فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم به آنها که روزیه شهدا برای پرگشودن بودند....
#همسران_شهدا
✨اللهُـمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج✨
✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ الفرجهم⭐⚡
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#همسرانه
#همسران_شهدا
مشنو که مرا از تو صبوری باشد
یا طاقت دوستی و دوری باشد
لیکن چه کنم گر نکنم صبر و شکیبایی
خرسندی عاشقان ضروری باشد
#پنجشنبه_های_دلتنگی
•┈┈••✾❀🕊◍⃟🇮🇷🕊❀✾••┈┈•
🆔@sabokbalan_e_ashegh
•┈┈••✾❀🕊◍⃟🇮🇷🕊❀✾••┈┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸
🖌 #خاطره
ﻫﻤﺴﺮ #ﺷﻬﯿﺪ_ﻧﻮﯾﺪ_ﺻﻔﺮﯼ ﺩﺭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﺪﻥ ﺻﯿﻐﻪ ﻣﺤﺮمیت ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺭ ﻣﺰﺍﺭ ﻣﻄﻬﺮ ﺷﻬﺪﺍ ﻭ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ماندنی ﻗﺮﺍﺋﺖ ﺧﻄﺒﻪ ﻋﻘﺪﺷﺎﻥ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ :
ﺳﺎﻝ 95 ، ﺩﺭ ﺳﺎﻟﺮﻭﺯ ﻣﯿﻼﺩ ﭘﺮﺑﺮﮐﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ ﻋﺴﮑﺮﯼ (ع) ، ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺭ ﺷﻬﺪﺍ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﻄﺒﻪ ﻣﺤﺮﻣﯿﺘﻤﺎﻥ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺷﺪ . ﺣﺎﻝ ﻭ ﻫﻮﺍﯼ ﺑﻬﺸﺘﯽ ﺑﻬﺸﺖ ﺷﻬﺪﺍ، ﺣﺎﻝ ﻭ ﻫﻮﺍﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ😊 ﻫﺮﭼﻪ ﺑﻮﺩ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺁﺭﺍﻣﺶ . ﺑﺎﻫﻢ ﻋﻬﺪ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻭ ﮐﻤﮏ ﺣﺎﻝ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﺍﻭ ...
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﻣﺼﺎﺩﻑ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﺳﺎﻟﺮﻭﺯ ﺗﻮﻟﺪ ﻗﻤﺮﯼ ﺷﻬﯿﺪ ﻣﺪﺍﻓﻊ ﺣﺮﻡ، ﺭﺳﻮﻝ ﺧﻠﯿﻠﯽ ﻭ ﺍﺭﺍﺩﺕ ﻫﺮ ﺩﻭﯼ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﯿﺪ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ،🌹 ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﻭﭼﻨﺪﺍﻥ ﻭ ﺑﻪ ﯾﺎﺩﻣﺎﻧﺪﻧﯽﺗﺮ ﮐﺮﺩ . ﺭﻭﺯ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻣﺤﺮﻣﯿﺖ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻬﺸﺖ ﻭ ﺷﻬﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺩﻋﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ .🕊 ﻣﯽﮔﻔﺖ ﺣﺘﯽ ﺷﻬﺪﺍﯼ ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﻋﻮﺕ ﮐﺮﺩﻡ . ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺧﻮﺩﺵ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺑﯿﻦ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺗﺮﺍﻓﯿﮑﯽ ﺷﺪﻩ 😊...
ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺳﯿﺪﯼ ﻭ ﻣﻦ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﻭﺻﺎﻟﺖ ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ، ﺑﻪ ﻟﻄﻒ ﺧﻮﺩﺵ ﺩﺭ ﺟﺎﻧﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﺩﻝ ﻣﺮﺍ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﺷﺎﺩﯼ ﻭ ﺁﺭﺍﻣﺸﺖ، ﺁﺭﺍﻡ ﮐﺮﺩﻩ....🧡
#شهید_نوید_صفری🌺
#همسران_شهدا🌺
#سالروزولادت..🌸🎉🌸🎉🌸
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
🕊سبک بالان عاشق🕊
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 🔹رعایت حقالنّاس در وصیتنامهاش آورده بود که در فلان مرک
💐#همسران_شهدا
🎋 ارادت خاصی به شهید حاجحسین خرازی داشت.کنارقبرشهید چند دقیقهای نشستیم. همان جا که نشسته بود گفت :
«زهرا این قطعه آرامگاه من است، بعد از شهادتم مرا اینجا به خاک میسپارند.»
🍃 نمیدانستم در برابر حرف ابوالفضل چه بگویم. سکوت همراه بغض را تقدیم نگاهـش کردم.هـر بـار کـه به مـامـوریت میرفت،موقع خداحافظی موبایل،شارژر موبـایل یـا یـکی از وسـایل دمدسـتی و ضروریاش را جا میگذاشت تا به بهانه آن بازگردد و خداحافظی کند. اما دفعه آخر که میخواست به سوریه برود حال و هوای بسیار عجیبی داشت.
🎒 همه وسایلش را جمع کردم. موقع خداحافظی بوی عطر عجیبی داشت. گفتم :
✨«ابوالفضل چه عطری زدی که اینقدر خوشبو است؟»
🌸گفت : «من عطر نزدهام!»
💫 برایم خیلی جالب بود با اینکه عطری به خودش نزده اما این بوی خوش از کجا بود. آن روز با پدر و مادرش به ترمینال رفت.
🌷مادرشـان مـیگفتند وقتی ابوالفضل سوارماشین شدبوی عطرعجیبی میداد، چند مرتبه خواستم به پسرم بگویم چه بـوی عـطر خـوبی مـیدهی امـا نشد و پدرشان هم میگفتند آن روز ابوالفضل عطر همرزمان #شهید را میداد و بوی عطرش بوی تابوت شهدا بود.
🌴مـوقـع خـداحافظی نـگـاه آخـرش به گونهای بود که احساس کردم ازمن،مهدی پسرمان وهمه آنچه متعلق به ما دوتاست دل کنده است. گفتم :
🌿«ابوالفضل چرا اینگونه خداحافظی میکنی؟ نگاهت، نگاه دل کندن است»
🌱شروع کرد دل مرا به دست آوردن و مثل همیشه شوخی کرد. گفت :
🌾«چطور نگاه کنم که تو احساس نکنی حالت دل کندن است؟!»
🍂امـا هیچ کـدام از ایـن رفـتارهایش پاسخگوی بغض و اشکهای من نبود. وقتی میخواست از در خانه برود به من گفت :
♻️«همراه من به فرودگاه نیا»
🌺 و رفت. برعکس همیشه پشت سرش رانگاه نکرد.چنددقیقه از رفتنش گذشت. منتظربودم مثل همیشه برگردد و به بهانه بردن وسایلش دوباره خداحافظی کند. انتظارم به سر رسید.
📞 زنگ زدم و گفتم این بار وسیلهای جا نگذاشتهای که به بهانهاش برگردی و من و مهدی را ببینی. گفت :
💢«نه عجله دارم، همه وسایلم را برداشتم»
💟۱۳روزبعدازاینکه رفته بود،شنبه صبح بودتلفن زنگ زد،ابوالفضل از سوریه بود. شروع کردم بیقراری کردن و حرف از دلتنگی زدن. گفت :
❣«زهـراجـان نـاراحـت نـباش،احـتمال بسیار زیاد شرایطی پیش میآید که ما را دوشنبه برمیگردانند.شایدتاآنروز نتوانم با شما صحبت کنم، اگر کاری داری بگو تا انجام بدهم،یاحرف نگفتهای هست برایم بزن.»
🌼 تـرس هـمه وجودم را گرفت، حرف
هایش بوی حلالیت و خداحافظی میداد. دوشنبه۲۴آذر ماه همان روزی که گفته بود قرار است برگردد، برگشت؛ معراج شهدای تهران، سهشنبه اصفهان و چهارشنبه پیکر مطهرابوالفضل کنارقبرشهید خرازی آرام گرفت.
🥀#شهید_ابوالفضل_شیروانیان
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•