🕊سبک بالان عاشق🕊
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ #شهیـدمدافعحـرمـ |💔| #شهیدمصطفینبیلو🌼 تاریخ تولد: ۱
•••|🥀|•••
#شهیدمدافعحرمـمصطفینبیلو
✍...شهیداز رزمندگان دوران دفاع مقدس بودکه درچهارمین اعزام به سوریه توسط تکتیراندازان تکفیری درسوریهبه شهادت رسید.ایشان دایی شهیدمدافع حرم مسعودعسکری بودکه بهعنوان مستشار نظامی، مسئولیت محورمهندسی رزمی دربخشی ازجبهه سوریه رابهعهدهداشت.
[فرزندشهید🌹]
•••حتی یک نفررانمیتوانیدپیداکنیدکه درطول عمر پدرم ازاو آزاری دیده باشد.درخانواده هم همینطوربود.هم خانواده وهم فامیل اورا دوست داشتندو درمهمانیهاو دورهمیهاهمه فامیل همیشه میگفتند:"ایکاش درفلان مراسم عمومصطفی هم باشد".درجمع خانواده صمیمیترمیشدو بابچهها شوخی میکرد.خدا را شکر میکنم که پدری دارم که هم فامیل وهم یک کشوربه اوافتخارمیکنند.
اینها مردجنگ هستند.مرد درخانه نشستن نیستندو وقتی ببیننداسلام و شیعه درخطر است،حتماً رزمآوری خودشان رانشان میدهند.پدرچهار سال درجنگ تحمیلی حضورداشت وآنجاجانباز شد.بعداز شهادت مسعودبود که پدرم واقعاً ازاین رو به آن رو شد.مثل جاماندهها شده بود.تاب نیاورد ونهایتاً به مسعودرسید.
باراولی که به سوریه رفت جانباز شد.خیلی ناراحت بود.روحیهاش بههم ریخته بود واین اواخرهم همهاش حس میکردیم که خودسازی میکندیعنی شوخیهایش کمترشده بود.معنویت بالاتررفته بود وبهحدی رسید که او رابخرند.چهارمین باری هم که راهی سوریه شد، آنجا به شهادت رسید.بازهم خدا راشکر میکنم که باشهادت به آرزویش رسید.
زیاد از سوریه نمیگفت. فقط میگفت "ما سنگر میسازیم". اهل آن نبود که از ریز فعالیتهایش بگوید وبخواهدخاطره تعریف کند.
یکروزحدود5یا6ساعت پای کامپیوتربودو وصیتنامه مینوشت.
من باایشان شوخی میکردم ومیگفتم:«مگرچهکارمیخواهی بکنی؟میروی و برمیگردی.بادمجان بم که آفت ندارد!»، ایشان فقط درمقابل این شوخیهاوحرفهالبخندمیزد.انگار خودش میدانست قراراست چه اتفاقی بیفتد.
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
🕊سبک بالان عاشق🕊
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ #شهیـدمدافعحـرمـ |💔| #شهیدمصطفینبیلو🌼 تاریخ تولد:
•••|🥀|•••
#شهیدمدافعحرمـمصطفینبیلو
✍...شهیداز رزمندگان دوران دفاع مقدس بودکه درچهارمین اعزام به سوریه توسط تکتیراندازان تکفیری درسوریهبه شهادت رسید.ایشان دایی شهیدمدافع حرم مسعودعسکری بودکه بهعنوان مستشار نظامی، مسئولیت محورمهندسی رزمی دربخشی ازجبهه سوریه رابهعهدهداشت.
[فرزندشهید🌹]
•••حتی یک نفررانمیتوانیدپیداکنیدکه درطول عمر پدرم ازاو آزاری دیده باشد.درخانواده هم همینطوربود.هم خانواده وهم فامیل اورا دوست داشتندو درمهمانیهاو دورهمیهاهمه فامیل همیشه میگفتند:"ایکاش درفلان مراسم عمومصطفی هم باشد".درجمع خانواده صمیمیترمیشدو بابچهها شوخی میکرد.خدا را شکر میکنم که پدری دارم که هم فامیل وهم یک کشوربه اوافتخارمیکنند.
اینها مردجنگ هستند.مرد درخانه نشستن نیستندو وقتی ببیننداسلام و شیعه درخطر است،حتماً رزمآوری خودشان رانشان میدهند.پدرچهار سال درجنگ تحمیلی حضورداشت وآنجاجانباز شد.بعداز شهادت مسعودبود که پدرم واقعاً ازاین رو به آن رو شد.مثل جاماندهها شده بود.تاب نیاورد ونهایتاً به مسعودرسید.
باراولی که به سوریه رفت جانباز شد.خیلی ناراحت بود.روحیهاش بههم ریخته بود واین اواخرهم همهاش حس میکردیم که خودسازی میکندیعنی شوخیهایش کمترشده بود.معنویت بالاتررفته بود وبهحدی رسید که او رابخرند.چهارمین باری هم که راهی سوریه شد، آنجا به شهادت رسید.بازهم خدا راشکر میکنم که باشهادت به آرزویش رسید.
زیاد از سوریه نمیگفت. فقط میگفت "ما سنگر میسازیم". اهل آن نبود که از ریز فعالیتهایش بگوید وبخواهدخاطره تعریف کند.
یکروزحدود5یا6ساعت پای کامپیوتربودو وصیتنامه مینوشت.
من باایشان شوخی میکردم ومیگفتم:«مگرچهکارمیخواهی بکنی؟میروی و برمیگردی.بادمجان بم که آفت ندارد!»، ایشان فقط درمقابل این شوخیهاوحرفهالبخندمیزد.انگار خودش میدانست قراراست چه اتفاقی بیفتد.
✦࿐჻ᭂ🕊჻ᭂ࿐✦⊱🇮🇷🌷⊱🇵🇸
🆔@sabokbalan_e_ashegh
✦࿐჻ᭂ🕊჻ᭂ࿐✦⊱🇮🇷🌷⊱🇵🇸
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•