من دلم سوخت!
اینبار دلم برای خودمان سوخت!
برای همه ی ما که این روزها نه خواب خوب داشتیم، نه خوراک و تفریح خوب...
مایی که این روزها کمر همت بستیم برای جهاد تبیین،لرزه بر بدنمان افتاد و بغض در گلو تا مبادا راه امام و شهدا ناتمام بماند،مبادا کم کاری ما باعث شود بدهکار خون شهدا شویم،بدهکار امام خوبمان_خمینی کبیر_.
این روزها که زیر گرمای آفتاب عرق بر پیشانی نشسته،کوچه به کوچه گشتیم تا رهگذری ببینیم و دعوتش کنیم به مشارکت در انتخابات، برای رأی به انتخاب اصلح و جهش و قدرت بیشتر ایران؛تازه به خود آمدم که چرا روزها و ماه های قبل اینگونه نبوده ام و #رفقایمان این چنین جا مانده اند!!
من دلم برای خودم سوخت!
این روزها که خواب از چشمم رفته و در همان اندک خوابم نیز رؤیای کمک به انتخاب مردم را میبینم و ظهور را ترسیم می کنم؛تازه معنای #مواسات،آتش به اختیار و جهاد تبیین رهبرم را میفهمم.جهاد این روزهایم کجا و جهاد روزهای قبل که با عافیت طلبی همراه بود کجا !!
من دلم برای خودم سوخت!
این روزها که جبهه ی حق کامل روشن بود و مردم اما اسیر گوساله ی سامری؛از خدا بارها و بارها خواستم تا به من،به ما هم زبان فصیح هارونی بدهد برای روشنگری و چه خدای خوبی که باز هم به ما فرصت داد و مدد رساند.اما مگر می شود کم کاری هایمان در طی این سالها برای نشان دادن جبهه ی حق را با یک هفته و دو هفته جبران کرد؟ آن هم حقی که سالها باطل رویش را پوشانده،در درونش ریشه دوانده و به ظاهر خویش زر و زیور آویخته!!
و البته که لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظیم.شدن که می شود اما نیاز به امداد الهی دارد.و شاید این امداد نیاز به #استغفار ما.
من امشب دلم برای خودمان سوخت.
نمازم را خواندم و در سجده به هق هق افتادم و زیر لب مدام استغفار کردم و گفتم:
_"خدایا غلط کردم؛
برای روزهایی که باید از حق دفاع می کردم و نکردم.
برای روزهایی که باید حق را داد می زدم و شکرانه اش را بجا می آوردم ولی سکوت کردم.
برای روزهایی که به بهانه ی گرما و سرما و الان وقتش نیست و نمی شود پشت حق را از روی عافیت طلبی خالی کردم.
برای روزهایی که نگران تخریب رابطه ام با دوست و همسایه بودم اما نگران تخریب شدن جبهه ی حق نه !
برای روزهایی که من هم با سکوت به آن گوساله ی سامری زر و زیور عطا کردم!
خدایا من غلط کردم.
مرا ببخش!
#ما را ببخش!و با این بلا امتحان نکن!"
ان شاءالله نیاید روزی که پشیمان شویم از روزهایی که بخاطر ترس از دست دادن جایگاه علمی و اجتماعی و خانوادگی،بخاطر ترس از تیغه ی تیز برنده ی زبان مردم حق را کتمان کردیم و منیت خویش را ذبح نکردیم...
و حالا باید مذبوح بزرگتری را قربانی کنیم.