سنگی بودم ز فرط غم کوه شدم
آرام آرام نم به نم کوه شدم
هی سنگ به من سنگ به من سنگ زدند
انباشته شد به روی هم کوه شدم
#جلیل_صفربیگی
کاش بارانی ببارد قلب ها را تر کند
بگذرد از هفت بند ما، صدا را تر کند
قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها
رشته رشته مویرگ های هوا را تر کند
بشکند در هم طلسم کهنه ی این باغ را
شاخه های خشک و بی بار دعا را تر کند
#جلیل_صفربیگی
مثل ققنوسی که خوابیده است در خاکسترش
می شود بیدار روزی از میان بسترش
آب داده شعله را با اشک هایش سالها
جوجه ققنوسی که روییده است آتش درپرش
عشق هم سوزانده و هم زندگی بخشیده است
سحر و جادو می کند با آن دم افسونگرش
زخم هایم یک به یک دارند پیدا می شوند
مثل مردابی که می روید گل نیلوفرش
می نشاند عاقبت ما را به خاک و می کشد
عشق با آن چشم های وحشی جادوگرش
یک دو روزی نیست دور این جهان رفتنی
این همه با ما بدی نامهربان جان آخرش؟
#جلیل_صفربیگی
ای عشق بیا که دست و رو تازه کنی
با خون زلال من وضو تازه کنی...
پر کرده ام استکانی از خون دلم
بنشین و بنوش تا گلو تازه کنی...
#جلیل_صفربیگی