سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
کوثر جان بیضایی دردانه شهید بیضایی https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
بُرشی از کتاب «تو شهید نمیشوی»
علاقهی عجیب شهید «بیضایی» به دخترش «کوثر»:
«وقتی تماس میگرفت، بعد از دوسه کلمه احوالپرسی، معمولا اولین حرفش دخترش بود...
با آب و تاب تعریف میکرد که #کوثر چقدر بزرگ شده و چه کارهای جدیدی انجام میدهد به دوستان خودش هم که زنگ میزد، اگر دختر داشتند، با آنها درباره اینکه «دختر من بهتر است یا دختر تو» بحث میکرد عشق «محمودرضا» به دخترش، مثل عشق همهی پدرها به دخترشان بود، اما محمودرضا پُز دخترش را زیاد میداد یکبار در شهرک شهید محلاتی قرار گذاشته بودیم آمد دنبالم و راه افتادیم سمت اسلامشهر توی راه گفت: "کوثر رو برده آتلیه و ازش عکس گرفته"...
مرتب درباره ماجرای آن روز و عکاسی رفتنشان گفت وقتی رسیدیم اسلامشهر، جلوی یکی از دستگاههای خودپرداز نگه داشت پیاده شد رفت پول گرفت و آمد، تا نشست توی ماشین گفت: «اصلا بگذار عکسها رو نشونت بدهم» ماشین رو خاموش کرد لپتاپش رو از کیفش بیرون آورد و عکسهای کوثر رو یکییکی نشانم داد درباره بعضی هایشان خیلی توضیح داد و با دیدن بعضی هایشان هم میزد زیر خنده...
شبی که برای استقبال از پیکر محمودرضا رفتیم اسلامشهر، در منزل پدرخانمش جلسهای بود، چند نفر از مسئولان یگانی که #محمودرضا در آن مشغول خدمت بود هم آنجا حاضر بودند یکی از همان برادران به من گفت: «محمودرضا رفتنش این دفعه، با دفعات قبل فرق داشت خیلی عارفانه رفت» فضای جلسه، سنگین بود، برای همین ادامه ندادم بعد از جلسه با چند نفر و آن برادر بزرگوار مسئول رفتیم محل کار محمودرضا توی ماشین، قضیه عارفانه، رفتن محمودرضا رو از ایشان پرسیدم
گفت: وقتی داشت میرفت، پیش من هم آمد و گفت فلانی این دفعه از کوثر دل بریدهام و میروم دیگر مثل همیشه شوخی و بگو بخند نمیکرد و حالش متفاوت بود»
راوی: برادر شهید
✅پ. ن: کوثر خانوم فرزند شهید مدافع حرم محمود رضا بیضایی در دیدار دیروز حضرت ماه
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
#کربلایی_حسن_عطایی 🎼 دوباره دلم مبتلا شده، گریه کن خون خدا شده توی حسینیه نشسته و مسافر کربلا شده..
تو شأنِ نـزولِ حروفِ مقطعـه قرآنی...
و گودی #قتلگاه محل نزولِ دفعی
کرب وبلا بود؛
و قرآنی که ۷۲ سوره داشت!
سوره ای را حَرف حَـرف کردند و
بر پهنـای دَشت مکتوبَش!
ح س ی ن
کنارِ سـوره یِ #قمر
کمرِ خورشیـد شکست
آنجا بـود فهمیدم مُصحَفِ #کربلا
چند جز دارد!
و عبـاس ؛
آیه ی اَمَّن یُّجیبُ بچه های عطشـان
حرم بود و در عُقبـا ،
سقّای جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ است...
امّا کربلا سوره ای داشت کوچکتر از #کوثـر که ظهرِ عاشورا
از حنجرش خون جوشید...
و بر هَل مِن ناصر یَنصُرنی -
حسین عَلَیهِ السّلام رسالتی بود
که با علی اصغر ابلاغ شد؛
او که فقط شش ماه از نـزولش می گذشت!
و شبِ عاشـورا شبِ قـدر بود؛
و اصحابـت سوره های مکّی و مدَنی
که عصرِ #عاشـورا به خط کوفی بر زمین نقـش شدند...
اما زینـب...زینـب...زینـب...
#صـبر هم عاجـز است
از این که مُترادفَش باشد!
او که عصرِ عاشورا شده بود ؛
تفسیـرِ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ؛
او که امین الله علی علیه السّلام
با اذان در گوشش خوانده بود...
صَابِرَةً عَلَى نُزُولِ بَلائِک!
او که به ایّوب گفته بود ؛
إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً...
و شارحِ اعظم قرآن ناطق بود ؛
از کربلا تا #شام و از شام تا
مدینـه ی تاریـخ او که إِلاّ جَمیلاً ندیده بود...
آیه برائت میخواند برای آن ها که
سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ را به سُخره گرفته بودند؛
او حافظ سوره ی ۷۳ ام کربلا یعنی ؛
زین العابدین بود و
بار ها سپـرِ امام زمانش شد...
امّا رقیه به بِسْمِ اللَّهِ که رسیـد صَدَقَ الله
را گفت...
جای بِسْمِ اللَّهِ بالای سـوره و
جای سرت بالای نـی؟!
ای سـوره ی نازل شده بر قامتِ نی!
اما نیـزه را لَّرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا...
و شبی تنـور رَحلِ قرآن شد!
قرآنی که پیامبر بوسیده بود و بر بلندی گهواره گذاشته بود به گودی انداختند؛
و برگ هایش را زیر سمّ اسبان #صحافی کردند و
از آن روز حسین مُصحفِ #عشق است...
از شهرتِ قرآن های کوفی سخن نگویید که قرآن را بی جلد رها کردند،
تا صدای قرآنِ ناطق بلند نشود بر لبانش
با نی نواخت!
در قتلگاه به هُمْ رَاکِعُونَ نه در حالِ #سجده
آیه زکّات را از قرآن خط زد و
روضه انگشت و انگشتر جاودانه شد...
و قرآنی که
مهجور نماند امّا محجور شد!
خواندن روضه هايت ختم قرآن است...
«وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ
صَدَقَ اللهُ العلی العَظیم»
#از_گوشه_و_كنار_عـلـيكُـنَّ_بالفرار
#سیدالشهدا_جان❤️
#شب_زیارتی
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1