کانال تدبر و سبک زندگی قرآنی
#تلنگر ▫️این ویدیو رو ببرید بذارید روی میز متولیان فرهنگ کشور ... حالا با خودتون فکر نکنید خب ما ک
این کلیپ رو دیدید؟
حالا اینم بخونید👇
📖 #داستان
🔘سه دقیقه با پدرم صحبت کردم؛ از حقوقم کم شود!
از مواردی که شهید صیاد رعایت میکرد حقوق #بیتالمال بود. من شاهد بودم که از منطقه با من که در دفتر ایشان بودم، تماس میگرفت و میگفت مثلا سه دقیقه با مشهد با پدرم صحبت تلفنی کردهام. ما در طول این مدت تماسهای شخصی او را یادداشت میکردیم سر ماه جمعبندی میکردیم و پولش را از محل حقوق وی کسر و به حساب بیتالمال واریز میکردیم که رسید همهی این پرداختیها هم موجود است. شهید صیاد یک پیکان داشت در حالی که دهها ماشین مدل بالا در اختیار ما بود، اما ایشان پرهیز میکرد و میگفت کارهای شخصی را با ماشین شخصیام پیگیری کنید.
👤 راوی: حسن کلانتری رئیس دفتر سابق #شهید_صیاد_شیرازی
📚 از کتاب #صیاد_دلها
@sabkezendegiqorani
📖 #داستان☺️
🚶🏻♂تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره دور افتاده برده شد. با بی قراری به درگاه خداوند دعا می کرد تا او را نجات بخشد. ساعتها به اقیانوس چشم میدوخت، تا شاید نشانی از کمک بیابد اما هیچ چیز به چشم نمیآمد.
سر آخر ناامید شد و تصمیم گرفت که کلبه ای کوچک بسازد تا خود و وسایل اندکش را بهتر محافظت نماید. روزی پس از آنکه از جستجوی غذا بازگشت، خانه کوچکش را در آتش یافت، دود به آسمان رفته بود.
اندوهگین فریاد زد: «خدایا چگونه توانستی با من چنین کنی؟» صبح روز بعد او با صدای یک کشتی که به جزیره نزدیک می شد از خواب برخاست.
آن کشتی می آمد تا او را نجات دهد. مرد از نجات دهندگانش پرسید: «چطور متوجه شدید که من اینجا هستم؟» آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، دیدیم!»
⬅️ آسان می توان دلسرد شد هنگامی که به نظر می رسد کارها به خوبی پیش نمیروند، اما نباید امیدمان را از دست دهیم، زیرا خداوند از ما غافل نیست، حتی در میان درد و رنج.👈🏻 إن مع العسر یسرا - (آری) مسلما با (هر) دشواری آسانی است. شرح/6
🔥دفعه آینده که کلبه شما در حال سوختن بود به یاد آورید که آن، شاید علامتی باشد برای فراخواندن رحمت خداوند...
@sabkezendegiqorani
❤️دلت کجاست؟!
▪️از کوفه آمده بود مدینه،
تمام تنش درد میکرد.
میخواست برود دیدن امامش،
اما تاب راه رفتن نداشت.
خدمتکار امام از راه رسید.
در دستش شربتی عطرآگین؛
گفت:
«مولا فرموده: این را بنوش و پیش من بیا».
شربت را که نوشید اثری از درد و بیماری نماند.
راه افتاد.
به خانهی امام که رسید گریه امانش نمیداد.
امام باقر علیه السلام پرسید:
«محمد بن مسلم! چرا گریه میکنی؟!»
گفت:
«... گریهام از دوری شماست؛
راهم دور است؛
نمیتوانم زیاد پیش شما بمانم و شما را سیر ببینم.»
فرمود:
« ...همین که دوست داری نزدیک ما باشی؛
همین که دوست داری ما را ببینی و نمیتوانی؛
❤️ بدان که خدا از حال دلت خبر دارد
پاداش این حسرت با خود اوست.»
📚برگرفته از کامل الزیارات، باب۹۱، حدیث۷.
#شعبان_المعظم۷
#زیارت
#داستان