💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
🍃میگن بابا شهید شده، عمو.
#شهید چیه؟
چه شکلیه؟
این اولین سوال دو یادگارش، محمد جواد و محمد صادق بود.
و #عمو ماند که چه جواب بدهد؟
چه بگوید به این دو طفل که فقط کنجکاو بودند ببینند شهید کیست و چه شکلیست.
نمیتوانست شهید را توصیف کند هرکاری کرد نتوانست.
چشمان مالامال #اشک اطرافیانش زمین خشک را #دریاچه کرد.
#چشمانش آرام بسته بود،
آرام خوابیده بود،
آرام و زیبا.
خواهر با صدایی آغشته به #بغض در گوش برادر نجوا میکند:
"گلم را به #حضرت_زینب«س»سپردم."
خواهرم غم مخور که اورا به خوب کسی سپردی!
به #عمه_ساداتمان که در اوج بی کسی اش چگونه زیبا همه کَس #عاشوراییان شد، چگونه همدم غم زده های حسین شد، چگونه مرحم زخم هایشان شد، خیالت راحت باشد.
#یدالله آرام خوابیده، اطرافیان به این آرامشش غبطه میخورند.
شاید فرزندانش حالا معنی شهید را فهمیدند، حالا دیدند شهید چه شکلیست، #پدر با آن قامت رعنا و چهره نورانی اش در #تابوت آرام گرفته بود و به جگر گوشه هایش فهماند شهید کیست؟ و چه شکلیست؟فکر کنم خوب در ذهن بچه ها ماند...
راستی با هر #جمعه همسر و فرزندانت چشم انتظار #صاحب_الزمانند، چشم هایشان دریایی میشود، دلشان دیدن قامتت را میخواهد،همان وقت که در رکاب صاحب الزمانی...!
#عاشقی دردسری بود نمی دانستیم
حاصلش خون جگری بود نمی دانستیم
نگرانم که پس از مردن من برگردی
پای تابوت،سرِ بُردن من برگردی
#شهید #یدالله_قاسم_زاده
📅تاریخ تولد : ۱۳۶۱/۱۲/۱۸
📅تاریخ شهادت : ۱۳۹۵/۹/۱ حلب
🗺مزار : بهشت زهرا قطعه ۵۳
⊱🇮🇷✦࿐჻ᭂ🕊჻ᭂ࿐✦⊱🇯🇴
🆔@sabokbalan_e_ashegh
⊱🇮🇷✦࿐჻ᭂ🕊჻ᭂ࿐✦⊱🇯🇴
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
خبری کوتاه که آتش به جان همه انداخت ، باورش سخت بود و شاید برای بچه های #فرمانده که هرکدام با حاجی خاطراتی داشتند سخت تر..
قرار بود قسمت آخر مستند_مسابقه_فرمانده پخش شود که فرمانده، همه را با #پروازش غافلگیر کرد.
حالا بچه های فرمانده از گوشه و کنار آمده بودند تا برای بار آخر با فرمانده خود وداع کنند. خیلی هایشان نمیتوانستند حاجی را با آن هیبت نظامی در #تابوت تصور کنند. غم نبودن حاج محمد روی دلشان سنگینی میکرد ، در و دیوار شهر پر بود از بنر هایی با #عکس حاجی و دو کلمه که داغ دل همه را تازه میکرد: #خداحافظ_فرمانده...
چهارشنبه ۲۲ اردیبهشت ساعت ۱۹ بود که همه در فرودگاه مهرآباد به انتظار نشسته بودند ، به انتظار آمدن فرمانده.
ولی برای هیچکس این استقبال خوشایند نبود.
حضور حاج قاسم سلیمانی در خانه ناظری ها #قوت_قلبی بود برای اعضای خانواده و حرف هایش آبی بود بر آتش قلبشان .
حاج قاسم میگفت و اطرافیان به گوش دل می سپرند: "حاج محمد ناظری سی ساله که #شهیده ، ما سر سفره #شهید_ناظری بزرگ شدیم ، از سال ۵۸ که من نیروی آموزشی ایشان بودم تا به حال به یاد ندارم که تغییری کرده باشن تو این سالها همون روحیه پر کار و سخت کوشی و حفظ کردن."
پنجشنبه سوم شعبان تولد پسر #حضرت_زهرا و روز #پاسدار بود که پیکرش تشییع شد و چه جمعیتی آمده بود تا او را به سمت خانه ابدیاش ، #امامزاده_علی_اکبر_چیذر بدرقه کند.
شاید خانوادهاش و عوامل مسابقه فرمانده منتظر بودند تا روز پاسدار را به این پاسدار همیشه در صحنه تبریک بگویند اما خبر نداشتند باید آن روز #شهادتش را هم تبریک بگویند.
امروز ،سه سال از آن روز گذشته و سومین سالگرد آسمانی شدن اوست.
سه سال گذشته و اکنون چند ماهی ست که حاج قاسم سلیمانی هم به یاران شهیدش پیوسته است .
به قول خودش سر سفره حاج محمد بزرگ شده است و کسی که سر سفره این مرد بزرگ شود بعید است راهی جز #سعادت انتخاب کند ، شهادت رسم این مردان بی ادعاست...
سالگرد #آسمانی_شدنت مبارک حاج محمد...
به مناسبت سالگرد شهادت #شهید #محمد_ناظری
🌹تاریخ تولد :۶ خرداد ۱۳۳۴
🌹تاریخ شهادت : ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
🌹مزار : علی اکبر چیذر
#هشتمینسالگردشهادتشهیدمحمدناظری
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
بسم الله الرحمن الرحیم
🍃مقدمه نمیخواهم !مستقیم و بی واسطه تورا هدف میگیرم و هر چند کلمه یکبار ، به عکست خیره میشوم .
گویا میخواهم اینبار از زبان خودت ، برایت بنویسم !
🍃ته چشمانت مهربانی برق میزند، اصلا هر که ببیند خیال میکند رو به رویش ایستاده ای و دست برادری به سمتش روانه کردی؛دبا همان #آرامش و یقین همیشگی ات، همان توکلی که همیشه ورد زبانت که نه بلکه آمیخته به وجودت بود صدایش میزنی و با طمانینه زمزمه میکنی:"برگرد! دیر نشده ها؛ اینجا خیلی ها منتظر همت تو هستن، منتظرن یا علی(ع) بگی و خودتو بسازی !فقط کافیه از ته دلت وصل بشی و خودتو بسپاری دست خدا بقیه اش با اون بالا سری ..."
🍃تو نیز تمامِ خود را به خدا سپرده بودی؛ از هر که میپرسی میگوید:"احمد جنس توکلش با ما زمینیا خیلی فرق میکرد "در دست و دلبازی هم که مشهورترین .همه چیز را در معرکه #جهاد جا گذاشتی و عشق به حسین(ع) را همراه همیشگی سفرت کردی.
🍃این اواخر ، همسرت خواب #تابوت شهادتت را دیده بود ؛دیده بود پر کشیدی و از همان شب بیقرار تر شد .با گریه برایت حرف میزد و با خنده میگفتی "ای بابا !من کجا و شهادت کجا!"
🍃آری تو شهادت را در قلبت زنده نگه داشته بودی و این مسیر شهادت بود که راه خود را به سوی تو گرفت و دلش عِطر قدم های تورا میخواست!تو تنها به دنبال اطاعت از سید خراسانی بودی و شهادت نیز به دنبال مریدان او .دعایمان کن! همین!
شهادت مبارکت باشد مدافعِ خوش خنده ی حرم💔
🍃به مناسبت سالروز شهادت #شهید_احمد_اعطایی
📅تاریخ تولد: ۷ شهریور ۱۳۶۴
📆تاریخ شهادت: ۲۱ آبان ۱۳۹۴
🕊محل شهادت: سوریه
🥀مزار: بهشت زهرا
#سالروزشهادت....🌿🌺🌸🌺🌿
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
🍃زائر حرم #عمه_سادات شده بود. همان روزها که امنیت در سوریه برقرار بود و خبری از جنگ و تهدید نبود. دلش را دخیل بسته بود به شبکه های #ضریح و از خانم خواسته بود واسطه شود تا خدا دختری به او عطا کند.
🍃خواهر ارباب دست های خالی #زائرش را با حاجت های برآورده شده پر کرده بود و پس از مدتی خداوند #دختری به او هدیه کرد. #خیرالله برحسب ارادت به عمه سادات، نامش را زینب نامید.
🍃قرار بود یک سالگی #زینب را به رسم تشکر از خواهر ارباب به حرمش بروند اما زمزمه تهدیدها در گوش جهان پیچید و حسرت #زیارت سه نفره را قاب کردند و گوشه دلشان گذاشتند.
🍃دلتنگی هایشان را در حرم #امام_رضا تسکین دادند. هربار حاجتی می خواست اما در آخرین زیارتش توفیق #شهادت خواسته بود. امام رضا این بار هم حاجت دلش را داد و شهادت نامه اش امضا شد.
🍃زمزمه ها بیشتر شد و نوکر ارادتمند #ارباب راهی شد و مهر مدافع حرم بر قلبش حک شد. روزها با #دلتنگی گذشت و خانواده روزشماری می کردند برای برگشتنش. به همسرش گفته بود #عملیات مهمی پیش رو دارند، برایشان صدقه کنار بگذارد. بی تابی مونس همسرش شده بود و دست به دعا شده بود.
🍃۱۶۰ کیلومتر پیاده رفته بود عقب تا جایی بتواند عکس هایش را برای دخترش بفرستد و گفته بود زمان کمی تا #پیروزی باقی مانده و به زودی برمیگردد. چشم های زینب درانتظار دیدن قامت پدر به در خشک شد و با شنیدن خبر شهادت مسافرش، حسرت #آغوش پدر به دلش ماند.
🍃قصه دخترها بابایی اند را همه می دانند دلم شکست به یاد #سه_ساله حسین که چشم انتظار پدر بود و با #سر_بریده بابا امیدهایش ناامید شد و آنقدر ناله کرد که جان داد...
🍃آخرین وداع زینب ختم می شود به چهره پدر که با #تابوت پوشیده با پرچم سه رنگ قاب شده بود. زینب این روزها چادرش را محکم تر می گیرد می خواهد حافظ #خون پدرش باشد. چشم های بی تابش را با دیدن عکس های پدر آرام می کند و داغ دلش را با سنگ سرد مزار پدر..
🌹به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_خیرالله_صمدی
📅تاریخ تولد : ۲۷ مهر ۱۳۴۷
📅تاریخ شهادت : ۲۵ آبان ۱۳۹۶
🥀مزار شهید : زنجان، گلزار شهدای بهشت زهرا
🕊محل شهادت : بوکمال سوریه
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
🍃میگن بابا شهید شده، عمو.
#شهید چیه؟
چه شکلیه؟
این اولین سوال دو یادگارش، محمد جواد و محمد صادق بود.
و #عمو ماند که چه جواب بدهد؟
چه بگوید به این دو طفل که فقط کنجکاو بودند ببینند شهید کیست و چه شکلیست.
نمیتوانست شهید را توصیف کند هرکاری کرد نتوانست.
چشمان مالامال #اشک اطرافیانش زمین خشک را #دریاچه کرد.
#چشمانش آرام بسته بود،
آرام خوابیده بود،
آرام و زیبا.
خواهر با صدایی آغشته به #بغض در گوش برادر نجوا میکند:
"گلم را به #حضرت_زینب«س»سپردم."
خواهرم غم مخور که اورا به خوب کسی سپردی!
به #عمه_ساداتمان که در اوج بی کسی اش چگونه زیبا همه کَس #عاشوراییان شد، چگونه همدم غم زده های حسین شد، چگونه مرحم زخم هایشان شد، خیالت راحت باشد.
#یدالله آرام خوابیده، اطرافیان به این آرامشش غبطه میخورند.
شاید فرزندانش حالا معنی شهید را فهمیدند، حالا دیدند شهید چه شکلیست، #پدر با آن قامت رعنا و چهره نورانی اش در #تابوت آرام گرفته بود و به جگر گوشه هایش فهماند شهید کیست؟ و چه شکلیست؟فکر کنم خوب در ذهن بچه ها ماند...
راستی با هر #جمعه همسر و فرزندانت چشم انتظار #صاحب_الزمانند، چشم هایشان دریایی میشود، دلشان دیدن قامتت را میخواهد،همان وقت که در رکاب صاحب الزمانی...!
#عاشقی دردسری بود نمی دانستیم
حاصلش خون جگری بود نمی دانستیم
نگرانم که پس از مردن من برگردی
پای تابوت،سرِ بُردن من برگردی
#شهید #یدالله_قاسم_زاده
📅تاریخ تولد : ۱۳۶۱/۱۲/۱۸
📅تاریخ شهادت : ۱۳۹۵/۹/۱ حلب
🗺مزار : بهشت زهرا قطعه ۵۳
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
🍃چندبار دیگر تقویم را چک میکنم، درست بود! انگار ذهنم درست میگفت او فرزند #جمعه بود! سندش جمعه پنجم اسفند بود. مصادف با شب #مبعث رسول اکرم خانواده احمدی جوان، صاحب طفلی شدند. پدر خانواده بنا بر حدیث #پیامبر و اینکه عید مبعث بود نامش را محمد گذاشت. و از اینجا روزگارِ #محمد_احمدی_جوان آغاز میشود.
🍃سالها با عجله جلو میروند و #محمد را با خود میبرند. بزرگ میشود، مرد میشود و خودش را وقف کار #خیر میکند. از تکریم خانواده #شهدا تا شبهای #تاسوعایی که برنامه مفصلی داشتند. محمد همه جوره ایستاده بود، بیهیچ گله و شکایتی، فقط برای #خدا ! و خدا چه زیبا آنها که از مالها و جانها و #خانوادهشان میگذرند را مژده داده...
🍃محمد هم در این محفل راه داشت. زمانی پروندهاش تکمیل شد که هوای #سوریه در سرش افتاد. نمیشد کنترلش کرد. مدام از شرایط آنجا میگفت، #رضایت_مادر را میخواست! مادر که راضی شد از پی آن برآمد که حلالیت بگیرد. همه میدانستند که قرار نیست هر رفتی برگشتی داشته باشد ولی #دل که این قاعده و قانونها سرش نمیشد...
🍃حلال کردند و فهمیدند بار دیگر او را به اسم محمد احمدی جوان نمیبینند بلکه پیکری خوابیده در #تابوت را با نام #شهید میبینند. و قصه در سوریه همینگونه رقم خورد. شب جمعه همزمان با تاسوعای حسینی وقت #پرواز بود. باز هم #شب_جمعه!
🍃رزقهایی که از این شبها به دستش میرسید تمامی نداشت! حالا رزق #جانبازی در این شب و مناسبتی که همیشه برایش از جان مایه میگذاشت نصیبش شده بود. چند روز در بستر خوابید و درد کشید، دقیق نمیدانم. ولی خوب میدانم شب جمعه بود که جام #شهادت را به کامش ریختند و سند پرواز را به نامش زدند. و امروز #ششمین سالی است که از پروازش میگذرد و امشب نیز شب جمعه است. در شب زیارتی #ارباب یادمان باش برادر...
♡ #سالگرد_شهادتت_مبارک♡
🌹به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_محمد_احمدی_جوان
🔷تاریخ تولد : ۵ اسفند ۱۳۶۸
🔷تاریخ شهادت : ۱۳ آذر ۱۳۹۴
🔷مزار شهید : شهرستان تنگستان
🔷محل شهادت : سوریه
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•