eitaa logo
سبزپوشان
288 دنبال‌کننده
25.9هزار عکس
23هزار ویدیو
117 فایل
فرهنگی اجتماعی
مشاهده در ایتا
دانلود
باید که ذره ذره هویدا کنم تو را از زیر سنگ هم شده پیدا کنم تو را باید شبیه ابر بگریم به پای تو تا قطره قطره راهی دریا کنم تو را ای روز ناگزیر! مبادا بیایی و چون خاطرات گمشده حاشا کنم تو را پشت سرم قدم به قدم مثل سایه‌ای ای غم! چگونه از سر خود وا کنم تو را؟ کم نیست دردهای منِ خون‌جگر؛ ولی باید که کنج سینه‌ی خود جا کنم تو را ای مرگ، ای سه‌نقطه‌ی موهوم ناگزیر! تا کی امید واهی فردا کنم تو را؟
درخت کوچک من، سرپناه زیبایی است اگرچه خشک شده، تکیه‌گاه زیبایی است همیشه اول پاییز عشق می‌خندد تو مهربان شده ای، مهر؛ ماه زیبایی است به استعاره چه حاجت! شبیه هم شده ایم که چشمهای من و تو گو‌اه زیبایی است من از نگاه تو خواندم که عاشقم هستی و عشق در همه حال اشتباه زیبایی است به عمق دره نیندیش، تا پرنده شوی بپر! درنگ نکن! پرتگاه زیبایی است
هوا بدون تو این روزها نفس‌گیر است هنوز بی‌تو از این زندگی دلم سیر است چقدر بی‌تو به تقویم کهنه زل بزنم به خود دروغ بگویم، که دست تقدیر است به دانه دانۀ تسبیح مادرم سوگند غروب جمعه پس از تو همیشه دلگیر است که گفته: سر به سر افسانه است آمدنت که گفته: نام تو در دفتر اساطیر است که گفته: صبح ظهور تو جنگ و خونریزی است که گفته: صبح ظهور تو عصر شمشیر است به ما نگاه نکن صبح جمعه بیداریم به ما نگاه نکن اشک‌مان سرازیر است کسی به آمدنت عاشقانه فکر نکرد که کار مردم وامانده رأی و تفسیر است بگو به من که چرا جاده‌ها نمی‌فهمند؟ تو هر زمان که بیایی از این سفر دیر است 🇮🇷@sabzpoushan
حُمره‌ی مشرقیه را خمره به خمره گشته‌ام نام تو را به خط مِی، روی شفق نوشته‌ام دیو گریخت از دلم، هیچ نمانده مشکلم تا که تو را صدا زدم، آی پری‌فرشته‌ام! خوشه‌ی گوشواره‌ات وسوسه می‌کند مرا شوق گناه را به دل، دانه به دانه کِشته‌ام سرمه‌دوات چشم تو، شوق سیاه‌مشق من واژه به واژه با غزل، اشک تو را سرشته‌ام هر خط سرنوشت من، بسته به سرنوشت تو ای همه سرگذشت من! از همه کس گذشته‌ام کوبه به کوبه، در به در، کوچه به کوچه، سر به سر در زده‌ام، سر زده‌ام، در به در تو گشته‌ام ماضی التزامی‌ام! شاید و باید منی در همه حال با توام، ای همه‌ی گذشته‌ام! 🇮🇷@sabzpoushan
به گوش من فقط از پرده‌ی حجاز بخوان بخوان غریبه‌ی غمگین نی‌نواز! بخوان شبانه هم‌قدم چاوشان شهر خدا به گوش خلق شباهنگ پیشواز بخوان تو را به سرِّ الف لام میم، به یس فقط به خلوت شب آیه‌های راز بخوان اذان بگو که شبستان قیام خواهد کرد بخوان دعای سحر، عاشقانه باز بخوان نماز صبح دوبیتی، نماز ظهر غزل همیشه پشت سر شاعران نماز بخوان 🇮🇷@sabzpoushan
مگر اندوه شب‌های علی را چاه می‌فهمد؟ کجا درد دل آیینه‌ها را آه می‌فهمد؟ شب تاریک کوفه، کوچه‌ها در خواب خاموشی فقط حال یتیمان را نگاه ماه می‌فهمد به دام خویش افتادند بوجهلان صفینی فریب کفر را کی لشکر گمراه می‌فهمد؟ خوارج چیزی از پند علی هرگز نفهمیدند کجا آفاق را اندیشه‌ی کوتاه می‌فهمد؟ مسیر کهکشان‌ها با نگاهش می‌شود روشن ولی این قوم آیا راه را از چاه می‌فهمد؟ علی درد دلی انبوه دارد ، بغض دارد ، آه... مگر درد دل آیینه‌ها را آه می‌فهمد؟ 🌸 ‎‎‌‌‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‎‎🇮🇷@sabzpoushan
شنیدم فاصله ها دارن به مقصد می رسن همه ی مسافرا دارن به مشهد می رسن دارن از راه می رسن یکی یکی مسافرا تا حرم چیزی نمونده، خوش به حال زائرا خوش به حال زائری که اولین بار اومده دلشو نذر حرم کرده، پی یار اومده عکس گنبد توی آیینه ی اشکاش جاریه داره دل دل می کنه، منتظر دلداریه دستشو رو سینه برد، عرض ارادت بکنه درد دل زیاد داره، می خواد که خلوت بکنه اشکاشو پاک می کنه، اما یه بغض بی صدا می گه یا امام رضا، امام رضا، امام رضا 🇮🇷@sabzpoushan
در نای نی خروش و نوایی نمانده است یک دشت کفر مانده، خدایی نمانده است اینجا قیامت است، مؤذن اذان بگو ظهر شهادت است، مؤذن اذان بگو آن‌گاه دشت نغمه‌ی داوود را شنید آیات نور مصحف معبود را شنید گل‌نغمه‌ی اذان علی‌اکبر است این شور و نوای حنجر پیغمبر است این با واژه‌های سرخ اذانش غزل سرود با واژه‌ها به سوی خدا بال و پر گشود روح تغزل است و شکوه قصیده است او را خدا شبیه نبی آفریده است در جنگ او تمامی‌ِلشکر مردّدند او اکبر است یا که پیمبر... مردّدند آیینه‌ی تمام‌نمای نبی شده است اول شهید کوی منای نبی شدست صیّاد دشت دام بلا را که پهن کرد ... آمد حسین کهنه عبا را که پهن کرد ... صوت اذان عشق بریده بریده بود خون از عبای کهنه به میدان چکیده بود آیینه‌ی تمام‌نمای نبی شکست چشمان گُر گرفته‌ی صحرا به خون نشست
خبرنگار بگو از نگار من چه خبر از آن شکفته گل نوبهار من چه خبر نسیم قاصدکی را درون حوض انداخت ولی نگفت که از چشم یار من چه خبر نبرده است کسی سوی او پیام از من نگفته است که از حال زار من چه خبر بدون او شده ام در وطن غریب ترین همین بس است که از روزگار من چه خبر تو را به جان غریبان در سفر مانده بگو بگو که از آن تکسوار من چه خبر خبرنگار سکوت تو را نمی فهمم خبرنگار بگو از نگار من چه خبر؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🇮🇷@sabzpoushan
برای شهدای غیور مرزدار با قدم‌هایت سکوت دشت را در هم بریز ردّپای توست مرز سرزمین مادری با نگاه بی کرانت دشت را تسخیر کن تا نیفتد سرزمین تو به دست دیگری از افق سر می‌زند هر صبح مهر خاوران سایه‌ی تو پرچم در اهتزاز میهن است در هجوم بادهای در به در محکم بایست مثل کوهی که سراسر پیکرش از آهن است هر نسیمی‌ که گذر کرده است روزی از برت دشت‌ها را سر به سر با بوی تو آکنده است زندگی جاری است در چشم تو چون زاینده رود زندگی در هر نگاه بیقرارت زنده است برلبت آوازهای بومی‌ات گل کرده است خاطرات کهنه ی تو عشق را در بر گرفت روی خاک سرزمینت می‌نویسی نامه را نامه‌ای که سطرهایش عشق را از سر گرفت مثل سربازی که جان بر کف لب مرز آمده است دوستت دارم، به شوقت در خطر افتاده ام بعد تو دسته گـلی بر روی سـیـم خاردار پرپرم کرده است و از تو بی خبر افتاده ام
روز_دانش_آموز_مبارک من سال هاست منتظرم تا بخوانی ام با چشم های غرق تماشا بخوانی ام پایان جمله های دلم فعل ساده داشت اما تو خواستی که معما بخوانی ام در واژه نامه های نگاهت غریبه ام وقتی که با حروف الفبا بخوانی ام اصلا مرا ببر به دبستان کودکی شاید میان دفتر انشا بخوانی ام هر شب مرور می کنمت خاطرات من تا در مسیر کوچه فردا بخوانی ام تصمیم دیگری نگرفتم به غیر تو آنقدر من نوشته امت تا بخوانی ام 🇮🇷@sabzpoushan