🎥 علاوه بر تحلیلگران بین‌المللی، کارشناسان بی‌بی‌سی هم نتانیاهوی جنایتکار را با خاک یکسان کردند! ⭕️ سخنرانی او فقط یک تئاتر سیاسی بود و یک مشت حرف‌های ابلهانه زد! ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝

🎥 ویدیوی تلخی که رسانهٔ فلسطینی «غزه الآن» همزمان با حضور نتانیاهو در کنگره آمریکا منتشر کرد! ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝

🖌 امدادهای غیبی در عملیات رمضان 📹 خاطره سردار شهید علی آقا اربابی 🌹 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝

شهیدی که هیچ کس را ندارد که برایش صلواتی بفرستد ☝️ شهید سیف الله شیعه زاده از شهدای بهزیستی استان مازندران که با یک زیر پیراهن راهی جبهه شد و هیچکس در جبهه نفهمید که او خانواده ای ندارد. کم سخن می گفت و با سن کم، سخت ترین کار جبهه یعنی بیسیم چی بودن را قبول کرده بود سرانجام توسط منافقین اسیر شد برگه و کدهای عملیات را قبل از اسارت خورد و منافقین پس از شهادت رساندن وی، برای به دست آوردن رمز و کد های بیسیم سینه و شکمش رو شکافتند ولی چیزی نصیب آنها نشد ... امروز نیت کنیم برای این عزیز صلواتی هدیه کنیم🍃🌺🌴 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝

قرار بود شهید شه.!💔 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝

خدایا بگیـࢪ از مـن! آنچھ ڪھ #شـھادت ࢪا مےگیـࢪد از مݩ این ࢪوزها عجیب دݪـم بھ سـیم خاࢪداࢪهاۍ دنیا گیࢪ ڪࢪدھ اسـټ...💔🥲 #شهید‌محسن‌حججی ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝

_ یکی اینجا دلش تنگِ ....🕊 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝

غم شیرینم یا اباعبدلله 😭💔 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝

💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ❤️#شهیدوالامقام‌جوادآقچه‌کهریزی ⚡️از شهدای عزیز دوران دفاع مقدس عملیات کربلای پنج ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝

💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🕊نحوه ی شهادت شهیدوالامقام جوادآقچه کهریزی یکی از همرزمای شهید جواد کهریزی می‌گفت: جواد کمی بعد از شروع عملیات کربلایی پنج رسید ، خط شکسته شده بود و ما تو محدوده پنج‌ضلعی شلمچه مستقر بودیم ، قرارگاه شهید ذوالفقاری. شرایط منطقه رو براش توجیه کردم تا با زمان‌بندی و نوبتش اقدام کنه. یک نقطه حساس بنام میدان امام رضا علیه السلام معروف بود که هنوز تثبیت نشده بود و باید جواد می‌رفت مستقیماً بازدید و کمبودها رو ارزیابی ، تا گروه بعدی با ماشین آلات مناسب برای ترمیم جاده ارتباطی و خاکریزها و سنگرها اعزام بشن. همینکه متوجه شد ماموریتش چیه ، عین فنر از جاش بلند شد قطب نمای نظامی و کالک عملیات(نقشه مهندسی) را گذاشت جیبش ، رفت بطرف موتور سیکلتش تا بره تو موقعیت. صداش کردم کجا؟؟؟. صبر کن ... بگذار آتش دشمن سبک بشه !!! اصلأ بمن نگاه نمی‌کرد ، انگار یکی از یه جایی داشت صداش میزد ، چهره نورانیش رو چرخوند بطرف منطقه مورد نظر ، دشمن داشت همون نقطه رو بی امان میکوبید. همونجا توده عظیمی از دود و آتش بود ، با صداهای مکرر و مهیب انفجار ! ولی تنها چیزی که تو چهره جواد دیده نمیشد ، نگرانی و ترس از آتش مهیب دشمن بود ! ... با حرکتش مخالفت کردم ، خیلی ناراحت شد 😭 تو اون سرو صدا و اوضاع شلوغ و خطرناک ... انگار همه صداها تو گوشم قطع شد... احساس کردم تو کربلا هستم 😭 ... احساس کردم محدوده آتشبار دشمن میدان قتلگاه کربلاست ... احساس کردم که جواد هم داره همین صحنه‌ها رو می‌بینه 😭 ... نگاهی به چهره نورانی و قامت رعنایی جواد کردم ، دیدم ... آه ای خدااااا ، انگار که خود علی اکبر تو دشت کربلاست ... با صدای روشن شدن موتور بخودم اومدم ، جواد عاشقانه رفت ..😭 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝