سالها هست که در آینه ها گم شده ای
عطش ریخته در سینه ی مردم شده اي
آسمانِ دل ما ابریِ هجران شماست
متن بارانی آیات ترنم شده ای
بی تو انگیزه ی رویش به فراموشی رفت
قصه ی غصه ی مهجوری مردم شده ای
گونه ی پنجره ها خیس شد از اشک نسيم
زلف بگشا که تو سرفصل تنعم شده ای
باز کشکول زمین پرشده از عطر شما
خود دعا کن که اجابت به تقدُم شده ای
سیزده اختر و يک ماه نقاب افتاده
محو در آینه ها تا شب چندم شده ای
یمِ اشک تو لبالب عطشِ عاشوراست
غرق اندوهی و لبریز تلاطم شده ای
اللهم عجل لولیک الفرج
#اکــرم_نورانی
🇮🇷@sabzpoushan
بنده ی عشقم خدایا هجر تقدیرم مکن
من که بی تاب توام در خاک زنجیرم مکن
از بزرگیِ تو کی کم میشود رب ودود
پیش چشم دشمنان خویش تحقیرم مکن
من که میدانم که میدانی به جان میخواهمت
از غم دلتنگی و مهجوری ات پیرم مکن
خم شدم بر دوشِ خود ای دوست دستم را بگیر
قامتم را راست کن ؛خوار و زمینگیرم مکن
#اکرم_نورانی
🇮🇷@sabzpoushan
می بارم و بر گونه ی گل شبنمی دارم
در این کویر تشنه چشم پُر نَمی دارم
باکس نخواهم گفت راز دل که می دانم
مثل خدا درخلوت خود، محرمی دارم
وابسته اما خسته از این روزهای سخت
گریانم و خندان؛ چه حسِ مبهمی دارم
در قلعه ی بازوی تو پیچیده طوفان و
در سینه ی ویران تو گنجِ بمی دارم
چیزی نمانده از من و از سرزمین دل
تنها به یادت، روی شانه پرچمی دارم
درد مذابم، می چکم از چشمهای خود
از زخمِ روی شانه، کوه محکمی دارم
درپیچ گیسوی تو گم گشته حواس من
من در شب موی تو راه پُرخمی دارم
مثل ستاره می درخشی روی انگشتم
از حلقه ی چشم تو امشب خاتمی دارم
چندیست گاهی از نگاهت شعر می نوشم
من از شراب چشم تو سهم کمی دارم
#اکرم_نورانی
4_5784920536500931636.mp3
2.14M
تو یک قصیده ی نابی و واژه واژه عزیز
که شاعرانه وزیدی به پیکر پاییز
نجیبِ بومیِ سبزینه پوشِ کشمیری
تنت حکایت باغ و لبان تو گلریز
کویر داغ وجودم ترک ترک شده است
بریز عطر تنت را به متن این جالیز
فدای دامن پر مهرت ای صحیفه ی ناز
وفور نعمتی و پیش تو جهان ناچیز
به جلوه های رکوع تو کوه ها به سجود
قیامتِ عطش آلودِ مبتلا برخیز
بگیر عمر مرا و به یک غزل بنواز
هزار و یک شبِ شیرین بهارِ مهرانگیز
#اکرم_نورانی
#دکلمه_رهگذر
🇮🇷@sabzpoushan
برای حضرت مادر نوشتن آسان نیست
کسی به منزلت او شریف و انسان نیست
شکوهمندی ایثار او اهوراییست
مرام او مگر از جنس مهر یزدان نیست؟!
خدا به حرمت او حرمت جهان دارد
طراوتی به جهان بی حضور باران نیست
بهشت ؛گشته بهشت ؛ زیر پای مادری اش
قدم اگر نزند ؛خاک؛ کوی رضوان نیست
لبش پیاله؛ کلامش میِ چهل ساله
بنوش آب حیات از لبش کم از «آن» نیست
خدا به سجده نشینان عرش می نازد
کسی به عزت مادر عزیز جانان نیست
اگر که ابر دعایش به آسمان نزند
زمین بلرزد از آن که تنِ جهان جان نیست
مقام حضرت مادر تجلی عشق است
بدون عشق جهان را سری به سامان نیست
#اکرم_نورانی
تقدیم به مادر هستی
السلام علیک یا فاطمه الزهرا
انّی خَلَقْتُ باد و خاک و آتش و آب؛ خورشید را از جنس چشمان تو بی تاب
با سیب و یاس و عطر یاسین ها کشیدم
طرح بدیعت را به بومِ سبز محراب
والتّینِ والزّیتونی و والطّورِ سینین؛باغِ انارت لب به لب یاقوتِ آمین
تفسیرِ انزلنا تویی فی لیلة القدر؛ای مصحفِ تطهیر در آیاتِ احزاب
باب صراط المستقیمِ کائناتی؛مشکات نوری...هل اتایی ...مرسلاتی...
دست توسل میزند مولودِ کعبه؛برریشه های چادرت بانوی مهتاب!
وصفت نمی گُنجد به ادراک قلم ها؛انسیة الحورائی و ناموسِ عُلْیا
زیباترین تصویر خلقت هستی ای ماه!! عکس تو را برکهکشانها می کنم قاب
والعصر... بی تو زندگی خُسراً مُبین است؛حتی بهشتِ بی شما بیتُ الحَزین است...
دارد صفا از چشمهایت جَنّةُ العشق؛از سلسبیلِ اشک تو فردوس شاداب...
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#اکــرم_نورانی
🇮🇷@sabzpoushan
السلام علیک یا امیرالمومنین 🙏
هوای شهر مدینه چه کفر آلود است
خلیل خانه نشین و خلیفه نمرود است
سپاه ابرهه آمد به سمت کعبه کنون
لهیب آتش جهل سقیفه مشهود است
شکست کاسه ی صبر زمان و طاقت ریخت
شکست بغض گلو؛ راه گریه مسدود است
کجاست بازوی خیبر گشای حیدری ات؟؟!
برای خانه نشینی امیر من! زود است
چقدر خاطره دارد از آفتاب این در
دری که خادم آن جبرئیل مسعود است
دری که شعله نشین است و زائرش خورشید
دری که حاصل عمرش چکامه ی دود است
همیشه تا همه جا می وزد نسیم ظهور
و یاس نقطه ی عطف قیام موعود است
#اکرم_نورانی
🇮🇷@sabzpoushan
باز هم این روزها دل ناشکیبی می کند
تا مدینه می رود اما غریبی می کند
آسمان بارانی و چشم زمین لبریز اشک
مثل تو قبر غریبت هم نجیبی می کند
گندمی از مِهر تو در خاطر این شهر نیست
کفتر دل باز حس بی نصیبی می کند
من نمی دانم چرا هرروز مردی آشنا
درهوای خانه ی خود هم غریبی می کند
جایتان خالی چه کدبانوی خوبی زینبت
بیش از سنّش چه رفتار عجیبی می کند
درمیان چادرِ خاکی چه افلاکی شدست
اشک ریزان یا حبیبی یا حبیبی می کند
#اکــرم_نورانی
یا_فاطمه_س
وزید یاس و هوای غزل معطر شد
بهار حادثه پوشید و عشق پرپر شد
شکست تُنگِ بلورینِ چشم های نبی
و خوابِ نازِ ستاره چه زود لب پر شد
قیامتی که به پا شد میانِ کوچه ی اشک
فرشته ها همه دیدند، روزِ محشر شد
به ردِ خونِ چکیده ز جای بوسه ی میخ
بهشتِ گمشده قبرِ غریبِ کوثر شد
مدینه پر شده از عطرِ یاسِ تفتیده
و فاطمه که در آتش خلیلِ دیگر شد
شبیه ماه که افتاده در لهیبِ محاق
شقایقی که به خونِ جگر شناور شد
کجاست فوجِ ابابیل، کعبه در خطر است
سپاهِ ابرهه آمد؛ مدینه خیبر شد
و دست های علی بسته بود وقتی که
میانِ کوچه غریبانه عشق ؛؛پرپر شد
وکاش چادرِ خاکی نبود ارثیه ات
همان که آینه ی دق برای حیدر شد
خمید قامتِ صبر و شکست هیبتِ کوه
شبی که سنگِ صبور علی پیمبر شد
هنوز چشمِ علی مانده روی سینه ی در
که تا همیشه غمت روی آن مصوّر شد
اللهم صل علے فاطمة واَبیها و بَعلُها وبَنیهآ وَالسّر الْمُسْتَوْدَع فیها بِعَدَدِما اَحاطَ بهِ عِلْمُڪْ
#اکــرم_نورانی
چو کوه بی تو خمیدم چو آه فرسودم
به غیر سایه ی مهرت دمی نیاسودم
جهان اگر چه بریزد به کام مهجورم
بدون چشم تو اما غریب و محدودم
خراب و شعله نشینم به معبد مویت
به جز دو بافه ی حسرت نمانده از دودم
دلم دو چکه کبوتر، سرم دو خط آهو
تو ضامنم بشوی من عزیز معبودم
سریر سرمد هشتم شهنشهِ جانها
به حشمتت دو جهانم ز فقر بزدودم
نفس کشیدمت از غنچه های نشکفته
فقط به بوی تو دل را همیشه آلودم
اگرچه می برَدم دم به دم به سوی فنا
به موج موی تو بستم گره گره رودم
به ماهِ روی تو هر کس دمید، پاینده ست
به کهکشان تو این ابر اشک افزودم
گشوده پنجره ای سوی معبد چشمت
مرا، که جز به هوایت همیشه مسدودم
#اکرم_نورانی
🇮🇷@sabzpoushan
سرو بی بارم که هرگز قامت او تا نشد
یک کتاب لب به لب شعرم که لایش وا نشد
مهر مهرویان به دل دارم بسی بسیارها
ای دریغ از بخت خفته اینکه من ها "ما "نشد
بسته ای بار دلت را میروی از جان من
آهِ من آنقدر نالایق؛ که در تو جا نشد
سیلِ اشکم بی گدار از سدِ چشمانت گذشت
حیف، اقیانوسِ اشکم پای تو دریا نشد
در خمِ پس کوچه های موی تو درمانده ام
نذرها کردم که بگشایی گِره را؛ وا نشد
#اکــرم_نورانی
🇮🇷@sabzpoushan
بی تو پشت ابر چشم آسمان گریان تر است
فصل کالِ تشنگی بر دشتها باران تر است
هر چه تو دوری کنی از مطلع لبخندها
غصه در ایوان خیس چشم تو مهمان تر است
من نمیگویم کنار من بمان اما بدان
ماه در گردابِ تنهایی ولی حیران تر است
دور خود می گردد و آتش بجانت می زند
شعله در کوران دلتنگی بسی سوزان تر است
تا کجا می بینی و عبرت نمی گیری ، بدان
گاه در انسان کسی از دیو و دد حیوان تر است
بیصدا می بارمت ای کوه غم در کاهِ من
در میان مویه ها پژواک نی نالان تر است
فکر کردی بی تو ماندن در سیاهی سخت نیست
مرگ از این زندگانی ماه من آسان تر است
گر چه از تارِ تنم این ترمه ها را بافتم
رج به رج در زیر پایت خاک من کرمان تراست
جام بر لب تا نهادم چشم هایت ته کشید
مرگ با من بی وفا جان، از تو هم پیمان تر است
#اکرم_نورانی
🇮🇷@sabzpoushan