او هست خدای من و من بنده ی خویشم
درگیر هوای دل یک دنده ی خویشم
در نامه ی اعمال من از دین خبری نیست
شرمنده ی تاریکی پرونده ی خویشم
اشک از رخ غمدیده دلی، پاک نکردم
سرگرم دل بی غم خوش خنده ی خویشم
هر بی سر و پا لایق ایمان و ادب نیست
بیچاره منم، من، که برازنده ی خویشم
دادم به دَمِ جاده ی بی راهه ی تردید
بی راه بَلَد، راکب و راننده ی خویشم
او ثانیه ای خالی از اندیشهٔ من نیست
خالی من از او هستم و آکنده ی خویشم
بازیچه ی دنیا شدم از خیره سَری، آه
بازیچه و بازیگر و بازنده ی خویشم
از خویشتن خویش فراری شده ام، هست؟
راهی به کرم خانه ی خواهنده ی خویشم!!!
#سید_مرتضی_هاشمی_شیخ_شبانی
🇮🇷 @sabzpoushan