eitaa logo
سبزپوشان
468 دنبال‌کننده
28.3هزار عکس
25.4هزار ویدیو
127 فایل
فرهنگی اجتماعی
مشاهده در ایتا
دانلود
باید بیایی تا دلم آرام گیرد! با دست تو این درد سرکش رام گیرد باید بداند هر غزل تا اوج مستی! از چشمِ بینای تو باید جام گیرد... در قلب هر آلاله‌ای حک می‌شود این هر نامداری بی‌شک از تو نام گیرد... مهتاب هم گر می‌درخشد در خودش دید با هر درخشش از وجودت وام گیرد... من باورم این است روزی خواهد آمد! پایان این گمنامی و آلام گیرد... ‌‌🇮🇷@sabzpoushan
7.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هوای شهر بارانی است برگرد نفس در سینه زندانی است برگرد به دستان تو محتاجیم مهدی! که دنیا در پریشانی است برگرد 🇮🇷@sabzpoushan
حال من امشب برای شعر گفتن خوب نیست تکیه بر دیوار غم دارم چرا محبوب نیست شانه‌هایش را برای گریه می‌خواهم کجاست؟ سهم من از چشم گیرایش به جز سرکوب نیست مانده‌ام تا در سکوتم عشق را باور کنم! قسمت دل در رهِ این عشق جز آشوب نیست من به جرم عاشقی با درد تاوان می‌دهم گوشه‌ی این درد هم با دست غم مکتوب نیست سالها در خود مثالِ چینی‌‌ای بشکسته‌ام! در میان این شکستن‌ها کسی محبوب نیست 🇮🇷@sabzpoushan
50.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از بس "دلم" را زیرو رو کردم!! با یاد تو بس روبرو کردم.. در خلوت چشمان تو ماندم! هر گوشه‌ای را جستجو کردم... سر می‌رود از تو خیال من! ای آرزوی بی مثال من... بی تو همش با غم گلاویزم! یک قهوه‌ی تلخ است فال من... درد تو در این سینه‌ام جاری است! هر روز من یک روز تکراری است.. زخمی که از تو در درونم هست! آخر زمینم می‌زند کاری است... 🇮🇷@sabzpoushan
آمد به زبان چو نام زیبای علی در بستری از اشک نوشتم غزلی نامش که دوای درد من باشد و بس! مهرش به جهانم شده عشقی ازلی...
من ساحل و چشمان تو دریای من است عمریست که آرامش دنیای من است جان می‌دهم آن لحظه بفهمم ای عشق! چشمان تو هم محو تماشای من است 🇮🇷@sabzpoushan
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ الْحُسَیْن (ع) السَّلامُ‌عَلَیْکَ‌َیا‌سَیِّدَتَنا‌رُقَیَّةَ‌بِنْتَ‌الْحُسَیْنِ‌الشَّهیدِ سخت است بگویم به چه می‌سوخت رقیه بر نیزه و سر، چشم که می‌دوخت رقیه باید غزلی با دل سوزان بنویسم! از درد و دل حضرت باران بنویسم از موی سر سوخته و روی کبودش! از درد همان سیلیِ عدوان بنویسم باید که نوشت آتش این خیمه کجا رفت! از لاله‌ی گوش و تن بی جان بنویسم ای تاول و زخم و عطش و درد بنالید! از تشنگی و رنج بیابان بنویسم... اینجا نه مدینه است که شام است و خرابه! از پیکر بی جان اسیران بنویسم... سخت است که از تشت طلا و غزل خون! از خون خدا با قلم آسان بنویسم...
حال من با هیچ آهنگ زمانه ساز نیست مانده‌ام در یک قفس راهی برایم باز نیست امتداد اشک‌هایم تا کجا خواهد رسید؟! چشمه می‌جوشد به اشک از دیده‌ام اعجاز نیست در میان خلوت چشمان تو جا مانده‌ام! بی‌تو دیگر در درونم قدرت پرواز نیست... آمدی گفتی مرا با خود به رؤیا می‌بری دور از این دنیای فانی بهترین جا می‌بری رفتی و از من گذر کردی زمانه این نخواست نیستی احساس من را تا کجاها می‌بری من هنوزم دلخوشِ رؤیای زیبای توام! در میان حسرتی دل را تماشا می‌بری... تا به کی من با خیالت زندگی را سر کنم همچو مرغی در قفس پرواز را باور کنم تا به کی با این دل پر خون به دستان قلم واژه‌های بی‌تو را چون شعر در دفتر کنم... باز دلتنگی قیامت می‌کند با هر نفس! تا به کی با خاطراتت دیدِگان را تر کنم... 🇮🇷@sabzpoushan
🌷شهادت هنر مردان خداست✨ چیزی به جز حق در میان خون نگفتی در عشقِ لیلا کمتر از مجنون نگفتی آوارگی در چهره‌ی بی‌غیرتان بود! وقتی که از دین ذره‌ای بیرون نگفتی.. 🇮🇷@sabzpoushan