eitaa logo
🕊سبک بالان عاشق🕊
558 دنبال‌کننده
28.3هزار عکس
16.8هزار ویدیو
64 فایل
﷽ آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتند و پریدن ... ✅ ارتــبــاط ، انتقاد و پیشنهاد 👇 @shahadat07 با شهدا بودن سخت نیست با شهدا ماندن سخته
مشاهده در ایتا
دانلود
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ |💔| 🌺🍃 تاریخ تولد: ۱۳۶۱ محل تولد: گرگان تاریخ شهادت: ۱۳۹۵/۰۱/۲۹ محل شهادت: سوریه وضعیت تأهل: متأهل_دارای۲فرزند محل مزارشهید: گرگان 👇🌹🍃 ✍...در وصیت‎نامه شهید ذورقی آمده بود پس از شهادتش برایش گریه نکنیم، بالای سرش روضه و در قبرش زیارت عاشورا خوانده شود و در امامزاده عبدالله (ع) گرگان و نزدیک‎ترین مکان به مزار شهید «سید احسان حاجی‎حتم‎لو» به خاک سپرده شود.  ....🌹🌹🕊🕊 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
🕊سبک بالان عاشق🕊
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ #شهیدمدافع‌حرمـ |💔| #ستوان‌دومـ‌پاسـدارشهیـدافشین‌ذورق
•••🥀••• ‍ ✍...در رشته فناوری اطلاعات (IT) تحصیل کردند با اینکه مدام در حال مأموریت بودند و در کلاس حضور نداشتند اما شاگرد ممتاز دانشگاه بود.علاوه‎بر تحصیل در رشته خود در رشته‎های مختلف از رشته‎های رزمی تا ماشین‎آلات کشاورزی همه را فرا گرفتند و گواهینامه داشتند.به وقت اهمیت زیادی می‎دادند و از ثانیه ثانیه عمرشان استفاده مفید می‎کردند، به مطالعه کتاب اهتمام ویژه‎ای داشتند حتی در همه مأموریت‎ها کتاب به همراه داشتند. 14سال با شهید ذورقی زندگی کردم البته اگر همه شب‎ها و روزهایی که شهید کنار خانواده بود را کنار هم بگذاریم عمر مفید زندگی ما شاید به پنج سال برسد.همیشه مأموریت بودند هر موقع هم دستور مأموریت بود آماده بودند فرقی هم نمی‎کرد شرق کشور باشد یا غرب؛ بارها پیش آمده بود که از مأموریت یک ماهه بر می‎گشتند برای 24 ساعت هم خانه نبودند و مجدد برای مأموریت دیگری تماس می‎گرفتند و ایشان با آمادگی کامل اطاعت می‎کردند.من هم از اینکه پس از یک مأموریت طولانی به مأموریت دیگری می‎رفت برایم سخت بود که اینطور مواقع به من نگاه می‎کردند و فقط همین جمله را می‎گفتند «خانم، اسلام در خطر است» و من دیگر حرفی برای گفتن نداشتم. همیشه معتقدم که شهادت حقش بود، سرشار از اخلاص بود. اخلاص در نیت و عمل و صداقت در گفتار و رفتار از ویژگی‎های شاخص شهید ذورقی بود؛ طوری‎که هر قدمی که بر می‎داشت برای رضای خدا بود .افرادی مانند شهید ذورقی کسانی هستند که در گمنامی تمام زندگی می‎کنند و همه کارهایشان مخفی و فقط برای خداست.به من می‎گفتند: خانم، فقط خدا و شما که با من زندگی می‎کنید مرا می‎شناسید» از این رو از بس مخفیانه برای خداوند کار انجام دادند تا به آن درجه اعلا رسیدند که خداوند با مزد شهادت آنها را به دیگران نمایان می‎کند. نمازشان بسیار با اخلاص بود و سجده پس از نماز و آرزوی شهادت در سجده کاری بود که هیچ وقت آن را ترک نکرد.با آرامش خاص و عجیبی نماز می‎خواند و ذکرها را می‎گفت آنقدر نماز خواندنش زیبا بود که همیشه دوست داشتم به ایشان اقتدا کنم البته اگر متوجه کارم می‎شد بسیار ناراحت شده و می‎گفت من این لیاقت را در خودم نمی‎بینم که شما به من اقتدا کنید.  کار کردن در منزل را عار نمی‎دانست حتی اگر خسته بود و یا تازه از محل کار بر می‎گشت در کارهای خانه کمک می‎کرد. من یقین داشتم که روزی همسرم شهید می‎شود همیشه به ایشان می‎گفتم این قدر خوب نباش شهید می‎شوی داغ شما به دلم می‎ماند. می‎خندید و می‎گفت: « شهادت لیاقت می‎خواهد من که زبانم موجب آزار دیگران است کاری هم که برای خلق خدا انجام نمی‎دهم چطور می‎توانم شهید شوم» با اینکه آرزویش شهادت بود اما با تواضع چنین سخن می‎گفت.در همه این سال‎ها به ویژه پنج سالی که سخن از مدافعان حرم شده بود برایش آرزوی شهادت می‎کردم اما دوست نداشتم در مرزهای ایران شهید شود و می‎گفتم همسرم آنقدر خالص است که مزد شهادتش باید طور دیگری باشد. همه مأموریت‎هایی که در ایران می‎رفتند امنیت جانی نداشت ولی من همیشه می‎گفتم اینجا هم نباید شهید شوی ان‎شاءالله به سلامت بر می‎گردی. می‎گفت:« خانم، پس من کجا باید شهید شوم؟» می‎گفتم جایی که واقعا بتوانی مزد اخلاصت را بگیری. هر صبح هنگام خروج از منزل ما دستش را و او پیشانی‎مان را می‎بوسید.این عادت همیشگی شده بود. ابومحسن در روز تولد حضرت علی‎اصغر (ع) به شهادت رسیدند و در سالروز تولد حضرت جوادالائمه (ع) خبر شهادت ایشان رسید و در روز وفات حضرت زینب (س) به خاک سپرده شدند که شام غریبان ایشان با شام غریبان حضرت زینب (س) تقارن داشت و من وقتی این همه لطف و عنایت ائمه (ع) را می‎دیدم خجالت می‎کشیدم  که برای از دست دادن همسرم گریه کنم. ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ |💔| 🥀•••همیشه وقتی منزل بودند حتی زمان‎هایی که مشغول کاری بود صدایم می‎کرد و می‎گفت :بیا کنارم بنشین لحظه‎ای طاقت دوری‎ات را ندارم  به خاطر همین همیشه در حین انجام کارهایشان به عنوان مثال هنگام کار با کامپیوتر دستم در دست ایشان بود.اما اواخر هنگام اعزام به سوریه به ویژه هفته آخر کاملاً متوجه کناره‎گیری‎اش نسبت به خودم می‎شدم حتی به چشمانم هم نگاه نمی‎کرد در حالی‎که وقت‎های دیگر موقع رفتن به مأموریت اصرار داشتند که به چشمانشان نگاه کنم و چون با نگاه کردن به چشمانش گریه‎ام می‎گرفت، می‎گفتند :مرد که گریه نمی‎کند، باز می‎گفتند: عجب، یادم نبود شما خانم هستی. اما روزهای آخر دیگر نگاهش را از من می‎دزدید. درخواستی نمی‎کرد. ارتباط‎ها را قطع می‎کرد و ثانیه ثانیه از من دل می‎کند و من می‎دانستم چقدر برایش سخت است. [همسرشهید🌹] ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•