#ستارههای_زینبی
🔸هر بار سوریه را نشان میدادند می دیدم که مشتهایش گره می شد و وقتی هم که می رفت میدانستم که در دل جنگ هست ولی هیچ وقت از وی نمیپرسیدم چرا که می دانستم جوابی دریافت نمی کنم.
🔹مهدی بسیار به مسائل حفاظتی دقت داشت برای همین اطلاعاتی در مورد کارش به ما نمی داد حتی زمانی که محرم ترک اولین شهید مدافع حرم را آوردند به ما گفت یکی از دوستانم در غرب کشور شهید شده و میروم به استقبال وی حتی به ما نگفت که این شهید در سوریه بوده است.
🔸مهدی یکبار تصادف کرده بود و ردی بر روی پایش مانده بود میگفت "مادر اینا نشونه هست، اگر یک روز سر نداشتم از این شناساییم کنید"
#شهید_مهدی_عزیزی🌷
#سالروز_ولادت
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
#لالههای_آسمونے
🍃🌹تازه زنش را آورده بود اهواز. طبقه ی بالای خانه ی ما می نشستند. آفتاب نزده از خانه می رفت بیرون. یک روز، صدای پایین آمدنش را از پله ها که شنیدم، رفتم جلویش را گرفتم.
🍃🌹 گفتم «مهدی جان! تو دیگه عیالواری. یک کم بیشتر مواظب خودت باش.» گفت «چیکار کنم؟ مسئولیت بچه های مردم گردنمه.»
🍃🌹گفتم «لااقل توی سنگر فرماندهیت بمون. » گفت « اگه فرمانده نیم خیز راه بره، نیروها سینه خیز می رن. اگه بمونه تو سنگرش که بقیه می رن خونه هاشون.»
📎فرماندهٔ لشگر ۱۷ علیابنابیطالب
#سردارشهید_مهدی_زینالدین🌷
#سالروز_ولادت
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
#لالههای_آسمونے 🍃🌹تازه زنش را آورده بود اهواز. طبقه ی بالای خانه ی ما می نشستند. آفتاب نزده از خان
#خاطرات_شھـــــدا
🔸بسیار مهربان و شوخ طبع بود. مشکلات کاری را به خانه نمی آورد. خیلی به مشورت اهمیت می داد. برای نظر زن ارزش زیادی قائل بود. بیشتر وقتها از رفتار بعضی مردها که با زنان خودشان رفتار خوبی نداشتند اظهار بیزاری می کرد.
🔹روحیه همکاری خوبی داشت. اما خودم راضی نمی شدم با آن همه کار طاقت فرسایی که داشت، وقتی به خانه می آید دست به سیاه و سفید بزند.
🔸واقعا به زحمتشان راضی نبودم. ولی با این همه به من اجازه نمی داد لباسهایش را بشویم. خودش می شست و می گفت: نمی خواهم شما را به زحمت بیندازم. من هم اصرار می کردم که وظیفه منه و باید لباسهای شما را بشویم و به این کار افتخار می کنم.
🔹یادم هست بعد از عملیات خیبر ایشان دیر وقت آمد خانه؛ سر تا پایش شنی و خاکی بود. خیلی خسته بود. آنقدر خسته که با پوتین سر سفره نشست. تا من غذا را آماده کنم،ایشان سر سفره خوابش برد.
🔸آمدم و آرام پوتینهایش را در آوردم که بیدار شد و با لحن خاصی گفت:این وظیفه شما نیست. زن که برده نیست. من خودم این کار را می کنم. وقتی پوتینهایش را در اورد گفتم:پس لااقل جورابهایت را در بیاورم.
🔹گفت:من هر حرفی را یکبار می زنم. بعد با آن حال خسته خندید.
✍ به روایت همسر بزرگوار شهید
#سردارشهید_مهدی_زینالدین🌷
#سالروز_ولادت
ولادت : ۱۳۳۸/۷/۱۸ تهران
شهادت : ۱۳۶۳/۸/۲۷ سردشت
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
#ستارههای_زینبی
‼️علی یکسال و نیم پیگیر بود که برود سوریه، خیلی هم تلاش میکرد که هر زمانی شد برود. تا اینکه پسر دیگرم که پاسدار است به او گفت: اول باید در شهر خودمان آموزش ببینی، بعد بروی استان، از آنجا اعزامت کنند.
‼️یکسری آموزشهایی مثل دفاع شخصی دید، اما پسرم گفت: اینها آموزش محسوب نمیشوند باید بروی در شرایط سخت و خودت را برای آن موقعیت آماده کنی. علی با سه چهار نفر از دوستانش سه روز رفته بودند در یک جنگل بدون آب و غذا و در شرایط سخت و باران خودشان را آماده کرده بودند.
‼️پسرم گفت: باید تیراندازی هم یاد بگیری. علی به قدری مشتاق رفتن بود که آموزش تیراندازی هم دید، آنهم در حدی که وقتی مسابقه داد جزو 3 نفر برتر شهر شد و تا جایی پیش رفت که توانست در استان مازندران هم جزو سه نفر اول شود.
‼️او وقتی میدید هر چه میگوید علی انجام می دهد و بیشتر اصرار میکند، میخواست با آمادگی بیشتر با همه چیز آشنا شود. علی تمام آموزشها را دیده بود، حتی تلاش کرد با بچههای تیپ فاطمیون اعزام شود. بالاخره پسر بزرگترم گفت: کارهایت را برای رفتن درست میکنم و این شد که عاقبت فروردینماه رفت.
#شهید_علی_جمشیدی🌷
#سالروز_ولادت
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
#ستارههای_زینبی ‼️علی یکسال و نیم پیگیر بود که برود سوریه، خیلی هم تلاش میکرد که هر زمانی شد بر
#خاطرات_شهدا
🔹اول که از من اجازه خواست برود سوریه گفتم: تو اینجا پشت جبهه باش و خدمت کن، اما گفت: مامان رضایت بده بروم، آن زمانی که امام حسین(ع) شهید شد حضرت زینب(س) را به اسارت بردند.
🔸همه در عزاداریها میگویند ما آن لحظه کنار اهل بیت نبودیم، اما الان که هستیم نمیگذاریم دو باره به حریم حضرت زینب(س) تجاوز کنند. گریه میکرد، چه گریههایی!
🔹میگفت: بیبیجان من را بطلب، بگذار بیایم از حرمت پاسداری کنم. من هم دوست داشتم در این راه برود و راضی شدم. روزی که علی رفت، 15 فروردین بود.
🔸بعد از رفتنش رفتم مسجد دو رکعت نماز شکر و زیارت عاشورا و دعای توسل خواندم و بدرقه راهش کردم، احساس میکردم قلبم در حال پرواز است. گفتم: خدایا شکرت که چنین فرزندی به من دادی.
🔹با اینکه از اول هم راضی به رفتنش نبودم، نمیدانم آن روز چرا آنقدر خوشحال بودم، با اینکه از اول هم راضی به رفتنش نبودم. برای علی شرط گذاشتم که اگر نماز صبحهایش را اول وقت بخواند اجازه رفتن میدهم.
🔸هیچوقت ندیدم علی، نماز صبحش قضا شود، اما برای اینکه اول وقت بخواند خیلی سختش بود. مانده بود چه کند؟ خواهرش به اوگفت: علی قول بده و نذر کن میتوانی انجام بدی، مامان هم راضی میشود.
✍ به روایت مادربزرگوارشهید
#شهید_علی_جمشیدی🌷
#سالروز_ولادت
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
✍ #ڪلام_شـهید
اسلحه بردارید و به سوی جبههها بشتابید و برادران خود را یاری رسانید آن دنیا جلوی شما را نگیرند و بگویند مگر ما جوان نبودیم٬ مگر آرزو نداشتیم٬ مگر دوست نداشتیم خانه و زندگی داشته باشیم٬ نمیدانم چگونه میتوانیم این سوالها را جوابگو باشیم٬ من در جوابشان عاجزم و جوابی ندارم.
بگوش باشید آنها هم جوان بودند٬ زندگی میخواستند٬ دوست داشتند استراحت کنند و در جای امنی باشند. اما اسلام احتیاج به نیرو داشت و دارد. بیاییم توبه کنیم و به سوی خدایمان بشتابیم، خداوند در انتظار توبههایمان است، بیایید از این به بعد خوب باشیم، تقوا پیشه کنیم، ایمان کامل را از خداوند بخواهیم و به یتیمان یاری کنیم، به بینوایان یاری رسانیم .
#شهید_سیدمنصور_منصوری🌷
#سالروز_ولادت
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
هر چند خزان آمده اما؛
چشمان تو شمشاد و
نگاه تو بهار است ...
#پاسدار_مدافع_حرم
#شهید_سیدسجاد_خلیلی
#ســالروز_ولادت
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
«باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان به دنیا آمده ایم و شیعه هم به دنیا آمده ایم که مؤثر در تحقق ظهور مولا(عج) باشیم و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختی ها، غربت ها و دوری هاست و جز با فدا شدن محقق نمی شود حقیقتاً.»
#رسـم_خـوبان
‼️بسیار پرکار و تلاشگر بود . تا دیر وقت کار می کرد و گاهی چندین روز به خانه نمی آمد. حتی با اصرار های او در محل کارش تصویب شد که جمعه ها هم سر کار بیاید.
‼️یک بار درحضور حاج قاسم سلیمانی شروع کرد به صحبت کردن برای بچه های گروه ، گفته بود : من اینطوری فهمیده ام که خداوند شهادت را به کسانی می دهد که پر کار هستند و شهدای ما غالبا همین طور بوده اند .
‼️حاج قاسم هم گفته بود : بله همین طور است .
یک بار وقتی بعد از شهادتش به سر کارش رفتم دیدم روی کمدش این جمله از آقا را نصب کرده : در جمهوری اسلامی هرجا که قرار گرفته اید همان جا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه کارها به شما متوجه است.
✍ به روایت برادر شهید
#شهید_محمودرضا_بیضائی🌷
#سالروز_ولادت
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
«باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان به دنیا آمده ایم و شیعه هم به دنیا آمده ایم که مؤثر در تحق
🔹کوچک ترین و ساده ترین مسائل برای محمودرضا با امام زمان(عج) گره می خورد، خاطرم هست زمانی که بحث رعایت بعضی نکات در مجالس عزاداری و هیئات پیش آمد، مثل برهنه نشدن برای سینه زنی و مقام معظم رهبری در این باره نکاتی را فرمودند و توصیه هایی داشتند، شهید برای متقاعد کردن دوستان به آنها گفت: «فرض کنید امام زمان(عج) اینجا حضور داشته باشند آیا شما مقابل ایشان هم همینطور عزاداری می کنید؟» و به همین بسنده کرد (اصلا بحث نمی کرد).
🔸این یعنی، جزئی ترین مسائل زندگیِ شهید بیضایی با انتظار و توجه به نظارت امام عصر(عج) عجین بود؛ ولی هیچ وقت (تاکید می کنم) هیچ وقت به کسی نشان نمی داد که مثلا من منتظر امام زمان(عج) هستم و فلان و بهمان ... دنبال نشان دادن نبود بلکه رفتارش این انتظار را فریاد می کشید.
🔹خاطره ای هست که جز برای همسر شهید برای شخص دیگری نگفته ام. نزدیک مراسم عقد محمودرضا بود که یک روز آمد و گفت: «من کت و شلوار برای مجلس عقد نخریده ام» من هم سر به سرش گذاشتم و گفتم: تو نباید بخری که خانواده عروس باید برایت بخرند. خلاصه با هم برای خرید رفتیم. محمودرضا حتی هنگام خرید کت و شلوار دامادی اش هم حال و هوای همیشگی را داشت،
🔸اصلا حواسش به خرید نبود و دقت نمی کرد در عوض من مدام می گفتم مثلا این رنگ خوب نیست و آن یکی بهتر است و ... هیچ وقت فراموش نمی کنم در گیر و دار خریدن کت شلوار به من گفت: «خیلی سخت نگیر، شاید امام زمان(عج) امشب ظهور کردند و عروسی ما به تعویق افتاد.»
🔹یعنی گویا تمام لحظات زندگی، منتظر یک اتفاق مهم بود یا حداقل شناخت من از محمودرضا اینطور بود.
✍ به روایت امیدغلامی(دوستشهید و استاددانشگاه)
#شهید_محمودرضا_بیضائی🌷
#سالروز_ولادت
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
#وصیٺـــ_نامہ_شهدا
🔰شما را توصیه میکنم که زیارت عاشورا را زیاد بخوانید و امیدوارم پروردگار عالم از برکت وجود امام زمان (عج) به همه ما توفیق انجام خالصانه عبادات را عنایت فرماید و همه ما را به مقام اهل بیت برساند.
🔰برادران عزیز! همه شما را توصیه میکنم که در غذا خوردن خود دقت نمایید و ببینید چه میخورید و چه مقدار میخورید و آنچه میخورید از کجا آمده است.
🔰همیشه سعی نمایید که گرفتاریها و مشکلات برادران ایمانی خود را رفع نمایید و از حال یکدیگر جویا باشید. محضر علمای اسلام را غنیمت شمرده و همیشه علم را از زبان فقهای اسلام و معدن آن که اهل بیت عصمت هستند فرا بگیرید.
🔰در هر حال خدا را حاضر و شاهد دانسته و آنطور عمل کنید که انشاءالله مطمئن باشید که قلب مبارک امام زمان (عج) از شما راضی و خشنود است و بدانید که اعمال ما شیعیان به محضر مقدس حضرت ولی عصر عرضه میشود و بترسید از اینکه در نیت و اندیشه ما و در برنامه عمل ما چیزی وجود داشته باشد که آن بزرگوار را ناراحت سازد.
#شهید_بیژن_گلشن🌷
#سالروز_ولادت
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
خزان ؛
به لطفِ تو ،
چشم و چراغِ تقویم است
که دیدنِ تو در این فصل
اتفاق افتاد . . .
#پاسدار_مدافع_حرم
#شهید_رسول_خلیلی
#سالروز_ولادت
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
🌹صبح روز 22 تیرماه 67 به همراه یکی دیگر از رزمندگان تخریب با موتور سیکلت برای شناسایی دشمن از طریق جاده فکه اقدام میکنند که در محل استقرار تیپ پدافند کننده در منطقه که به دست دشمن افتاده بود با انبوهی از تانک و نفربر مواجه میشوند و در مسیر برگشت با سربازان دشمن روبرو شدند.
🌹در حالی که روی جاده با موتورسیکلت در حرکت بود از ناحیه پهلو مورد اصابت گلوله قرار میگیرند و بعد از طی مسافت کوتاهی به علت خونریزی شدید و ضعف و عدم توانایی هدایت موتور سیکلت به زمین میخورد و دشمن برای دستگیری ایشان اقدام میکند اما همراه او موفق میشود از چنگ دشمن فرار کند و بعد از 4 ساعت پیاده روی خود را به مقر الوارثین برساند.
🌹غروب روز 22 تیرماه 67 دشمن از مواضع خود عقب نشینی کرد و بچههای تخریب با حضور در منطقه موتور سیکلت را در وسط جاده سالم پیدا کردند که کنارش خون زیادی ریخته بود و جای چرخهای نفربری که حکایت از انتفال ایشان به مواضع دشمن میکرد. بچه ها تمام خاکهای منطقه را که احتمال دفن ایشان میرفت وارسی کردند اما اثری از این عزیز نیافتند.
🌹هیچ کس جز زمین داغ فکه نمیدانست با فرمانده دلاور ما چه کردند تا اینکه در خردادماه سال 1380 در عملیات تفحص آن پیکر مطهر به آغوش میهن اسلامی ما بازگشت و در گلزار شهدای بهشت زهراء (س) قطعه سرداران (29/ ردیف 18/ شماره 9) در جوار امیر سرافراز ارتش جمهوری اسلامی سپهبد شهید علی صیاد شیرازی آرام گرفت.
#شهید_ناصر_اربابیان🌷
#سالروز_ولادت
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1