ای دل برای آن كه نگيری چه می كنی؟
با روزگار دوری وديری چه می كنی؟
بی اختيار بغض كه می گيردت بگو
در خود شكست را نپذيری چه می كنی؟
با اين اتاق تنگ و شب سرد و گور تنگ
تو جای من جز اين كه بميری چه می كنی؟
ای عشق ای قديم ترين زخم روزگار
درگوشه ی دلم سر پيری چه می كنی؟
دست تو را دوباره بگيرم چه می شود؟
دست مرا دوباره بگيری چه می كنی؟!
#اصغر_معاذی
🇮🇷 @sabzpoushan
بهار آمده اما هوا هوای تو نیست
مرا ببخش اگر این غزل برای تو نیست
به شوق شال و کلاه تو برف میآمد
و سالهاست از این کوچه رد پای تو نیست
نسیم با هوس رختهای روی طناب
به رقص آمده و دامن رهای تو نیست
کنار این همه مهمان، چقدر تنهایم
میان این همه ناخوانده، کفشهای تو نیست
به دل نگیر اگر این روزها کمی دو دلم
دلی کلافه که جای تو هست و جای تو نیست
به شیشه میخورد انگشتهای باران... آه
شبیه در زدن تو... ولی صدای تو نیست
تو نیستی دل این چتر وا نخواهد شد
غمیست باران وقتی هوا هوای تو نیست
#اصغر_معاذی
🌸 🇮🇷@sabzpoushan
از تو سکوت مانده و از من صدای تو
چیزی بگو که من بنویسم به جای تو
حرفی که خالیام کند از سالها سکوت
حسی که باز پُر کُندَم از هوای تو
این روزها عجیب دلم تنگِ رفتن است
تا صبح راه میروم و پا به پای تو...
در خواب حرف میزنم و گریه میکنم
بیدار میکنند مرا دستهای تو
هِی شعر مینویسم و دلتنگ میشوم
حس میکنم کنارمی و آه... جای تو...
این شعر را رها کن و نشنیدهام بگیر
بگذار در سکوت بمیرم برای تو...
#اصغر_معاذی
🇮🇷@sabzpoushan