این روزهای پاییزے
عجیب بوے #نفس های
تو را می دهد
گـوئـے ... #تـو اتـفاق مےافـتی
و مـڹ دچـار مےشـوم ...
🌷شــــهید عبدالرضا مجیری 🌷
#سالروز_شهادت
🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
📃 #فــرازی_از_وصیت_نامه
✍خدایا تو را قسمت میدهم به گلـوی خونین و بریده علیاصغر(ع) مرا بپـذیـر. مرا هـدایـت ڪن مرا از شر شیـطان، #نفـس اماره و سایر شیاطین رها فرما، خدایا هر چه بگویم و بنویسم ڪم گفتم و ڪم نوشتم باز این را میدانم ڪه از در خانه تو ناامید برنمیگردم.
ای امت حزبالله از امام خود اطاعت کنید و به فرموده امام اول، علی (ع) باید انسان یا امیر باشد یا مطیع اگر مطیع بودی نباید نظریههای خودت را کار ببندی و شجاعت در نظریهات داشته باشی و یک زمانی بیدار میشوی ببینی خطی در مقابل خط امام تشکیل داده باشی. نکند خدای نکرده بعضی از ماها به طرف گروهی باشیم و باندبازی را رواج دهیم از تمام نیروهای فعال و حزب الهی کارکن استفاده کنید سعی کنید کسانیکه در کارهایشان نابلد هستند آشنا کنید و آنها را به کار ببندید و هدایت کنید، نکند از صحنه کار خارج کنید و دلسرد کنید.
#سردارشهید_محمد_نیک_بین
#جانشین_فرمانده_گردان_ڪمیل
◻️تاریخ ولادت: ۱۳۴۱/۰۲/۲۰
◻️محل ولادت: تهران
◻️تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۱۲/۴
◻️محل شهادت:طلائیه
◻️عملیات : خیبر
◻️بازگشت پیڪر: پس از ۱۵سال
#سالروز_شهـادت
🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
🌺 #برگی_از_مکافات_عمل🌺
به دامادی شاه رسید
یکی از جوانان پاکدامن، طلبه فقیری است به نام «محمد باقر» معروف به میرداماد که از پاکدامنی و مخالفت با شیطان و هوا و هوس به دامادی شاه عباس می رسد و داستان او از این قرار است.
نقل شده: شبی در قصر شاه عباس کبیر، نزاعی زنانه روی داد و بین یکی از زنان شاه و دخترش کدورتی پیدا شد.
از این رو، دختر شاه قهر کرد و مخفیانه از حرمسرا بیرون رفت، در پشت حرم سرا مدرسه علمیه ای بود که طلبه ها در آن درس می خواندند. وقتی دختر شاه از قصر خارج شد وارد مدرسه گردید و به اتاق یکی از طلاب علوم دینی به نام محمد باقر (میرداماد) که چراغش روشن بود داخل شد.
محمد باقر طبق معمول، شام مختصری تهیه کرده و رختخواب کهنه خود را روی حصیری در کنج اتاق پهن نموده و در برابر شمعی مشغول مطالعه بود..
همین که دختر وارد اتاق شد، در را بست و با انگشت به محمد باقر اشاره کرد که ساکت باش!
آن طلبه بیچاره چون یک مرتبه و بدون مقدمه چنان فرشته صفت و نازنین سیمینی با هیئت شاهزادگی وارد اتاقش شده بود در بهت و حیرانی فرو رفت و نتوانست چیزی بگوید، وقتی دختر شاه داخل شد و نشست، رو به آن طلبه کرد و گفت: آیا چیزی برای خوردن داری؟
طلبه جوان گفت: مختصر شامی تهیه کرده ام و فورا آن را در مقابل دختر گذاشت و دوباره مشغول مطالعه گردید.
دختر وقتی شام را خورد رو به محمد باقر کرد و گفت: رختخواب برای استراحت کجاست؟
گفت: آماده است و به همان جایی کرد که رختخوابش بود اشاره کرد..
دختر گفت: ای جوان! نباید در اتاق را باز کنی و کسی را از آمدن من به اینجا خبر دار نمایی، بعد به سوی رختخواب رفت و در آنجا به استراحت پرداخت.
از آن طرف چون به شاه خبر دادند که شاهزاده خانم از حرمسرا خارج شده است، دستور داد: مأمورین تمام شهر را جستجو کنند و او را پیدا نمایند، مبادا دختر جای نامناسبی رود و برای او حادثه غيره منتظره ای واقع شود!
مأمورین هرچه جستجو کردند خبری از شاهزاده به دست نیاوردند و فکر نمی کردند که او در حجره طلبه ای رفته باشد.
هنگام صبح، دختر از خواب برخواست و از اتاق بیرون آمد. در این هنگام مأمورین او را دیدند، دختر و آن طلبه را که نزدیک بود از ترس جان دهد گرفتند، به حضور شاه بردند و گزارش دادند که شاهزاده خانم دیشب تا صبح در اتاق این طلبه بوده است!؟
شاه از شنیدن این حرف بسیار خشمگین شده از محمد باقر پرسید: چرا شاهزاده خانم را دیشب در اتاق نگاه داشتی و به ما خبر ندادی؟
گفت: قربان! او مرا تحدید کرد و گفت: اگر به کسی اطلاع دهی تو را به دست جلاد خواهم سپرد!
شاه دستور داد دختر را معاینه پزشکی کردند، چون دید به او تجاوزی نشده و سالم است ، رو به جوان کرد و گفت: تو که جوان بی زنی هستی، چه طور توانستی از این دختر دلنواز و ماهرو که بدون دردسر به اتاق تو آمده و در رخت خوابت خوابیده چشم پوشی کنی؟ مگر تو #شهوت نداری؟!
در این هنگام محمد باقر ده انگشت دستان خود را به شاه نشان داد، او دید تمام انگشتانش سوخته و گوشت هایش ریخته است پرسید چرا انگشتانت سوخته است؟!
گفت: چون شاهزاده خانم در رختخوابم خوابید، شیطان و نفس اماره مرا وسوسه کرد که اتاق خلوت و چنین فرشته ای امشب نصیب تو شده، چرا معطلی؟ چنین فرصتی کمتر به دست می آید، تو هم حرکت کن و کام بگیر.
اما هر دفعه که #شیطان مرا وسوسه می کرد و شهوت من به جوش می آمد و تصمیم به آلودگی دامن گرفتم، یکی از انگشتانم را روی شعله سوزان شمع میگرفتم تا طعم عذاب جهنم را بچشم و دست به #بی_عفتی نزنم.
لذا از سر شب تا صبح با #نفس خود در حال جنگ بودم، به لطف خدا اگر چه تمام انگشتانم سوخت ولی شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند، از این جهت مشاهده میکنید که شاهزاده خانم سالم مانده است؟!
شاه از تقوا و پرهیزکاری این جوان خوشش آمد، دستو داد: تا همان دختر را به عقد او در آورند و او را به #میرداماد، لقب داد و او را محترم و گرامی داشت.(1)
اری، یک طلبه جوان به برکت مبارزه با شیطان و مبارزه با نفس اماره، به پاداش پاکدامنی خود رسید، یک شبه از حجره بی فرش، تاریک و نمناک پا به قصر شاهی گذاشت، به مقام والایی نائل آمد و معروف خاص و عام گشت.
🌺منابع🌺
1.دانستی های تاریخی،ص8 ، محمد جواد اَهَری
مکافات عمل ص351تا 353
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
تا زمانیکه همنشینِ #گناه باشیم
همنشینِ #امامِزمان عج نخواهیم بود
تا زمانی که گرفتارِ #نَفس باشیم
#همنَفَسِ امامِ زمان عج نخواهیم بود.
#گناه_نکنیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج❣
به رسم وفای هر شب بخوانیم
#دعای_فرج_و #الهی_عظم_البلاء_را
🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙 #اربعین_موسوی 🌙
از ماه ذیقعده تا عید سعید اضحی
چاره ای نداریم که راه بیفتیم
#اربعین موسوی مسیری برای هجرت از #نفس
#امام
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
علامت رفیق این است که ؛
وقتی از او دور شوی ؛
نتونی زندگی کنی...
#رفیق کسی است که ؛
فراقِ او موجب #مرگ تو بشه ..."
چرا در این فراق من هنوز #نفس میکشم؟!
رفیقترین رفیقِ من ...
چرا از غصّهی این هجر دق نکردم؟!
#حضرتصاحبدلم
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
#رفیقشهیدم ❤️
دیگر هوسی ما را
جز وصل تو در سر نیست
رحمی کن و یادی کن
این بی سر و سامان را
کاش #تصویرت #نفس مےکشید #محمدجان
#پاسدارشهیدمحمدغفاری
🌷 لاله صابرینی 🌷
╔═. ♡♡♡.══════╗
@saberin_shahid_ghafari1
╚══════. ♡♡♡.═╝
💫 رفیق_شهیدم...💚
آرامــــــشِ
آرامِ تــو
مـــــجنونـــــم ڪـــــرد . . .
مـــن مانده ام و یاد شــــب آشـــــوب نگاهـــــت ...
.
.
#نفس به #سینه_ام افتاده
#بازدلتنگم التماس دعای #حال_خوب🤲
💫شبت بخیر قرار دل بےقرارم💫
╔═. ♡♡♡.══════╗
@saberin_shahid_ghafari1
╚══════. ♡♡♡.═╝
#سلام_برابراهیم 🕊
✨باران شدیدی در تهـران باریده بود
خیابان۱۷ شهریور را آب گرفته بود
چند پیرمرد می خواستند به سمت
دیگرخیابان بروند مانده بودند چه
کنند..!
🍃 همان موقع #ابراهـــیم از راه
رسید پاچه شلوار را بالا زد با کول
کردن پیرمـردها آن ها را به طـرف
دیگر خــــیابان بُرد ابراهیم از این
کارها زیاد انجام میداد هـدفی جز
شکستن #نفــــس خودش نداشت
مخـــــصوصا زمانی که خـیلی بین
بچـــــهها مطـــرح بود!✨
╔═. ♡♡♡.══════╗
@saberin_shahid_ghafari1
╚══════. ♡♡♡.═╝۰
🍃آوینی نصوح انقلاب ماست
🍃احتیاج به یک بارقهی نور و #نفس مسیحایی داشت تا راه بشناسد، شناخت و در مسیر، پیشتاز شد به سمت #آرمان شهر.
🍃همه ما ادعای درستی پیمایش مسیر را در غبغب خود داریم و زور میزنیم مسیر خود را تلقین کنیم بر اطرافیان، که من بر طریق اعلی هستم، شاید بخاطر این تلاش میکنیم اشتباه بودن مسیر را نپذیریم، چون از راهی که آمدهایم و #سختیای که کشیدهایم میترسیم که بیهوده بوده باشد.
🍃اما #آوینی آنگاه که دم مسیحایی و اتمسفر خون و #خاک را دید و صوت ربنای #آزادی را به چشم دید و به گوش شنید، بی ترس از راه آمده و قهرمانانه مسیر درست را پذیرفت تا از آن به بعد #محکم و استوار قدم بردارد. تا نه دلش لرزان باشد نه گام هایش🌹
🍃رسید به دیدگاهی که گفت شاید امام زمانم از سیگار کشیدنم راضی نباشد. مچاله کرد #سیگار و تعلقش را، و پرتاب...
🍃شد صوت شناخت ما از بوی باروت و خون و خاک و #آتش و نگاشت آنچه را که در مکاشفههای ذهنش #حس کرد.
🌺به مناسبت سالروز #شهادت #شهید_سید_مرتضی_آوینی
✍نویسنده : #محمد_صادق_زارع
📅تاریخ تولد : ۲۱ شهریور ۱۳۲۶. شهر ری تهران
📅تاریخ شهادت : ۲۰ فروردین ۱۳۷۲. فکه خوزستان
🥀مزار شهید : گلزار شهدای بهشت زهرا(س)
╔═. ♡♡♡.══════╗
@saberin_shahid_ghafari1
╚══════. ♡♡♡.═╝
✳️ میخوای پدرِ نفْس رو در بیاری!
🔻 سفرهی ساده و بیآلایشی انداخته بود. غذا، ماستوخیار بود و علی آقا، شهردار. هر چیزی که سر سفره کم بود میرفت و میآورد و برای هر دفعه پوتیناش رو میپوشید و تا بند آخر رو محکم میبست و این کار رو چند بار انجام میداد. یه بار نمک آورد، یه بار پارچ آب، یه بار نونخشک اضافی و ... پوتین پوشیدن و کندن اون با این جدّیت برای همه سوال بود.
🔸 یه طلبهی فاضل و نکتهسنج در جمع بچههای اطلاعات بود؛ پرسید: «علی آقا، این کارا چه حکمتی داره؟» جواب داد: «میخوام پدر کفش رو در بیارم.» طلبه با لبخند گفت: «نه، میخوای پدر #نفس رو دربیاری!» علی آقا همچنان به کارش ادامه داد؛ بی هیچ ریب و #ریا.
📚 برگرفته از کتاب #دلیل | روایت حماسهی نابغهی اطلاعات عملیات سردار #شهید_علی_چیتسازیان
📖 ص۸۵
👤 #حمید_حسام
❤ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
╔═. ♡♡♡.══════╗
@saberin_shahid_ghafari1
╚══════. ♡♡♡.═╝
خلیل ما رضای ما در این است
عبودیت به تسلیم و یقین است
نفس در سینه افتاد از شماره
ملائک اشک ریزان در نظاره
پدر آمیزهای از اشک و لبخند
پسر تسلیم فرمان خداوند
خلیلا عید قربانت مبارک
قبول امر و فرمانت مبارک
پذیرفتیم این قربانی ات را
پسندیدیم سرگردانی ات را
#عید_قربان_مبارک #محمود_فرشچیان #عید_سعید_قربان #حضرت_ابراهیم #حضرت_اسماعیل #حج #قربانگاه #قربانی #امتحان_سخت #نفس
╔═. ♡♡♡.══════╗
@saberin_shahid_ghafari1
╚══════. ♡♡♡.═╝
دلنوشته برای شهدا 😔
تنها کسانی شهید می شوند!
که #شهید باشند...
.
باید قتلگاهی رقم زد؛
باید کشت!!
#منیت را
#تکبر را
#دلبستگی را
#غرور را
#غفلت را
#آرزوهای دراز را
#حسد را
#حرص را
#ترس را
#هوس را
#شهوت را
#حب_دنیا را...
.
باید از #خود گذشت!
باید کشت #نفس را...
.
شهادت #درد دارد!
دردش کشتن #لذت هاست...
.
به یاد #قتلگاه کربلا...
به یاد قتلگاه #شلمچه و #طلاییه و #فکه...
الهی،#قتلگاهی...
باید #کشته شویم،تا #شهید شویم!!
بايد اقتدا كرد به #ابراهيم_هادي
╔. ♡♡♡.═══════╗
@saberin_shahid_ghafari1
╚══════. ♡♡♡.═╝