🌷لحظاتی پیش زیارت پیکر مطهر دوتن از شهدای گمنام🌷
🌷شهید گمنام عزیز از عملیات: ایذایی والفجر ۸
محل شهادت:جزیره بوارین
تاریخ شهادت: ۶۴/۱۱/۲۰
۲۱ساله
🌷شهید والامقام دیگر عملیات:رمضان
محل شهادت:شرق بصره
تاریخ شهادت: ۶۱/۴/۲۴
۱۹ ساله
🌷 به یاد شهید محمد غفاری عزیز🌷
🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
🌷شهـــــادت
پرواز رویاهاست
چه خیال خامی
برای من که پر پرواز ندارم
رسیدن به تو
که آن همه بالایی...
رویاست
🌷 درب ورودی حسینیه شهدا، زیارت پیکرمطهر شهدای گمنام ،مزین به عکس شهیدان وشهید بزرگوار محمدغفاری🌷
۹۷/۹/۱۳
🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
🔼🔼
💠هدف از آمدڹ به #جبهہ چیست؟؟
از آڹ شب ها چه بگویم....
#سردار_شهید #فریدون_ابوالحسنی
#سالـــــروز_شهادٺ🕊
🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
اگر مےدانـسـتے براے دو دقـيقـه شنـيدن صدايـت
چـه ها مـے کـنم
خـودت که هـيچ
دقـيقه ها هم شرمنده مـے شـدنـد...
________🌺🌺🌺________
🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
اگر مےدانـسـتے براے دو دقـيقـه شنـيدن صدايـت چـه ها مـے کـنم خـودت که هـيچ دقـيقه ها هم شرمنده مـے ش
عکس متعلق به آخرین اعزام پسرم بود.
موقع اعزام، عکاس ازش خواست تا از ماشین پایین بیاید تا با من عکس بگیرد.
انگار عکاس هم متوجه آسمانی شدنش شده بود...
قبل از جبهه هم کمتر خانه بود، راستش همیشه مسجد بود بگم شب و روز؛ بی راه نگفتم...
و فقط خدا خواست اینگونه تربیت شود..
موقع جبهه رفتنش گفتم؛ هر جا میخواهی برو، خدا به همرات.
من سه تا از بچه هایم را، همزمان به جبهه های حق علیه باطل فرستادم افتخار می کنم، خدا ان شاالله این هدیه ناقابل من را قبول کند.
پسرم فدای علی اکبر امام حسین(ع)...
چند سالی مفقودالاثر بود.
باران که می بارید، وقتی باد می وزید و صدایی می شنیدم می رفتم دم در
همش می ترسیدم بچه ام بیاید و پشت در بماند
خدا هیچ مادری رو چشم انتظار نذاره...
📎 به روایت مادر شهید علی اکبر احمدیان 🌷
قائمشهر ،فاتحان۲۵
🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
تو میروی از من
به سانِ برگ از درخت..
در فصلِ زردِ جدایی
به سانِ اشک از ابر
در بغضِ آبیِ آسمان
تو میروی از من..
و چه سخت است
این نومیدیِ غریب
که میشوید خیالِ خامِ بودنت را
از شیروانی چشم هایم...
#صفا_وهابی ✍
#شهید_علیرضا_قبادی ❤️
#مادرانه
🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
تو میروی از من به سانِ برگ از درخت.. در فصلِ زردِ جدایی به سانِ اشک از ابر در بغضِ آبیِ آسمان تو می
🌷آخرین دعای مادر در وداع با پیکر فرزند🌷
🔸مادر به سختی از پیکر شهید جدا شده
و پس از کشیدن نفس عمیق، گفت: _«فرزندم فدای امام حسین(ع)» و _خطاب به شهید میگوید:
🔸«با حضرت زینب (س) و امام حسین (ع) محشور شوی علی جان».
🔸صدای صلوات و زیارت عاشورا از گوشه گوشه حسینیه به گوش می رسد.
🔸اینجا معراج شهداست،جایی که خاطرات تلخ و شیرین زیادی از مادران و همسران شهدا را در خود جایی داده است.
🔸لحظهای از این فکر نمیگذرد که مادری با چادر مشکی شیون کنان وارد حسینیه میشود.
دو پسر جوان، پیرزن را همراهی می کنند.
پیرزن هق هق کنان میگوید:
🔸«علی من کجاست؟»،
🔸«علی من را بیاورید»،
🔸«علی زندگی من است»
🔸کلام مادر به پایان نرسیده که صدای گریه حاضران فضا را پر میکند.
🔸مادر مستقیم به سمت تابوت شهدای گمنام میرود و گریه کنان ادامه میدهد:
🔸«معجزه میخواهم تا دوباره پسرم را ببینم.»
🔸نفسهایش به شمارش میافتد. آرام میگوید:
«با بدختی بزرگش کردم اما سربلندم کرد.»
پسرجوانی که گوی برادر شهید است، آرام در گوش مادر زمزمه میکند: _«حضرت زینب (س) را صدا کن.»
🔸برادر دیگر شهید خطاب به مسئول معراج میگوید:
🔸«مطمئن هستید که پیکر شهید متعلق به علیرضا است.»
🔸با تاکید این سخن،مادر از حال میرود.
در همین حین نوحه ای با مضمون «این گل را به رسم هدیه/ تقدیم نگاهت کردیم/ حاشا این که از راه تو/ حتی لحظه ای برگردیم/ یازینب» از بلندگوها بلند میشود.تابوت شهید بر روی دستان مردم به سمت مادر در حرکت است. گویی علیرضا هم دیگر تاب دوری از مادر را ندارد.
🔸تابوت شهید در کنار مادر بر روی زمین گذاشته و صدای گریه و شیون زنان در هم آمیخته میشود.
🔸برادر شهید نزدیکتر میآید و در گردن شهید به دنبال نشانهای میگردد، او نمیخواهد یا نمیتواند باور کند که این پیکر متعلق به پیکر برادر اوست. با دیدن نشانه بلند «یا حسین» میگوید و اشک از چشمانش سرازیر میشود.
🔸مادر شهید تا چشمش به تابوت میافتد، از جایش برمیخیزد و شتابان به سمت فرزندش میرود.بوسه های ممتد نمیتواند مادر را آرام کند، لحظهای علیرضا را در آغوش میگیرد و با تمام وجود او را میبوید.
🔸مادر شهید در حالی که برای لحظه ای چشم از فرزندش برنمیدارد، میگوید:
«میخواهم علی را به خانه ببرم. از امشب من چگونه بدون علی بخوابم.»
🔸حاضران برای دعوت مادر شهید به آرامش، چفیه سفیدی را متبرک کرده و روی سر مادر میاندازند. مادر شهید پیشانی بند شهید را باز کرده و به نشانه اقتدا بر فرزندش بر پیشانی خود می بندد.
مادر با آغوش پیکر فرزندش برای دقایقی آرام میگیرد و میگوید: «با حضرت زینب (س) و امام حسین (ع) محشور شوی علی جان».
لحظه آن فرا رسیده است تا پرچم جمهوری اسلامی را بر روی تابوت کشیده و آن را به داخل سردخانه منتقل کنند.
مادر به سختی از پیکر شهید جدا شده و پس از کشیدن نفس عمیق، ادامه میدهد:
«فرزندم فدای امام حسین(ع)»
تابوت با صلوات بر روی دستان مردم از حسینیه خارج میشود.پس از دقایقی جمعیت متفرق شده و مادر از معراج خارج میشود اما پس از هر قدم برداشتن به عقب برگشته و به حسینیه نگاه میکند، او عزیزش را در اینجا جا گذاشته است....
گریه ای به رنگ فراق از چشمانش سرازیر می شود.
#شهید_مدافع_حرم_علیرضا_قبادی
---------------------------------
🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
گفت میشه از پسرِ منم عکس بندازی؟
گفتم،ای جانم،معلومه☺️
رفتم دنبالش،همینجوری که میرفتیم گفت فقط پرده ی رو قابِشو کشیدم،الان بازِش میکنم...
#مادران_شهدا 😔
#شرمنده_ایم 💔
--------------------------------------
🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
#سلام_امام_زمانم
ای شَہ منتظر از منتظران چہرہ مپوش
ڪہ دگر جان بہ لب از مِحنت هجران آمد
همہ گویند ڪہ مفتاح فرج صبر بود
صبر نَتْوان ڪہ دگر عمر بہ پایان آمد
#بیا_گل_همیشه_تنهای_زهرا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
به رسم وفای هر شب بخوانیم دعای الهی عظم البلاء را......
🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
خـیـال روی تـو گـفتـم شبـــی به خـواب ببینم
گذشت صد شـــب و در دیده هیچ خواب نیامد.....
#عزیزبرادرم❤️
#پاسدارشهیدمحمدغفاری
📎شبـتــــون شهـــدایـــی🌺
🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1