فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر سال همین روزا
دلشوره میگیرم
آقا نگرانم باز
اگه نیام
میمیرم!
#اربعین #کربلا
#استوری_مذهبی
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیب گوداله و شاه بی ردا
وا محمدا وا محمدا
عمه جان رو به مدینه زد صدا
وا محمدا وا محمدا
#اربعین | #امام_حسین | #کربلا 💔🥺
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
دکتـࢪ؛
دلـمگـࢪفتـہ،بـہ جـایِدواےقلـب..
یـکاࢪبعیـن،پیـادهبہ سـوےکـࢪبلا
تجـویـزکـن..😭🥀
#امامحسینِ
#اربعین | #امام_حسین | #کربلا
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیراهه نرو . .!
بهترین راه حسین'ع است .
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
سلام آقا سلام.mp3
16.26M
🎞 #مداحی سلام آقا سلام
🎤 با نوای #سید_مهدی_میرداماد
سلام آقا سلام تو راه کربلام
تو خواب دیشب دیدم،
منم دارم میام...
🔻 ویژه ایام #اربعین
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای ما جامونده ها هم دعا کنید
دلمون خیلی شکسته. . .💔🙂
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
التمــــــــــاس دعــــای فرج و زيارت الکربلا 🤲🤲🌷🌷
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
اللّهُمَّصَلِّعَلي
مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد
وَعَجِّلفَرَجَهُــم💚
🙏💚🌹🙏🌹💚🌸
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
بابی انت و امی یا اباعبدالله…❤️
#اَللّهُــمَّعَجـِــللِوَلیِّــکَالفَــرَج
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق ﷽
▪️کفن را باز نکردند. ریحانه پرسید «اگر دوست باباست پس چرا عکس بابا مهدیِ من روی اونه؟»
آرام در گوشش گفتم « این پیکر بابامهدی است.»
یکهو دلش ترکید و داد زد «این بابا مهدی منه؟»
از صدای گریههای ریحانه مردم به هق هق افتادند.
دوباره در گوشش گفتم «ریحانه جان یک کار برای من میکنی؟»
با همان حال گریه گفت «چه کار؟»
بوسیدمش و گفتم «پاهای بابا را ببوس.»
پرسید «چرا خودت نمیبوسی؟» گفتم «همه دارند نگاهمان میکنند. فیلم میگیرند. خجالت میکشم.»
گفت «من هم نمیبوسم.»
یک نگاهی توی صورتم کرد. انگار دلش سوخته باشد. خم شد و پاهای مهدی را بوسید. سرش را بلند کرد و دوباره بوسید. آمد توی بغلم و گفت:مامان از طرف تو هم بوسیدم.
یکهو ساکت شد و شروع کرد به لرزیدن. بدنش یخ یخ بود. احساس کردم ریحانه دارد جان میدهد. به برادرم التماس کردم ببردش. گفتم اگر سر بابایش را بخواهد من چه کار کنم؟اگر میدید طاقت میآورد؟ نه، به خدا که بچهام دق میکرد.
همه حواسم به ریحانه بود و از مهرانه غافل بودم.
شهید مدافع حرم #مھدی_نعمایی
#رقیه های زمان
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•