💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
حاج احمد آرام دستش را بالا آورد و
به انتهای افق اشاره کرد و گفت:
بسیجی، آنجا انتهای افق است ...
من و تو باید پرچم خود را در آنجا در انتهای افق برافرازیم.
هر وقت پرچم را آنجا زدی زمین،
آن وقت بگیر و راحت بخواب؛
ولی تا آن وقت نه!
📆 ۱۴ تیر :
سالگرد ربوده شدن #حاج_احمد_متوسلیان و دیپلمات های ایرانی توسط وابسته های رژیم صهیونیستی
#حاج_احمد_متوسلیان
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
#حاج_احمد_گمشدهای_در_افق
🌷مثل روزهای قبل، با لباسهای کردی، کنار جاده ایستاده بودیم. حاج احمد مراقب اوضاع جاده بود که یکباره با اشاره انتهای جاده را نشان داد و گفت: «آماده باش.» ماشین که نزدیک شد با دست اشارهای کردیم و جلو رفتیم. نزدیک که شدیم دیدم دو نفر از افراد کومله درون ماشین نشستهاند. از قیافهشان معلوم بود که از فرماندهان رده بالا نیستند. آن دو نفر هم به خیال اینکه ما از نیروهای خودشان هستیم نگه داشتند تا سوار شویم. سوار که شدیم با زبان کردی سلام و علیک کردیم و ماشین راه افتاد.
🌷در تمام طول راه، حاج احمد ساکت و آرام به جاده چشم دوخته بود. از آنجایی که زبان کردی بلد بودم، شروع به صحبت کردم. پرسیدم: «چه خبر از نیروهایی که تازه از سپاه تهران آمدهاند؟ کاری هستند یا نه؟ میشود به آنها ضربه زد؟» حرفهایم تمام نشده بود که یکی از آنها با ناله گفت: «چه بگویم؟ میان اینها؛ تازه از تهران آمده این آدم پدر ما را در آورده. از موقعی که آمده اینجا تمام کار و کاسبی ما کساد شده. این آدم به تمام کمینهای ما ضد کمین میزند عملیاتهایش هم خانمان سوزه»
🌷حرفهای مرد کُرد که تمام شد، نگاهی به حاج احمد انداختم. ساکت نشسته بود و هیچ نمیگفت. انگار اصلاً آنجا نبود. وقتی دیدم حواسشان به کار خودشان است به سرعت اسلحه را بیرون کشیدم و پشت سر یکیشان گرفتم. ترسیده بودند با کمک حاج احمد دست و پایشان را بستیم. رو به یکی از کُردها گفتم: «حاج احمد را ببینی میشناسی؟» مرد گفت: «قیافهاش را ندیدم. ولی میدانم که خیلی جدی است.»
🌷با خنده نگاهی به حاج احمد انداختم. هنوز بی تفاوت بود به سرعت رو به مرد کردم و گفتم: «آن مردی که کنارت نشسته احمد متوسلیان است.» مرد کُرد نگاهی به حاج احمد انداخت. حاج احمد هم برای لحظهای سر برگرداند و در چشمان مرد خیره شد. هنوز حاج احمد نگاهش را بر نداشته بود که متوجه شدم رفیق کُردمان شلوارش را خیس کرده است خندهام گرفته بود. به سرعت ماشین را کنار جاده نگه داشتیم و او را پیاده کردیم….
🌹خاطره ای به یاد فرمانده جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
🕊سبک بالان عاشق🕊
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ #حاج_احمد_گمشدهای_در_افق 🌷مثل روزهای قبل، با لباسهای ک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼 ذکر روز پنجشنبه 🌼
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
🌿_____🌿
-جملہاےآشنـاسٺ...!
خـدایاازڪہشنیـدم؟!
آهـانیـادمافٺـاد،
ازڪوفیـان...
نڪندانٺظـارِمـاهـم
ازجنسِانٺظـارِڪوفیـانباشـد...؟!🥲❤️🩹
همیـن...
#منتظࢪانہ
#اللهمعجللولیکالفرج
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝