#لالهای_از_ملکوت
#شیخ_جعفر_مجتهدی
✳️ روزی شیخ با دوستش در مشهد كنار خیابانی به انتظارماشین میایستند و میخواستند به نخ ریسی بروند.
🔹 دوستش جلو ماشین اولی دست بلند میكند شیخ جعفر میگوید قرار نیست امروز با این ماشین برویم و ماشین دوم هم همین طور دوستش میگوید شیخ ماشین كه شد ماشین است چه فرقی دارد.
🔰 شیخ جعفر میگوید امروز قرار است با یك بنز مشكی برویم. بعد از چند لحظه ای بنز مشكی از راه میرسد و سوار میشوند تا این كه به مقصد كه میرسند
🔰 شیخ ۱۰۰۰ تومان شاید ۳۰ چهل سال پیش تو یه پاكت بزرگ به راننده می دهد راننده اظهار میكند كرایه من مثلا یك قرآن است نه ۱۰۰۰ تومان شیخ به راننده میگوید مگه شما الان تو حرم امام رضا علیهالسلام نبودی و از امام درخواست ۱۰۰۰ تومان پول داشتی بیا این هم ۱۰۰۰ تومان و
🔰 راننده رو به دوست شیخ میكند و میگوید این امام زمان نیست دوست شیخ میگوید نه او شیخ جعفر مجتهدی است راننده میگوید زمانی كه من تو حرم آقا بودم تو دلم دعا كردم چه طور او فهمیده؟
📚 لالهای از ملکوت
#سبک_زندگی_کریمانه
https://eitaa.com/sabkezendegikareemane
#لالهاي_از_ملكوت
#شيخ_جعفر_مجتهدي
💠 *«برطرف شدن مشکلات به رضایت والدین»*
◻️ آقای سید صادق شمسالدینی نقل کرده است:
🔹 «یک روز که خدمت آقای مجتهدی بودم به ایشان عرض کردم: یکی از دوستانم که مرد بسیار خوب و باتقوایی است، دائماً در زندگی خود مشکل پیدا میکند و کارهایش گره میخورد و هر چه به ذوات مقدس اهل بیت علیهمالسلام متوسل میشود، نتیجهای نمیگیرد!»
🍃 آقای مجتهدی بعد از چند دقیقه فرمود:
🔹«آقا سیدصادق، پدر دوست شما که هم اکنون در قید حیات نیست، از او رضایت ندارد و این مشکلاتی که در زندگی دوست شماست از نارضایتی پدرش سرچشمه میگیرد.»
◻️ آقای شمسالدینی گفت:
🔹 «همانجا با خود نیت کردم که به نیابت پدر دوستم، عمل خیری انجام دهم. هنوز چند لحظه از انعقاد این نیت درونی نگذشته بود که آقای مجتهدی فرمود:
«دیدم پدر دوستتان لبخندی زد و از پسرش راضی شد و بعد از آن، مشکلات دوستم یکی پس از دیگری برطرف شد و زندگی او سامان یافت.»
📚 لالهای از ملکوت، ص۲۰۵
📚 «استاد زهره بروجردی»
🍃🌸#سبک_زندگی_کریمانه
@sabkezendegikareemane