eitaa logo
سبزپوشان
408 دنبال‌کننده
32.6هزار عکس
30هزار ویدیو
137 فایل
فرهنگی اجتماعی
مشاهده در ایتا
دانلود
گریه‌ام جاری‌ست، بارانی که می‌بینی منم چتر وا کن! ابر گریانی که می‌بینی منم بی‌محابایی چنان رگبار تند نوبهار رحم کن! گنجشک حیرانی که می‌بینی منم! از کمانداران ابروی تو کو راه فرار؟ صید از هر سو گریزانی که می‌بینی منم کشتی و سهراب در خون خفته را نشناختی بی‌وفا! سرباز بی‌جانی که می‌بینی منم! اهل امروزم ولی دردی که دارم تازه نیست شاعر هر کهنه‌دیوانی که می‌بینی منم ! 🇮🇷@sabzpoushan
چشمِ من، چشم تورا دید ولی دیده نشد من همانم که پسندید و پسندیده نشد یاد لب‌های تو افتادم و با خود گفتم؛ غنچه‌ای بود که گل کرد ولی چیده نشد من نظربازم و کم معصیتی نیست ولی چه‌بسا طعنه زدن‌‌های تو بخشیده نشد ای که مهرت نرسیده‌ست به من، باورکن هیچ‌کس قدر من از قهر تو رنجیده نشد عاشقت بودم و این را به هزاران ترفند سعی کردم که بفهمانم و فهمیده نشد 🇮🇷@sabzpoushan
تا زمانی که جهان را قفسی می‌دانم هر کجا پر بزنم طوطی بازرگانم گریه‌ام باعث خرسندی دنیاست چو ابر همه خندان‌لب از اینند که من گریانم حاضرم در عوض دست کشیدن ز بهشت، بوی پیراهن یوسف بدهد دستانم دوستان هیچ نکردند و رسیدند به تو من به دنبال تو می‌گردم و سرگردانم زهد ورزیدم و غافل که عوض خواهم کرد تاری از موی تو را با همۀ ایمانم
گفت در چشمان من غرق تماشایی چقدر گفتم آری، خود نمی‌دانی که زیبایی چقدر! ‌ در میان دوستداران تا غریبم دید گفت: دوره‌گرد آشنا! دور و بر مایی چقدر! ‌ ای دل عاشق که پای انتظارش سوختی هیچکس در انتظارت نیست، تنهایی چقدر ‌ عاشقی از داغ غیرت مرد و با خونش نوشت دل نمی‌بندی ولی محبوب دلهایی چقدر ‌ آتش دوری مرا سوزاند، ای روز وصال بیش از این طاقت ندارم، دیر می‌آیی چقدر... ‌
چشم من، چشم تو را دید ولی دیده نشد من همانم که پسندید و پسندیده نشد ای که مهرت نرسیده است به من، باور کن هیچ‌کس قدر من از قهر تو رنجیده نشد عاشقت بودم و این را به هزاران ترفند سعی کردم که بفهمانم و فهمیده نشد 🇮🇷@sabzpoushan
عشق دنیای مرا سوزاند اما پیشکش داد از این دارم که دینم سوخت، دنیا پیشکش ! ای که می‌گویی طبیب قلب‌های عاشقی  کاش دردم را نیفزایی، مداوا پیشکش  دشمنانت در پی صلحند اما چشم تو دوستان را هم فدا کرده‌ست، آنها پیشکش بس که زیبایی اگر یوسف تو را می‌دید نیز چنگ بر پیراهنت می‌زد، زلیخا پیشکش ماهی تنهای تنگم، کاش دست سرنوشت برکه‌ای کوچک به من می‌داد، دریا پیشکش 🇮🇷@sabzpoushan
عشق دنیای مرا سوزاند اما پیشکش داد از این دارم که دینم سوخت، دنیا پیشکش ! ای که می‌گویی طبیب قلب‌های عاشقی  کاش دردم را نیفزایی، مداوا پیشکش  دشمنانت در پی صلحند اما چشم تو دوستان را هم فدا کرده‌ست، آنها پیشکش بس که زیبایی اگر یوسف تو را می‌دید نیز چنگ بر پیراهنت می‌زد، زلیخا پیشکش ماهی تنهای تنگم، کاش دست سرنوشت برکه‌ای کوچک به من می‌داد، دریا پیشکش 
چه رفته است بر این بینوا؟ نمی‌پرسی؟ کجاست شور و شر من؟ کجا؟ نمی‌پرسی... مگو که از غم این سالخورده باخبری تو سال‌هاست که حال مرا نمی‌پرسی... چنان‌که حد وفای تو را شناخته‌ام غریب نیست که از آشنا نمی‌پرسی حکایت ستمی را که رفته بر دل من از آن دو چشم ستمگر چرا نمی پرسی‌؟ نوشتمت که هنوز اشک‌های من جاری‌ست ولی دریغ که از ماجرا نمی‌پرسی... 🇮🇷@sabzpoushan
حال مرا مپرس که من ناخوشم، بدم این روزها به تلخ زبانی زبانزدم تو با یقین به رفتن خود فکر می‌کنی من نیز بین ماندن و ماندن مُردَّدم حق داشتی گذر کنی از من، که سال‌هاست یک ایستگاه خالی بی رفت و آمدم از پا نشستم و نفسم یاری‌ام نکرد از هوش رفتم و نرسیدم به مقصدم گفتم که عاشقت شده‌ام، دورتر شدی ای کاش لال بودم و حرفی نمی‌زدم 🇮🇷@sabzpoushan
‌ بی من خوشی، وگرنه از آن تو می‌شدم جان می‌سپردم آخر و جان تو می‌شدم ‌ گفتم که مردم از غم و گفتی به حرف نیست ! ای کاش من حریف زبان تو می‌شدم... ‌ معشوق روزگار غزلهای ناب! کاش هم‌عصر شاعران زمان تو می‌شدم ‌ ای عمر چندروزۀ دنیا! بدون عشق تا کی اسیر سود و زیان تو می‌شدم؟ ‌ پا بر سرم گذاشتی اکنون که آمدی ای مرگ داشتم نگران تو می‌شدم ‌ 🇮🇷@sabzpoushan
نیمی از جان مرا بردی، محبت داشتی نیم باقیمانده هم هر وقت فرصت داشتی بر زمین افتادم و دیدم به سویم می دوی دست یاری چیست؟ سودای غنیمت داشتی خانه ای از جنس دلتنگی بنا کردم ولی چون پرستوها به ترک خانه عادت داشتی ای که ابرویت به خونریزی کمر بسته است کاش اندکی در مهربانی نیز همّت داشتی من که خاکستر شدم اما تو هنگام وداع کاش قدری بر لبانت آه حسرت داشتی 🇮🇷@sabzpoushan
گریه‌ام جاری‌ست، بارانی که می‌بینی منم چتر وا کن، ابر گریانی که می‌بینی منم! بی‌محابایی چنان رگبارِ تندِ نوبهار رحم کن! گنجشک حیرانی که می‌بینی منم! از کماندارانِ ابروی تو کو راه فرار؟ صیدِ از هر سو گریزانی که می‌بینی منم! کشتی و سهرابِ در خون خفته را نشناختی بی‌وفا! سرباز بی‌جانی که می‌بینی منم! اهل امروزم ولی دردی که دارم تازه نیست شاعر هر کهنه‌دیوانی که می‌بینی منم...! ‏ 🇮🇷@sabzpoushan