eitaa logo
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
1هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
5.7هزار ویدیو
113 فایل
ولادت: 1363/10/30 ـــ🌺ــ شهادت:1390/6/13 اینستاگرام https://www.instagram.com/shahid.mohammad.ghafari.parsa محل شهادت:سردشت،ارتفاعات جاسوسان محل دفن:گلزارشهدای شهرهمدان 🔻نظرات وپیشنهادات🔻 @shahedesaber 🔻خادم کانال🔻 @shahid_mohamad_ghafari
مشاهده در ایتا
دانلود
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ✍️انشاالله در داریم درکانال نیروهای ویژه (بهترین فرمانده) بااستفاده از مطالبی که به همت امنیتی دفاعی خبرگزاری که درسالروز این عملیات تهیه گردیده سلسله مطالبی عنوان «فتح قله‌های امنیت» به جنبه‌های مختلف و صورت گرفته در جهت ایجاد در این مناطق شمالغرب بپردازیم: که نه با زور اسلحه، بلکه با رویکرد بکارگیری مردم منطقه و سازندگی و آبادانی مناطق، بومی شده است. در زیر می‌خوانید روایت سردار فرمانده قرارگاه (ع) سپاه در شمالغرب از درگیری با گروهک تروریستی پژاک است؛ که در این عملیات‌ها در خط درگیری حاضر بود. ✨✨✨✨🚩 * جلوی دهانه تونل ضدانقلاب تا ارتفاع را تصرف کردیم در گوئیدزه دست‌مان آمد. اینکه توانمندی‌های بچه‌های ما بود. از حیث آمادگی جسمانی و آمادگی روحی روانی بچه‌های ما دست‌بردار نبودند. 3 بار قله را از دست دادیم دوباره برگشتند که این خیلی موضوع مهمی بود. 3 بار متوجه خلاءها شدیم. 🕊🌹خیلی خوب عمل کرد. چون مسیر عبوری آنها شد و دهانه تونل عبورشان ایستاد تا اینکه ساعت 3 بعدازظهر ارتفاع گوئیدزه شد. حدود 38 نفر تلفات داشت. ما هم روی هم رفته 3،4 مجروح و 🌹 داشتیم.🕊 ،، https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
هدایت شده از دال فاء
۰۰۰: ┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 🚩صابرین🚩 #شهیگاندش 1️⃣ 📝به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، در میان بچه های #صابی با یکدیگر آنقدر #نزدند که #عقدبستند تا در صورت شهادت یکی، شفاعت دیگری را در صحرای محشر برعهده بگیرد. در این میان اما #دوشان به یکدیگر وابسته شدند که نتوانستند دوری هم را حتی برای #چندل کنند. این دو آنقدر با هم #اختند که ماجرای شهادت آنها بنا بر شنیده‌ها، می تواند بسیار #جالد: آنطور که گفته شده در #آخروریت این دو شهید در ارتفاعات جاسوسان سردشت، #گلوبه #پهل محمد اصابت می کند. او با بستن چفیه اش به دور کمر سعی می کند که تا حدودی از خونریزی بیش از حد جلوگیری کند. #امار حقیقت #برافی صفری تبار متوجه حالت محمد شده و علی رغم تذکر دوستان برای #نزدن به محمد، جهت کمک به طرف محرابی پناه حرکت می کند و در #هماکنار یکدیگر قرار می گیرند، گلوله #خمپیک این دو به زمین می نشیند تا #روحانی #محماز قفس تنگ تن رها سازد و راهی دیار قرب نماید.🕊🕊😭 #اداhttps://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 🚩صابرین🚩 #شهید_محمد_محرابی_پناه #یگان_نیرو_ویژه_صابرین #زندگینامه بخش
🚩صابرین🚩 بخش4️⃣ : گفتیم خوب اختیار با خودته. چی کار می خوای بکنی؟❓ فعلاً می روم کشاورزی تا ببینم چه طور می شه. چون مقداری کشاورزی و دامداری هم داشتیم، رو توی کشاورزی گذروند. اتفاقاً همون سالی هم بود که خیلی سرد بود هوا و برف سنگینی هم آمده بود. قسمت این پیرمردها بود که این صحرا بماند. شاید به ده نفر از این می گفت نیازی نیست بیایید صحرا؛ همه گوسفندهاشون رو علوفه می داد تا شب و بر می گشت. این مدت گذشت تا یه روز آمد و گفت: امام حسین(ع) ثبت نام می کنه و من هم ثبت نام کرده ام. به امید خدا، اشکال نداره. شروع کرد یه مقداری درس ها رو خوند و دانشگاه قبول شد. وقتی جواب آمد که قبول شده، گفت یه ازت دارم. گفتم چی؟ گفت: وقتی از سپاه برای تحقیقات می آیند به دوستانت را نکنی. بگذار واقعیت را بگویند. آن چیزی که حقم هست. خواهم خدای ناکرده پارتی بازی بشه. بگویند چون پسر فلانیه قبول شده. بینی و بین الله بگذار هرچی که باشه. قبول کردیم. 🌱در کنار شهیدان مصطفی (کمیل) صفری تبار و علی بریهی🕊🕊 توی اون مرحله هم قبول شد و با دوستانش رفتند دانشگاه امام حسین علیه السلام. توی دانشگاه هم کاری که کرده بود دوستی به نام آقای صفری (شهید مصطفی صفری تبار) پیدا کرده بود که با هم شهید شدند.🌹🕊🕊 با تعدادی از همشهریانش می رفتند تهران و می آمدند. یک روز یکی دو نفر از این همراهانش آمدند پیش من گله. گفتند محمد یک مقداری کمتر نزدیک ما می آید. من از او جویا شدم گفتم چیه؟ گفت اگر حرف هایی که در جمع دوستانه زده می شود و نباشد مشکلی نیست. متوجه شدم که اگر مقداری فاصله می گیرد می خواهد دچار غیبت نشود. آقای (فرمانده سابق صابرین) می گفت ما رفتیم دانشگاه صحبت کردیم برای جذب داوطلب و چند تا از اون ها رو برای تیپ انتخاب کنیم. ده نفر را قبول می کنند که بروند توی این جمع.⏯ ،، https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
🔻نــــــام : بمانعلی 🔻نام خانوادگی : شهميروند 🔻نــام پــدر : پاپی 🔻تاريخ تولــد : ۱۳۲۹/۰۴/۰۳ 🔻تار
🌷🍂🌷🍂🌷🍂🌷 💠 🔹دوازده ساله بودم که با بمانعلی ازدواج کردم. خانوادۀ بمانعلی با خانوادۀ عمویش یک‌جا زندگی می‌کردند و کارهای خانه را هم زن‌عمویش انجام می‌داد، چون من هنوز در حال و هوای کودکی بودم و از کارهای خانه چیزی بلد نبودم. 🔹چند ماه بعد از ازدواج‌مان بمانعلی در سد دز نگهبان شد و رفتیم سد دز. در آنجا خانه ساختیم. هنوز هم بلد نبودم کارهای خانه را انجام دهم. کم‌کم از زنان همسایه درست کردن نان را یاد گرفتم. اکثر کارها را هم خود بمانعلی به من یاد داد و در کارهای خانه به من کمک می‌کرد. 🔹سال۱۳۴۹ بود که به اندیمشک نقل مکان کردیم و در کوی شهدا ساکن شدیم. کم‌کم زمزمه‌های انقلاب شنیده می‌شد و بمانعلی هم با تمام وجود برای به ثمر رسیدن اهداف انقلاب فعالیت می‌کرد. سنگری روی پشت‌بام درست کرده بود تا با نیروهای رژیم شاه مبارزه کند. وقتی تانک‌های شهربانی ریختند توی شهر، بمانعلی اسلحه را دستش گرفت و پله گذاشت که برود روی پشت‌بام به آن‌ها تیراندازی کند. من می‌ترسیدم که او را با تیر بزنند. لباسش را گرفتم و او را کشیدم پایین، اما بمانعلی اصرار داشت که برود پشت‌بام و با مأمورهای رژیم مقابله کند. در این حین یکی از بچه‌ها پیش ما بود، فکر می‌کردیم ما داریم دعوا می‌کنیم و شروع کرد به گریه کردن. بمانعلی وقتی دید بچه دارد گریه می‌کند، اسلحه را کنار گذاشت و نشست. https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
#فیلم_را_با_دقت_ببینید 👇👇👇 اون فردی که داره زیپ کاور پیکر شهدا رو باز میکنه تا پژ
تولد سید   سال 1338 در جنوب تهران حوالی میدان خراسان، خداوند فرزندی به خانواده طباطبایی مهر عطا کرد و نامش را حمید گذاشتند تا با تولدش و زندگی اش قدمی در راه خدمت رسانی به دین و نظام اسلامی بردارد. خانواده ای مذهبی و شیفته اهل بیت (علیه السلام) بودند و سید حمید در این خانواده قد کشید و بزرگ شد در سالهای انقلاب همزمان با نوجوانی و جوانی سید بود که در روزهای پر شور انقلاب حضوری فعال داشت. در سال 62 به خاطر علاقه به تربیت و آموزش دوره های مربیگری را در پادگان امام حسین (علیه السلام) گذراند و عازم مناطق عملیاتی کردستان می شود و به خاطر شایستگی هایی که از خود نشان می دهد مسئولیت‌های متفاوتی از جمله: فرماندهی گردان، فرماندهی محور و فرماندهی عملیات در مناطق غرب کشور به ایشان واگذار می شود. و تا پایان جنگ در مناطق جنگی حضور دارد.  ...   ╔═. ♡♡♡.══════╗ @saberin_shahid_ghafari1 ╚══════. ♡♡♡.═╝
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
#قسمت_اول تولد سید   سال 1338 در جنوب تهران حوالی میدان خراسان، خداوند فرزندی به خانواده طباطبایی م
زندگی مشترک سید   سال 64 در یکی از عملیات‌های جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، سید حمید حال خوشی پیدا می کند و از خداوند سه آرزو دارد، ملاقات حضوری با حضرت امام(ره)، زیارت حضرت زینب (سلام‌الله علیها) و همسری که کنیز حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) باشد و چه زود سید به هر سه خواسته اش رسید. فردای روز عملیات  با مادرشان تماس تلفنی داشته اند و می گویند دختری را معرفی کرده اند که ما به خواستگاری اش برویم. و ملاقات حضوری حضرت امام ( ره ) هم خیلی زود روزی شان می شود و به فاصله بسیار کوتاهی بعد از مراسم عقدش راهی سوریه برای زیارت می شود و همیشه افسوس می خورد که چرا آن موقع در آن حس و حال خوب رزق شهادت را از خداوند نخواسته است. .... ╔═. ♡♡♡.══════╗ @saberin_shahid_ghafari1 ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌹: 🔸شب قبل تولدش برف شدیدی در همدان شروع به باریدن کرده بود،از خود میدان امام(ره) تا خیابان مهدیه وارتفاعات شهرتاچشم کارمی‌کرد همه جاسفیدپوش شده بود.. 🔸قدیمی ها میگفتند سرمای زمستان همدان از سال های دور معروف بوده،اما سوز وسرمای نفس گیر آن سال در شادی و انتظار خانواده غفاری خللی ایجاد نکرده بود.. 🔸آنهادورازاحساس سرمای آن سال،با دیدگان گرمشان منتظرمهمان جدید خانواده بودند،خدا در آخرین روز دی‌ماه سال ۶۳ به آنها 💚محمد💚 را هدیه دادفرزندی سالم وصالح که آرزوی پدرومادربود...👌 ... 📚کتاب 📌خاطرات وزندگینامه ╔═. ♡♡♡.══════╗ @saberin_shahid_ghafari1 ╚══════. ♡♡♡.═╝
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
🌹#مهمان_خانواده: 🔸شب قبل تولدش برف شدیدی در همدان شروع به باریدن کرده بود،از خود میدان امام(ره) تا
🌹... 🔸سال ۱۳۶۲ باهمسرم ازدواج کردیم محدود یک سال بعد فرزند اولمان به جمعمان اضافه شد. 🔸روایتی از علما شنیده بودم با این مضمون که اگر کسی سه فرزند پسر داشته باشد ونام یکی را «محمد» نگذارد،بر پیامبر(ص) جفا کرده است.برای همین هم نام فرزند تازه متولد شده را محمد گذاشتیم. ... 📚کتاب 📌خاطرات وزندگینامه ╔═. ♡♡♡.══════╗ @saberin_shahid_ghafari1 ╚══════. ♡♡♡.═╝
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
🌹#محمدنامیده_شد... 🔸سال ۱۳۶۲ باهمسرم ازدواج کردیم محدود یک سال بعد فرزند اولمان به جمعمان اضافه شد.
🌹 🔸از بچگی علاقه زیادی به اسباب بازی های خاص داشت،هروقت می خواستیم برایش چیزی بخریم،گزینه اولش اسلحه وتفنگ بود؛انواع واقسام تفنگ های پلاستیکی هم در خانه ما یافت می شد.یک فانسقه ی نظامی داشت که آن را به کمرش می بست و اسلحه ها را به آن آویزان می کرد ودرمنزل وکوچه بازی می کرد. 🔸خیلی فرزند پرشوری بود ولی هیچ وقت همسایه ها گلایه ای از محمد نداشتند،چون آزارش به کسی نمی رسید و حواسش جمع بود. ... 📚کتاب 📌خاطرات وزندگینامه ╔═. ♡♡♡.══════╗ @saberin_shahid_ghafari1 ╚══════. ♡♡♡.═╝