#رسـم_خـوبان
به من می گفت: مامان برام #دعا کن که سال تحویل امام رضا(ع) باشم، شکر خدا نصیبش شد😍 وقتی برگشت خیلی مهربونتر، باوقارتر و نورانی تر شده بود. هر چی نگاهش می کردم، #سیر نمی شدم؛ یک زیبایی خاصی داشت🍃 اصلاً به فکرم هم نمی رسید که این مسافری که تازه از زیارت آقا امام رضا (ع) آمده، #شهادتش را آقا امضا کرده و دوباره راهی سفرِ 😔
#شهیده_ترور_راضیه_کشاورز🌷
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
#رسـم_خـوبان
اولین بار که میخواست بره آینه قرآن گرفتم براش. قرآن رو بوسید و باز کرد،
ترجمه آیه رو برام خوند، ولی بار آخری که میخواست بره وقتی قرآن رو باز کرد،
آیه رو ترجمه نکرد، گفتم سعید چرا ترجمه نمیکنی؟!رو به من کرد و گفت :
اگه ترجمه آیه رو بهتون بگم ناراحت نمیشین؟! گفتم: نه..!گفت: آیه شهادت اومده و من به آرزوم میرسم...
#شهید_سعید_بیاضیزاده🌷
#سالروز_شهادت
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
#رسـم_خـوبان
🌺🌱روح الله یک هفته قبل از شهادت با مادرش تماس گرفت که پنجشنبه به تبریز بر میگردد. به دوستانش هم گفته بود یکشنبه شب، به سمت تهران حرکت می کند تا دوشنبه در تهران باشد و پنجشنبه به تبریز بیاید.
🌺🌱 قضای روزگار هم این بود که یکشنبه شهید شود، پیکرش را دوشنبه به تهران منتقل کنند و پس از چند روز پیکر مطهر پنجشنبه به تبریز آورده می شود تا روح الله بدقول نباشد.
#شهید_روحالله_نوزاد🌷
#سالروز_شهادت
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
#رسم_خوبان
🌺🍃ارادت عجیبی به حضرت زهرا(س) داشت. می گفت دوست دارم خدا به من سه دختر بدهد و در اسم هر سه از نام فاطمه استفاده کنم. دخترمان را خیلی دوست داشت. بغلش میکرد، بو میکرد و همه اش می گفت که تو فاطمه من هستی.
🌺🍃تا جایی که می توانست اهل کمک به بقیه بود. خیلی وقتها از خودش و از ما میزدند تا به بقیه کمک کند. با اینکه خیلی صبور بود ولی با ناراحتی و مریضی فاطمه زینب بعضی وقت ها گریه میکرد.
🌺🍃یک مرتبه فاطمه زینب تب کرد از شب تا صبح خیلی مواظب بود که تبش بالا نرود. اگر حشره ای پای بچه را میگزید جای آن را بوس میکرد و میگفت: بابا ببخشید اینها نمی فهمند که تو فاطمه ی منی همیشه کف پای بچه را بوس میکرد و روی چشمانش میگذاشت.
#شهید_موسی_جمشیدیان🌷
#سالروز_شهادت
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
#رسـم_خـوبان
‼️تقریبا تمام حقوق ماهانه خود را صرف دستگیری از فقرا و محرومان میکرد. محل امرار معاش شهید سیرتنیا، شالیکاری سالانهاش بود اما از همین محل بسیاری از کسانی که به بیماری صعبالعلاج مبتلا بودند و برای درمان ناگزیر به فروش زمین میشدند را دستگیری میکرد تا تنها منبع گذران زندگیشان را از دست ندهند.
‼️بعضا حتی به نام خود وام میگرفت، قرض میکرد و خرج درمان در بهترین بیمارستان تهران را برایش فراهم میکرد، در خانه استیجاری خود میزبان فرد در دوره نقاهت بود و در نهایت او را راهی گیلان میکرد.
#شهید_سیداسماعیل_سیرتنیا🌷
#سالروز_شهادت
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
#رسم_خوبان
🍀در خواستگاری از شغلش گفت و از سختی هایی که ممکن است به جهت شغلش داشته باشیم، و مهمترین چیزی که گفت این بود که دوست دارم همسر آینده من راضی و راز دار باشد، اگر گاهی نان شب نداشتیم بخوریم، کسی نباید بفهمد و اگر برایمان مائده آسمانی از آسمان آمد هم کسی نباید بداند و باید به آن چیزهایی که داریم راضی باشیم و همیشه شکر گذار...
🍀بعد از صحبتهایش فهمیدم که معرفتش خیلی بیشتر از آن چیزی هست که همیشه از خدا میخواستم. مهریه ام ۱۱۴ سکه و یک جلد قرآن کریم بود. روح الله خوش اخلاق و شوخ طبع بودند، دائم الوضو و دائم الذکر بودند، شبها قبل از خواب سوره واقعه میخواندند و صبح ها دعای عهد ایشان ترک نمیشد، به نماز اول وقت و جماعت و به نماز جمعه اهمیت زیادی میدادند، عاشق و مطیع امر رهبری بودند.
🍀یکی از چیزهایی که خیلی بدش میآمد غیبت کردن بود، روی چشم و هم چشمی و سنتهای غلط حساس بود، اگر مهمانی میرفتیم که چند نوع غذا داشتند، ناراحت میشد و میگفتند: با یک نوع غذا هم سیر میشدیم. وقتی چیزی میخرید توجه میکرد که فروشنده فرد مومن و حلال خور باشد، از فروشنده بیحجاب خرید نمیکرد، هر چند ارزانتر هم میفروخت، در مورد خمس خیلی دقت داشت، تاریخ خمسی مشخص داشت ؛ وقتی به کسی قرض میداد سعی میکرد کسی متوجه نشود، حتی من.
🍀زندگی نامه شهدا را میخواند و دوست داشت خودش و زندگیش را شبیه شهدا بکند، هر وقت شهیدی می آوردند، دوست داشت باهم و همراه محمد رسول در مراسمات شرکت کنیم، و به شوخی میگفتند: دفعه بعدی دیگه نوبت من هست که بروم.
#شهید_روحالله_صحرایی🌷
#سالروز_شهادت
https://eitaa.com/saberin_shahid_
«باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان به دنیا آمده ایم و شیعه هم به دنیا آمده ایم که مؤثر در تحقق ظهور مولا(عج) باشیم و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختی ها، غربت ها و دوری هاست و جز با فدا شدن محقق نمی شود حقیقتاً.»
#رسـم_خـوبان
‼️بسیار پرکار و تلاشگر بود . تا دیر وقت کار می کرد و گاهی چندین روز به خانه نمی آمد. حتی با اصرار های او در محل کارش تصویب شد که جمعه ها هم سر کار بیاید.
‼️یک بار درحضور حاج قاسم سلیمانی شروع کرد به صحبت کردن برای بچه های گروه ، گفته بود : من اینطوری فهمیده ام که خداوند شهادت را به کسانی می دهد که پر کار هستند و شهدای ما غالبا همین طور بوده اند .
‼️حاج قاسم هم گفته بود : بله همین طور است .
یک بار وقتی بعد از شهادتش به سر کارش رفتم دیدم روی کمدش این جمله از آقا را نصب کرده : در جمهوری اسلامی هرجا که قرار گرفته اید همان جا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه کارها به شما متوجه است.
✍ به روایت برادر شهید
#شهید_محمودرضا_بیضائی🌷
#سالروز_ولادت
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
#رسم_خوبان
🍁همیشه میگفت: هر چی میخواید از شهدا بگیرید.
ازشون بخواید براتون دعــا ڪنن. من خودم خیلی چیزها از شهــدا گرفتم...
#شهید_محمود_نریمانی🌷
#سالروز_ولادت
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
#رسم_خوبان
‼️بیشتر وقتها من و سّید اصغر، برای گشت امر به معروف و نهی از منکر میرفتیم. در کارش حساس و دقیق بود. یک بار با هم، با ماشین در شهر دور میزدیم. حرف میزدیم و میخندیدیم. ناگهان سّید اصغر با ناراحتی به راننده گفت:«بایست!». پرسیدم:«چیزی شده؟».
‼️گفت:«آن طرف رو نگاه کن، عده ای برای دفاع از ناموس و کشورشون توی جبهه میجنگن و شهید میشن، یک عده هم با بیحجابی به خون شهیدان، بی احترامی میکنن. میخوام برم تذکر بدم!»
#شهید_سیدعلیاصغر_جوادی🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۳۳/۱۱/۳ سمنان
شهادت : ۱۳۶۴/۱۱۲۱ اروندرود ، امالرصاص ، عملیات والفجر۸
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
#پیام_شهید خواهرانم ... همان طور که ما در جبهه ها با این دشمن کافر می جنگیم، شما نیز به نوبه خود با
#رسم_خوبان
💠براي آموزش نظامي به مشهد رفت. هفته اي يك بار براي ديدن او به مشهد مي رفتيم.جنگ شروع شده بود. وقتي علي اكبر را ديدم، گفت: بابا جنگ شروع شده است. خدا كند از همين جا ما را به منطقه ببرند. گفتم:” بابا، تو چه ميگويي؟ ميخواهي به جنگ بروي؟ تو را ميکشند؟ بعد از مدتي كه آموزش او تمام شد. گفتند علي اكبر عصر از پنجراه عازم جبهه است.
💠تا اين مطلب را شنيدم شروع به گريه كردم و گفتم:” بيخود مي خواهد برود جبهه، او را مي كشند.” بالاخره عصر به ديدن او رفتم، ديدم كه تمام نيروها هر كدام تفنگي گل زده بر دوش دارند. علي اكبر را ديدم گفتم:”كجا مي روي؟” گفت: بابا، مي خواهم به منطقه بروم.
💠گفتم:” من در غياب تو چه كار كنم؟” گفت:” خدا ما را براي اين كار خلق كرده است. آيا درست است كه خواهران و برادران ما را بكشند، زن باردار را به درخت ببندند و شكمش را پاره كنند و ما با خيال راحت اينجا باشيم؟ شما دعا كنيد كه ما را به جبهه ببرند تا شهيد شويم. شما غصه هيچ چيز را نخوريد و بالاخره رفت. بعد از يكي، دو ماه آمد و مجدداً بعد از دو هفته ديدم كه دوباره آمادة رفتن به جبهه است. گفتم:” علي اكبر باز كجا ميروي؟!” گفت:” پدر اسم من پاسدار است بايد بروم.”
✍به روایت پدربزرگوارشهید
📎فرمانده گردان لشگر۵ نصر
#سردارشهید_علیاکبر_بشنیچی🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۴۰/۲/۲ نیشابور ، خراسانرضوی
شهادت : ۱۳۶۲/۱/۲۵ فکه
╔═. ♡♡♡.══════╗
@saberin_shahid_ghafari1
╚══════. ♡♡♡.═╝
#رسم_خوبان
یکی از آرزو های آقا مهدی این بود که به دیدار امام بره... تو منطقه طرخی به عنوان دیدار با امام برگزار شد ؛ هر گردان سهمیه داشت از گردان ماهم اقا مهدی انتخاب شد...
بعد از شنیدن این خبر از خوشحالی شروع کرد به گریه رفت داخل چادرش بعدش امد گفت میخواهم به جای خودم ابو سراج رو بفرستم خیلی تعجب کردم ابوسراج یکی از مجاهدین عراقی بود که به ما کمک میکرد وکلی هم زخمت میکشید...
گفت : آخه ما به هر حال مرخصی میریم خانواده مون رو میبینیم ولی این بنده خدا کسیو نداره اگه اون بره هم روحیه میگیره هم حال و هواش عوض میشه...
وقتی به ابو سراج گفتیم کلی خوشحال شد وگفت : این یکی از آرزوھای من بود ؛کلی از اقا مهدی تشکر کرد..
📎قائممقام گردانزرهی لشگر ۵ نصر
#سردارشهید_محمدمهدی_حمیدی🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۴۶/۱/۳ نیشابور ، خراسانرضوی
شهادت : ۱۳۶۶/۲/۳ بانه ، عملیات کربلای۱۰
╔═. ♡♡♡.══════╗
@saberin_shahid_ghafari1
╚══════. ♡♡♡.═╝
#رسم_خوبان 🌼
هر گز از مبارزه دست برندارید و تا مظلوم در جهان هست، بجنگید خوشا آنانکه زندگی و مرگشان به خاطر الله است.
#شهید_خلیل_ابراهیم_زاده_گنجی
🌺شهدا را یاد کنید با ذکر یک صلوات 🌺
╔═. ♡♡♡.══════╗
@saberin_shahid_ghafari1
╚══════. ♡♡♡.═╝