دليل گريه و اين بغض بیبهانه منم
آهاى موى پريشان بيا كه شانه منم
اگر تو گاه به گاهى حماقتى كردى
رئيس مكتب افكار احمقانه منم
براى آنكه جدا مانده عاشقانه نخوان
تكان دهندهترين شعر عاشقانه منم
براى من كه پُرَم از فراق قصه نگو
اگر كتاب تو باشى كتابخانه منم
رهايى تو كجا و غم رهايى من
تو گير يک گِرِهى و هزار شانه منم
#سید_تقی_سیدی
🇮🇷 @sabzpoushan
در خیالاتِ مبهمم بودم
یک نفر داشت چای دم میکرد
عاشقِ چای بود مثلِ خودم
چای ما را شبیه هم میکرد
قند ها با تواضع بسیار
به لبانش سلام می کردند
سبز یا سرخ هر چه او می گفت
استکان ها قیام می کردند
چای در دست سمتِ من آمد
غرق آرامشی تماشایی
بودنش توی خانه انگاری
تیر میزد به قلبِ تنهایی
استکان را به دست من داد و
یاس ها را درون آب گذاشت
گفت اول تو بشنوی یا من؟
خوب شد حقِ انتخاب گذاشت
گفتم اول من از تو می شنوم
بنشین پیشِ من ترانه بخوان
لطف کن از خودت بگو زیبا
لطف کن شعر عاشقانه بخوان
شعر جاری شد از لبانِ ترش
سعدی از عجز داشت دق میکرد
مولوی در سماع می رقصید
حافظِ مست هق و هق میکرد
واژه ها بال در می آوردند
تا دهانش به حرف وا می شد
سر هر دفعه گفتنِ شینش
روحِ من از تنم جدا می شد
چشم می شد نگاه میکردم
واژه می شد سکوت میکردم
مثلِ حوا هوایی ام میکرد
مثلِ آدم سقوط میکردم
هدفش از تمامِ شعر فقط
به همین جا کشاندنِ من بود
ناگهان در سکوت غرق شدیم
نوبتِ شعر خواندنِ من بود
کاش می شد که حرف هایم را
رو به روی تو مو به مو بزنم
تا که آزرده خاطرت نکنم
باز باید به شعر رو بزنم...
#سید_تقی_سیدی
🇮🇷@sabzpoushan