eitaa logo
🇸🇩 زندگی مهدوی 🇸🇩
429 دنبال‌کننده
6هزار عکس
10.9هزار ویدیو
93 فایل
🌹وقت تولدم که مؤذن مرا گرفت 🌹درگوش من به جای اذان گفت یاحسین 🌹درمکتب تو غیر دو واژه نخوانده ام 🌹در ابتدا حسین و در انتها حسین 🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 🌷وَ على عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ علی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ علی اَصْحابِ الْحُسین
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Hamed Taha - Sarzamine Man (320).mp3
6.54M
🎙پهنای اروندت؛ سلام... با صدای حامد طاها کانال سبک زندگی مهدوی @sabke_zendegie_mahdavi 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لحظات منتشر نشده از حال و هوای داخل هواپیمای حامل پیکر شهید سلیمانی، از مداحی سیدرضا نریمانی در هواپیما تا خوش‌آمد گویی برج مراقبت به سردار... سلام دوستان به حرمت خون شهدا حتما در انتخابات شرکت کنید . حضور شما در انتخابات واجب هست کانال سبک زندگی مهدوی @sabke_zendegie_mahdavi 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔴 به بهانه‌ی ، مهمان ناخوانده‌! 🌺🍃 عرض سلام و ادب و احترام خدمت هم‌میهنانِ جان، و یارانِ قرآن 🔴 چندیست که نَقل نُقل تلخ هر محفل و مجلسی شده، و در همه جا از جمله فضای مجازی در موردش - صحبت میشود؛ - هشدار داده میشود؛ - بیم داده میشود؛ - شایعه میشود؛ - تکذیب میشود؛ - و ....... و علی‌القاعده که کل این موضوعات، اسباب نگرانیهایی را نیز فراهم آورده است 🔴 بدون قصد طولانی کردن این پیام؛ هرچند که از ابعاد مختلف پزشکی و بهداشتی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و حتی نظامی و ..... قابل بررسی است؛ 🔴 و صرف نظر از پرداختن به این بحث که آیا شیوع این ویروس ابتدائا در چین، و سپس در جهان، عمدی بوده یا سهوی؛ 🔴 و صرف نظر از پرداختن به سودهای کلانی که مافیاهای سیاسی و اقتصادی و حتی علمی، در چنین مواردی کسب میکنند؛ ✅⭕️ نه منکر لزوم رعایت بهداشت فردی و اجتماعی، نه تنها در این زمان، که در هر زمان هستیم؛ ✅⭕️ و نه منکر وظیفه‌ی سنگینی که بر دوش مسئولین است، تا امکانات و شرایط مناسب بهداشتی و درمانی را برای مردم کشور فراهم کنند. امااااااا...... ⭕️ این همه نگرانی برای چه؟! ⭕️ این همه تشویش چرا؟! ⭕️ این همه اضطراب به چه خاطر؟! 📖 ✅✳️ از منظر قرآنی، ✅🔴 مگر باااااور نداریم که: ✳️ ۳۴_سوره_اعراف وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً ۖ وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ ⭕️ و براى هر امّتى اجل و سرآمدى است، پس هرگاه اجل‌شان فرا رسید، نه میتوانند لحظه‏‌‌اى تأخیر اندازند و نه پیشى گیرند. ✅🔴 بر اساس این آیه از قرآن، نه تنها افراد، بلکه دولت‏‌ها، ملت‏‌ها، امت‏‌ها و تمدن‌ها نیز سرآمد و اجلى دارند. ✅🔴 و مگر یقییین نداریم که: ✳️ ۳_سوره_احزاب وَ تَوَكَّلْ عَلَی‌اللَّهِ وَ كَفَىٰ بِاللَّهِ وَكِيلًا ⭕️ و بر خدا توكل كن، و كافی است كه خدا وکیل باشد پس: ✅⭕️ ضمن رعایت احتیاط و عقل و علم و دانش و مسئولیت‌پذیری، با خیالی آسوده، یقین و باور داشته باشیم که: ✅🔴✅🔴 عمر، و حیات و ممات هر شخصی و هر ملتی، فقط و فقط دست خداوند است و بس 🔴✅ و تنها خداوند است که برای هر بنده‌ای کافیست: ✳️ ۳۶_سوره_زمر أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ وَ يُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ⭕️ آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ و تو را از غیر خدا میترسانند، و هر كه را خدا گمراه كند، او را هیچ هدایت کننده‌ای نخواهد بود. ✳️✅🔴 و مَخلَص کلام اینکه: ✳️ ۶۴_سوره_یوسف .... فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا ۖ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ ⭕️ .... یقیناً خدا بهترین نگهبان است و او مهربان‌ترین مهربانان است ✅🔴 ان‌شاءالله که پیام حاضر، و استناد به آیات قرآن، سبب آرامش دلها باشد. چرا که خداوند خود فرمود: ✳️ ۲۸_سوره_رعد .... أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ⭕️ .... آگاه باشید! دل‌ها فقط به یاد خدا آرام میگیرد. -------------------------- کانال سبک زندگی مهدوی @sabke_zendegie_mahdavi 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 دو قوه از سه قوه کشور در دست یاران خراسانی..... کانال سبک زندگی مهدوی @sabke_zendegie_mahdavi 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ 📌خاطرات قدم خیر محمدی کنعان (همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی) ✍خاطره نگار: بهناز ضرابی زاده از امروز در کانال سبک زندگی مهدوی می توانید روزی چهار قسمت از این کتاب زیبا رو مطالعه کنید 🙏 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 کانال سبک زندگی مهدوی @sabke_zendegie_mahdavi 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🇸🇩 زندگی مهدوی 🇸🇩
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼🍃 🌼🍃 🍃 ‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬ ✫⇠ #دختر_شی
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼🍃 🌼🍃 🍃 ‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬ ✫⇠ ✫⇠قسمت :9⃣0⃣1⃣ اما وقتی دید ترسیده ام، کُلت کمری اش را داد به من و گفت: «اگر مشکلی پیش آمد، از این استفاده کن.» بعد هم سر حوصله طرز استفاده از اسلحه را یادم داد و رفت. اسلحه را زیر بالش گذاشتم و با ترس و لرز خوابیدم. نیمه های شب بود که با صدایی از خواب پریدم. یک نفر داشت در می زد. اسلحه را برداشتم و رفتم توی حیاط. هر چقدر از پشت در گفتم: «کیه؟» کسی جواب نداد. دوباره با ترس و لرز آمدم توی اتاق که در زدند. مانده بودم چه کار کنم. مثل قبل ایستادم پشت در و چند بار گفتم: «کیه؟!» این بار هم کسی جواب نداد. چند بار این اتفاق تکرار شد. یعنی تا می رسیدم توی اتاق، صدای زنگ در بلند می شد و وقتی می رفتم پشت در کسی جواب نمی داد. دیگر مطمئن شده بودم یک نفر می خواهد ما را اذیت کند. از ترس تمام چراغ ها را روشن کردم. بار آخری که صدای زنگ آمد، رفتم روی پشت بام و همان طور که صمد یادم داده بود اسلحه را آماده کردم. دو مرد وسط کوچه ایستاده بودند و با هم حرف می زدند. حتماً خودشان بودند. اسلحه را گرفتم روبه رویشان که یک دفعه متوجه شدم یکی از مردها، همسایه این طرفی مان، آقای عسگری، است که خانمش پا به ماه بود. آن قدر خوشحال شدم که از همان بالای پشت بام صدایش کردم وگفتم: «آقای عسگری شمایید؟!» بعد دویدم و در را باز کردم. ادامه دارد...✒️ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :0⃣1⃣1⃣ آقای عسگری، که مرد محجوب و سربه زیری بود، عادت داشت وقتی زنگ می زد، چند قدمی از در فاصله می گرفت. به همین خاطر هر بار که پشت در می رسیدم، صدای مرا نمی شنید. آمده بود از من کمک بگیرد. خانمش داشت زایمان می کرد. کمی بعد، از آن خانه اسباب کشی کردیم و خانه دیگری در خیابان هنرستان اجاره کردیم. موقع اسباب کشی معصومه مریض شد. روز دومی که در خانه جدید بودیم، آن قدر حال معصومه بد شد، که مجبور شدیم در آن هیر و ویری بچه را ببریم بیمارستان. صمد به تازگی ژیان را فروخته بود و بدون ماشین برایمان مکافات بود با دو تا بچه کوچک از این طرف به آن طرف برویم. نزدیک ظهر بود که از بیمارستان برگشتیم. صمد تا سر خیابان ما را رساند و چون کار داشت دوباره تاکسی گرفت و رفت. معصومه بغلم بود. خدیجه چادرم را گرفته بود و با نق و نق راه می آمد و بهانه می گرفت. می خواست بغلش کنم. با یک دست معصومه و کیسه داروهایش را گرفته بودم، با آن دست خدیجه را می کشیدم و با دندان هایم هم چادرم را محکم گرفته بودم. با چه عذابی به خانه رسیدم، بماند. به سختی کلید را از توی کیفم درآوردم و انداختم توی قفل. در باز نمی شد. دوباره کلید را چرخاندم. قفل باز شده بود؛ اما در باز نمی شد. انگار یک نفر آن تو بود و پشت در را انداخته بود. چند بار به در کوبیدم. ادامه دارد..... 🌼🍃 🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🍃 کانال سبک زندگی مهدوی @sabke_zendegie_mahdavi 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا