#شهیدمحمدغفاری
#سیره
نگاهش افتاد به دختروپسری که وضع مناسبی نداشتن، با یه نگاه میشد فهمید با هم دوست هستن.
به مادرش گفت: شما برید خونه من بعدا میام.
با شناختی که مادر ازش داشت فهمید که سکوت نمیکنه و حتما امر به معروف میکنه
گفت پسرم ولشون کن، بری جلو بهت بی احترامی میکنن
اما محمد از این چیزها واهمه ای نداشت.
رفت با پسره مشغول سلام و علیک شد و بعد از اینکه چند جمله ای رد و بدل شد یه برگه ای داد دستش و برگشت
برگه ی زمان برگزاری مراسم هیات
چیزی نگذشت که اون جوون پای ثابت هیات شد.
⭕️ نمیشه که یه نفر از شما بدش بیاد بعد شما بتونید روش اثر بذارید.
اگه اول دلش رو نبردید و با همون نفرتی که از شما و عقایدتون داره رفتید باهاش حرف زدید و اون بی احترامی کرد به مقدساتتون
این تقصیرشماست
نگو اون بی دین و ضد انقلاب بود
@saberin_shahid_ghafari1
#سیره.شهید
🌷شهید جعفرعلی گروسی🌷
عصر سرش را گذاشته بود روی شانه من و به نوحه خوانی گوش میداد و بدجوری گریه میکرد؛ در همان حال که داشت هایهای گریه میکرد، گفتم: جعفر یه چیزی بپرسم راستشو میگی؟ گفت: تا حالا دروغ هم گفتم؟! گفتم: نه ولی خواهشاً این رو درست جواب بده، تو که اینقدر عاشق نمازی چرا وقتی موقع سلام نماز میشه، بدنت شروع به لرزیدن میکنه؟ جاخورد نگاهی متعجب بهم انداخت و گفت: ولش کن چیز مهمی نیست، سعی کرد از جواب دادن طفره بره که بعد از التماس زیاد گفت: ببین، همانقدر که من عاشق شروعنماز هستم وقتی به سلام نماز که میرسم دست خودم نیست ناخودآگاه بدنم شروع به لرزیدن میکنه، نمیدونم چرا ولی فقط این رو میفهمم که انگار میگه: وای بدبخت شدی، نماز تمام شد، انقدر که عاشق نماز هستم، میرم نماز شب میخونم، زیارت عاشورا میخونم تا کمی آروم شم.
#دوست.دارم.مثل.توباشم👌
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1