eitaa logo
🕊سبک بالان عاشق🕊
363 دنبال‌کننده
18هزار عکس
11.2هزار ویدیو
42 فایل
﷽ آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتند و پریدن ... ✅ ارتــبــاط ، انتقاد و پیشنهاد 👇 @shahadat07 با شهدا بودن سخت نیست با شهدا ماندن سخته
مشاهده در ایتا
دانلود
💠پاسدار شهیدی که مقام معظم رهبری مزارش را پنج مرتبه زیارت کردند ◇شهیدی که مزارش از شهرهای شمالی و غربی ایران تا هزاران کیلومتر دورتر، زائر دارد. ◇شهیدی که حاجت روا می کند و معمولا کسی دست خالی از سر قبرش برنمیگردد. ◇شهیدی که قبل از تدفین ، سوره مبارکه کوثر را تلاوت نمود. ◇ شهیدی که هنگام تدفین ، از او صدای اذان گفتن شنیده شد. ◇ شهیدی که در سجده ها و قنوت نمازش ، دعای کمیل را می خواند. شهیدی که با همان لباس خاک آلود برگشته از ماموریت به خواستگاری رفت. ◇ شهیدی که روی قالی های خانه نمی نشست. می گفت:  نشستن روی این قالی‌ها مرا از یاد محرومان غافل می کند. ◇ شهیدی که در هفته چند ساعت برای خود "کسر کار" می زد. می گفت: در حین کار احتمال می رود یک لحظه ذهنم به سمت خانه، همسر و یا فرزندم رفته باشد، وقت کار، من متعلق به بیت المال هستم و حق استفاده شخصی ندارم. ◇ شهیدی که حاج_قاسم سلیمانی معتقد بود مزارش شفاخانه است و درباره اش گفت: «ما افتخار می‌کنیم شهید مغفوری که امروز قبرش امامزاده شهر ماست، برای استان کرمان است؛ شهیدی که هیچ شبی نافله شبش قطع نشد. ما افتخار می‌کنیم به شهید مغفوری، او آن قدر در حفظ بیت‌المال حساس بود که حتی موقع وضع حمل همسرش، برای انتقال او به بیمارستان، از ماشین سپاه استفاده نکرد» ◇ شهیدی که پس از شهادتشان ، حاج قاسم پشت در اتاق عمل نوه شان ۴ ساعت منتظر و دعاگو ماند. ... 🌷 ╭♥️هدیه به ارواح مطهر شهدا صلوات الهم صل علی محمدوآل محمدو عجل فرجهم ❤️ ..🌿🌺🌿 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🌿🌺🌸🌺🌿
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ منطقه عملیاتی کربلای ۴ با بمباران دشمن، در دود سیاه و غلیظی گم شد. وقتی روشنایی بازگشت؛ بچه‌های لشکر ثارالله در بهتی غم آلود یکدیگر را باز یافتند. از عبدالمهدی مغفوری خبری نبود.... عارف لشکر هم آسمانی شده بود. ... صدای گریه‌ی بلند حاج قاسم در فراق  شهید هم هنوز در گوشم ‌طنین اندازست. 🔹نوشته: حاج محمود خالقی         دوست شهید مغفوری ..🌿🌺🌿 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
‍💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 💢 در پنجم بهمن 1335، در ڪرمان در خانواده‌ای متدین چشم به جهان گشود. او دوران دبستان تا دبیرستان را در ڪرمان باموفقیت به پایان رساند و سپس در دانشسرا در رشته برق موفـق به کسب مدرک کاردانی شد. درهمین زمان بود که به خدمت سربازی فرا خوانده شد ، این روزها با اوج گیـری انقلاب توأم بود ، وی در این دوران سخت به مبارزات خود ادامه داد و پس از پیروزی انقلاب به کرمان بازگشت. در سال 1359 در همان آغازین روزهای شروع فعالیـت سپـاه ، وارد سپـاه پـاسداران شد و داوطلبـانه به ڪردستان رفت تا به مبارزه با گروه‌های ضد انقلاب بپردازد. پس از بازگشت از ڪردستان مسئولیت ‌هائی مانند سرپرست روابط عمومی سپاه پاسداران زرنـد، مسئول تبلیـغات سپاه ڪرمان ، فرمانـدهی سپـاه سیرجان را برعهده داشت. با شروع جنگ تحمیلی ، تلاشش برای حضور در میدان‌های نبرد و سازماندهی نیروها در استان ڪرمان ، از او چهره‌ای مخلص ساخته بود، او در موقعیت‌های مختلف فرمانـدهی در سطح لشکر 41 ثارالله و بسـیج قرار گرفت و بیش از بیش در روند پر تلاطم نبرد سهیم شد. سرانجام عملیات کربلای 4 آخرین آوردگاهی بود که عطر نفسهای این سردار رشید و عارف بزرگ را به جان خرید و او در پنجم دی ماه 1365 در جزیره ام الرصاص پاداش جهاد اکبر و اصغر خود را گرفت و ساکن کوچه‌ی پروانه ها شد. تاریخ ولادت : ۱۳۳۵/۱۱/۵ تاریخ‌ شهادت:  ۱۳۶۵/۱۰/۵ ..🌿🌺🌿 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ‍ *شهیدی که در قبر اذان گفت*💫 *شهید عبدالمهدی مغفوری*🌹 تاریخ تولد: ۵ / ۱۱ / ۱۳۳۵ تاریخ شهادت: ۵ / ۱۰ / ۱۳۶۵ محل تولد: سرآسیب / کرمان محل شهادت: جزیره ام‌رصاص 🌹شهید قاسم سلیمانی← *ما فراموش نمیکنیم اذان گفتن جنازه مهدی را💫 کسی که در هیچ شبی نافله شب او قطع نمی شد🌷اگر در اتوبوس بود در وسط راه پیاده می شد نافله شبش را بجا می آورد🌷کسی که در حفظ بیت المال وقتی همسرش می خواست وضع حمل کند🌸 برای رساندن خود به بیمارستان از موتور سیکلت سپاه استفاده نکرد* 🍂همسرش← وقتی خواستم چهره مطهر و نورانی شهید را برای وداع آخر ببوسم💫 *با کمال تعجب مشاهده کردم⁉️ که لبان ذکرگوی این شهید سعید به تلاوت سوره مبارکه کوثر مترنم است*💛 و من بی‌اختیار این جمله در ذهنم نقش بست *که هان ای شهیدان.با خدا شب‌ها چه گفتید؟جان علی با حضرت زهرا(ص) چه گفتید؟*💚 پسرعمویش← وقتی می‌خواستیم او را که به برکت زندگی سراسر مجاهده‌اش شهد وصال نوشیده بود به خاک بسپاریم🥀 *با صحنه عجیبی مواجه شدیم⁉️که به‌ یکباره منقلبمان کرد. وقتی پیکر شهید را در قبر می‌گذاشتیم صدای اذان گفتن او را شنیدیم.💫 او به عارف شهدا معروف بود*💚 او در حالی که معاونت ستاد لشکر ۴۱ ثارالله را بر عهده داشت🌷 *بر اثر بمباران منطقه🥀توسط هواپیمای دشمن💥 به شهادت رسید*🕊️🕋 *شهید عبدالمهدی مغفوری* *شادی روحش صلوات*💙🌹 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 💠  اتفاقی عجیب  💠 پس از شهادت حاج عبدالمهدی مغفوری در عملیات کربلای ۴ پیکر پاکش را برای تشیع به کرمان آورده بودند خانواده شهید و سه فرزند دلبندش برای آخرین دیدار بر گرد وجود آن نازنین حلقه زدند. مادر خانم حاج‌ عبدالمهدی می‌گفت:وقتی خواستم چهره مطهر و نورانی شهید را برای وداع آخر ببوسم،با کمال تعجب مشاهده کردم که لبان ذکرگوی آن شهید سعید به تلاوت سوره مبارکه کوثر مترنم است. و من بی‌اختیار این جمله در ذهنم نقش می‌بندد که هان ای شهیدان.با خدا شب‌ها چه گفتید؟ جان علی با حضرت زهرا(ص) چه گفتید؟ پسرعموی شهید مغفوری هم از مراسم دفن این شهید خاطره‌ای شگفت دارد: وقتی می‌خواستیم او را که به برکت زندگی سراسر مجاهده‌اش شهد وصال نوشیده بود به خاک بسپاریم با صحنه عجیبی مواجه شدیم،که به‌ یکباره منقلبمان کرد. وقتی پیکر شهید را در قبر می‌گذاشتیم صدای اذان گفتن او را شنیدیم. ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
🕊سبک بالان عاشق🕊
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 💠  اتفاقی عجیب  💠 پس از شهادت حاج عبدالمهدی مغفوری در عم
هم رفیقم بود و هم فرمانده‌ام. اما بیش از همه این‌ها، او مراد بود و من مریدش... حقا که توصیف زیبای عارف شهدا، برازنده شخصیت بلند مرتبه‌اش بود. در کنار همه ویژگی‌های بارز شخصیتی‌اش، علاقه و توجه عجیبی به اذان داشت. انگار وقتی ندای ملکوتی اذان پخش می‌شد، روحش پرواز می‌کرد به جایی دیگر. چند لحظه‌ای مکث می‌کرد و به سرعت مهیای اقامه نماز می‌شد. برایش فرقی نمی‌کرد در خط مقدم باشد یا در جلسه فرماندهی. به محض اینکه صدای اذان را می‌شنید جانمازی که همیشه در جیبش بود را گوشه‌ای پهن می‌کرد و به نماز می‌ایستاد. حتی در یکی از جلسات مهم که بعضی از مدیران رده بالا حضور داشتند به محض شنیدن صدای اذان همانجا گوشه‌ای از اتاق، مشغول اقامه نماز شد. البته این حرکت به مذاق بعضی از افراد حاضر در جلسه خوش نیامد، اما برایش مهم نبود. اصلا انگار در این دنیا نبود. همیشه به من می‌گفت: «کاش مثل زمان تولد، وقتی با این دنیای فانی وداع می‌کنیم و در عالم باقی متولد می‌شویم هم، ندای ملکوتی اذان در گوشمان زمزمه شود.» و من همیشه با لبخندی از کنار این حرفش به سادگی می‌گذشتم. تا اینکه دچار بیماری سختی شدم و پزشکان از بهبودی من قطع امید کردند. یک روز حاج مهدی با یک دسته گل سرخ به عیادتم آمد. وقتی نظر پزشکان را به او گفتم اشک در چشمانش حلقه زد. لیوانی را برداشت آن را تا نیمه آب کرد و چیزی زیر لب خواند و به آب داخل لیوان دمید. پارچه سبزی را از جیب پیراهنش درآورد و با آب لیوان خیس کرد و نم آن را بر لبان من کشید و در آخر زمزمه کرد: «به حق دختر سه ‌ساله‌ی حسین…» روز بعد در عالم رؤیا خودم را در صحنه‌ی کربلا دیدم. دختر بچه‌ای سمتم آمد و من قمقمه‌ام را به او دادم. او آن را گرفت و فقط لب‌های خشکش را تر کرد و دوباره به سوی خیمه‌ها رفت؛ اما سواری دختر بچه را با سیلی زد. هرچه تقلا کردم به کمکش بروم نتوانستم. یکباره از خواب پریدم و از همان لحظه حالم خوب شد و بهبود یافتم. کمی بعد از مرخص شدنم از بیمارستان، حاجی شهید شد. وقتی بدن مطهرش را برای تشییع به زادگاهش بردند هر طور بود خودم را رساندم تا در مراسمش شرکت کنم. شهادت بهترین رفیقم برایم خیلی سخت بود. گوشه‌ای در کنار قبر نشسته بودم و گریه می‌کردم. وقتی بدن مطهرش را درون قبر گذاشتند به محض اینکه برای وداع آخر روی صورتش را کنار زدند چند نفری که در کنار قبر بودیم با بهت و حیرت تمام دیدیم لب‌های شهید تکان می‌خورد. صورت‌مان را که نزدیک بردیم دیدیم در حال اذان گفتن است. و چه زیبا آرزوی شهید عبدالمهدی مغفوری محقق شد. اذان ولادت در عالم باقی را، خودش زمزمه کرد. ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 💚محو روضه‌ی امام حسین علیه السلام؛ هر هفته توی خونه روضه داشتیم ، وقتی آقا شروع می کرد به خوندن ، تا اسم امام حسین (ع) می اومد حاجی رو می‌دیدی که اشکش جاری شده. حال عجیبی می‌شد با روضه امام حسین علیه السلام انگار توی عالم دیگه ای سیر می کرد... یک بار وسطِ روضه ، مصطفی رفته بود بشینه رو پاش متوجه بچه نشده بود، انگار ندیده بودش! گریه‌کنون اومد پیش من، گفت: « بابا منو دوست نداره.. هر چی گفتم جوابم رو نداد ...» روضه که تموم شد، گفتم: «حاجی، مصطفی اینطوری میگه» با تعجب گفت: «خدا شاهده نه من کسی رو دیدم نه صدایی شنیدم...» از بس محوِ روضه بود ... به روایت: همسر شهید شهید عبدالمهدی مغفوری🌷 قائم‌مقام ستاد لشکر۴۱ثارالله شهادت: عملیات‌کربلای‌چهار ۱۳۶۵ ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 👈رعایت بیت المال👉 با موتو خودش اومده بود سر کار گفتم : حاجی بخشنامه اومده که فرمانده هان می توانند از ماشین سپاه استفاده کنند . تبسمی کرد و خودکارش رو از جیبش بیرون آورد و گفت : من روز قیامت جواب همین رو هم نمی تونم بدهم چطوری سوار ماشین بشم خدا عاقبتمون بخیر کنه بعد از شهدا ما چه کرده ایم؟؟؟ ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ 💢 📿در دوران دبیرستان یڪ موتور گازی داشت.موقـع اذان هر جا ڪه بـود می رفت بالای موتور و اذان می گفت.اگر در خانہ بود می رفت پشت بام،همین عملش شور و شوق در بچہ های محلہ انداختہ بود . حتی موقعی ڪه مشغول فوتبال بودیم،دست از بازی می ڪشید و اذان می گفت. 🥀 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ~🕊 ^'💜'^ 🌿شھیدۍ ڪھ پیڪࢪش قࢪآن مےخواند.. وضو گرفتم، رفتم بالای سرش و روی او را کنار زدم، رنگش مثل مهتاب نور می‌داد و عطر و بویِ عجیبی از پیکرش به مشام می‌رسید، وقتی گوشم را به صورت و دهانش نزدیک کردم مثل کسی که برق به او وصل کرده باشند در جا خشکم زد، چون من هم از او "تلاوت قرآن" شنیدم. درست یادم است در همان لحظه‌ای که گوشم نزدیکِ دهان او بود شنیدم که سوره «کوثر» را می‌خواند. چند نفر دیگر هم شنیده بودند که قرآن می‌خواند... ✍🏻به روایت دوست شهید ♥️🕊 ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ‍ ‍ ‍ شهیدی که حاجت‌ها را برآورده می‌کند به یاد سردار شهید "عبدالمهدی مغفوری" شهید "عبدالمهدی مغفوری" سال 1335 درشهر کرمان  به دنیا آمد. پدرش برای دل مردم روضه می خواند و مخارج زندگی را از دار قالی بافی فراهم می کرد . آنچه در این دوران او را از دیگر همسن و سالانش متمایز کرده بود پایبندی اش به دینداری بود. او پس از پایان دوره دبیرستان در دانشسرا پذیرفته شد و در رشته برق فوق دیپلم گرفت. مدتی در کردستان بود. بعد از آغاز جنگ، تلاشش برای حضور در میدان های نبرد و سازماندهی نیروها در استان کرمان، از او چهره ای مخلص و دلپذیر ساخت. در موقعیت های مختلف فرماندهی در سطح لشکر 41 ثارالله و بسیج قرار گرفت و بیش از بیش در روند پر تلاطم نبرد سهیم شد. عملیات کربلای (4) آخرین عملیاتی بود که عطر نفس های این پیرو حقیقی ائمه اطهار(ع) و امام راحل را استشمام می کرد.  عبدالمهدی در جزیره ام الرصاص پاداش جهاداکبر و اصغر خود را گرفت و ساکن کوچه پروانه ها شد. خاطره‌ای از زبان مادر شهید"حسین انجم شعاع ": برای زیارت شهداء به گلزار شهداء رفتم. بر سر قبر شهید «حسین انجم شعاع» که نزدیک شهید "علی شفیعی" و در همسایگی شهید"عبدالمهدی مغفوری" قرار دارد، نشستم و فاتحه‌ای خواندم. مادر شهید شفیعی هم حضور داشت. به من گفت: می‌بینی که مزار شهید مغفوری چقدر شلوغ است؟ اول احساس کردم که می‌خواهد از این بابت گلایه کند و بگوید که چرا قبر فرزند من اینقدر شلوغ نیست. اما او در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود، گفت: یک روز که این جا نشسته بودم، نوه‌ام نزد من آمد و گفت: می‌گویند شهید مغفوری حاجت‌ها را برآورده می‌کند. به شوخی گفتم: تو برو حاجتی طلب کن، اگر برآورده شد، من ۵۰۰ هزار تومان اینجا خرج می‌کنم. همان شب، حسین شهیدم( انجم‌شعاع) را در خواب دیدم. من هیچ وقت خوابش را ندیده بودم. اما آن شب و در حالی که بسیار ناراحت بود به خوابم آمد. زانوهایش را در بغل گرفته و سر بر زانو نهاده بود و حتی به من نگاه نمی کرد. به او گفتم: حسین جان چرا ناراحتی؟ چرا قهر کردی؟ گفت: مادر! دیگر در مورد شهید مغفوری اینگونه سخن نگو. از خواب بیدار شدم و با خود گفتم من که به شوخی این حرف را زده بودم! از آن به بعد بیش از پیش به زنده بودن شهداء و کرامت شهید مغفوری ایمان آوردم.... ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا