتی املت درست کنی ... سرش رو آورد باال ... با محبت بهم نگاه می کرد ... برای بار اول، کارت عالی بود ...اول از دستم مادرم ناراحت شدم که اینطوری لوم داده بود ... اما بعد خیلی خجالت کشیدم ... شاید بشه گفت ... برای اولین بار، اون دختر جسور و سرسخت، داشت معنای خجالت کشیدن رو درک می کرد... هر روز که می گذشت علاقه ام بهش بیشتر می شد ... لقم اسب سرکش بود ... و علی با اخلاقش، این اسب سرکش رو رام کرده بود ... چشمم به دهنش بود ... تمام تلاشم رو می کردم تا کانون محبت و رضایتش باشم ... من که به لحاظ مادی، همیشه توی ناز و نعمت بودم ... می ترسیدم ازش چیزی بخوام ... علی یه طلبه ساده بود ... می ترسیدم ازش چیزی بخوام که به زحمت بیوفته ... چیزی بخوام که شرمنده من بشه ... هر چند، اون هم برام کم نمی گذاشت ... مطمئن بودم هر کاری برام می کنه یا چیزی برام می خره ... تمام توانش همین قدره ...علی الخصوص زمانی که فهمید باردارم ... اونقدر خوشحال شده بود که اشک توی چشم هاش جمع شد ... دیگه نمی گذاشت دست به سیاه و سفید بزنم ... این رفتارهاش حرص پدرم رو در می آورد ... مدام سرش غر می زد که تو داری این رو لوسش می کنی ... نباید به زن رو داد ... اگر رو بدی سوارت میشه... اما علی گوشش بدهکار نبود ... منم تا اون نبود تمام کارها رو می کردم که وقتی برمی گرده ... با اون خستگی، نخواد کارهای خونه رو بکنه ... فقط بهم گفته بود از دست احدی، حتی پدرم، چیزی نخورم ... و دائم الوضو باشم ... منم که مطیع محضش شده بودم ... باورش داشتم ...9 ماه گذشت ... 9 ماهی که برای من، تمامش شادی بود ... اما با شادی تموم نشد ... وقتی علی خونه نبود، بچه به دنیا اومد ...مادرم به پدرم زنگ زد تا با شادی خبر تولد نوه اش رو بده ... اما پدرم وقتی فهمید بچه دختره با عصبانیت گفت ... لابد به خاطر دختر دخترزات ... مژدگانی هم می خوای؟... و تلفن رو قطع کرد ... مادرم پای تلفن خشکش زده بود ... و زیرچشمی با چشم های پر اشک بهم نگاه می کرد... . مادرم بعد کلی دل دل کردن، حرف پدرم رو گفت ... بیشتر نگران علی و خانواده اش بود ... و می خواست ذره ذره، من رو آماده کنه که منتظر رفتارها و برخورد های اونها باشم ...هنوز توی شوک بودم که دیدم علی توی در ایستاده ... تا خبردار شده بود، سریع خودش رو رسونده بود خونه ... چشمم که بهش افتاد گریه ام گرفت ... نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم... خنده روی لبش خشک شد ... با تعجب به من و مادرم نگاه می کرد ... چقدر گذشت؟ نمی دونم ... مادرم با شرمندگی سرش رو انداخت پایین... –شرمنده ام علی آقا ... دختره ...نگاهش خیلی جدی شد ... هرگز اون طوری ندیده بودمش ... با همون حالت، رو کرد به مادرم ... حاج خانم، عذرمی خوام ولی امکان داره چند لحظه ما رو تنها بزارید... مادرم با ترس ... در حالی که زیرچشمی به من و علی نگاه می کرد رفت بیرون ... ادامه دارد.. http://eitaa.com/sabbaren_shakoor •┈┄┅✾❀🌸🦋🌷🦋🌸❀✾┅┄┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷لاله‌های بهشتی🌷
http://eitaa.com/sabbaren_shakoor
•┈┄┅═✧❁🌷 ﷽ 🌷❁✧═┅┄┈• 20 ساله 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 : 20 / 5 / 1345 تاریخ : 19 / 10 / 1365 محل شهادت: عملیات: 5 شهید بیستم 1345 در متولد شد. پدرش در سال 60 فوت کرد و مادرش نام داشت. تا مقطع ابتدایی درس خواند و سپس به شغل مشغول شد. سال 65 کرد و یک از او به مانده است. از طرف به اعزام شد و به عنوان جانشین گروهان مشغول به فعالیت شد. حمید نوزدهم 1365 طی عملیات کربلای پنج در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به کمر به شهادت رسید. پیکرش در یزد به خاک سپرده شد. http://eitaa.com/sabbaren_shakoor •┈┄┅✾❀🌸🦋🌷🦋🌸❀✾┅┄┈•
enc_16491139655828192549599 (1).mp3
5.84M
•┈┄┅═✧❁🌷 *﷽* 🌷❁✧═┅┄┈• 🎵دعای هرشب ماه مبارک رمضان 😍 اللَّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضَانَ الَّذِي أَنْزَلْتَ فِيهِ الْقُرْآنَ وَ افْتَرَضْتَ عَلَى عِبَادِكَ فِيهِ الصِّيَامَ‏، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ارْزُقْنِي حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرَامِ فِي عَامِي هَذَا وَ فِي كُلِّ عَامٍ وَ اغْفِرْ لِي تِلْكَ‌الذُّنُوبَ الْعِظَامَ‏، فَإِنَّهُ لاَ يَغْفِرُهَا غَيْرُكَ يَا رَحْمَانُ يَا عَلاَّمُ‏ 🌸 محمود کریمی🌱 http://eitaa.com/sabbaren_shakoor •┈┄┅✾❀🌸🦋🌷🦋🌸❀✾┅┄┈•
•┈┄┅═✧❁🌷 *﷽* 🌷❁✧═┅┄┈• 🌷 امـام باقر (عليہ السلام) فرمودند : ✍ هر كس پس از نماز واجب قبل از آنكه پاى خود را حركت دهد، اين استغفار را سه بار بگويد، خدا گناهان او را بيامرزد هر چند در كثرت، مانند كف دريا باشد. 👌 « اَسْتَغْفِرُ اللّه َ الَّذى لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ، ذُو الْجَلالِ وَ الاِْكْرامِ وَ اَتُوبُ اِلَيْه» سه مرتبه http://eitaa.com/sabbaren_shakoor •┈┄┅✾❀🌸🦋🌷🦋🌸❀✾┅┄┈•
•┈┄┅═✧❁🌷 *﷽* 🌷❁✧═┅┄┈• 🌸 حضرت صادق علیه السلام فرمودند : در هر شب از ماه رمضان این دعا را بخوانید که هرکس بخواند ، گناه چهل سال او آمرزیده می شود : « اللَّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضَانَ الَّذِي أَنْزَلْتَ فِيهِ الْقُرْآنَ وَ افْتَرَضْتَ عَلَى عِبَادِكَ فِيهِ الصِّيَامَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ ارْزُقْنِي حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرَامِ فِي عَامِي هَذَا وَ فِي كُلِّ عَامٍ، وَ اغْفِرْ لِي تِلْكَ الذُّنُوبَ الْعِظَامَ، فَإِنَّهُ لَا يَغْفِرُهَا غَيْرُكَ يَا رَحْمَانُ » 📔 بحار الانوار جلد ۹۶ صفحه ۳۱۱ http://eitaa.com/sabbaren_shakoor •┈┄┅✾❀🌸🦋🌷🦋🌸❀✾┅┄┈•