چسبیده بر روی عبای تو ستاره
از کهکشان ها رد شدی بی شک دوباره
گل میدهی در شعر من وقتی بسازم
با حسن یوسف ها برایت استعاره
بی شک تویی تفسیر والعصر خداوند
زیرا به روز وصلِ تو کرده اشاره
وا می کند هر روز دست ِ ظلم اینجا
از گوش دخترهای کوچک گوشواره
فرعون اگرچه می کُشد از ترسِ موسی
سربازهایت را میان گاهواره
بیدار خواهد شد جهان ،وقتی بیاید
الله اکبر با صدایت از مناره
#فرزانه_قربانی
همسفر با موج های بی قرار جاده ام
من برای دل به دریایت زدن آماده ام
از همان روزی که راهت را نشانم داده ای
بی خیال جاده های پیش پا افتاده ام
تو نمی پرسی مسیحی یا مسلمانم حسین
خوب میدانی که من هم عاشقی آزاده ام
زخم و تاول کی حریف شوق و ذوقم می شود
من به چشمم قول دیدار حرم را داده ام
عاشقانه مثل راه از نجف تا کربلا
می رسد روزی به تو این قلب صاف و ساده ام
بارها بوسیده پای خسته ام را در مسیر
جاده هم سرخوش شده با حس فوق العاده ام
ناگهان عطر اجابت در قنوتم می وزد
در حرم وا می شود وقتی دل سجاده ام
#فرزانه_قربانی
#اربعین
#او_خواهد_آمد
چشم آدینه ی ما یکسره بارانی بود
هر چه غم بود، در این غیبت طولانی بود
ای که سرچشمه نوری، اگر اینجا بودی
کی در این شهر نیازی به چراغانی بود
می رسیدی و شبی بغض قفس وا می شد
می پرید آن همه پروانه که زندانی بود
گندم از نور وجود تو تلالو می یافت
حاصل مزرعه هر سال فراوانی بود
باز با هُرم نفسهای شما برمی خاست
خاک دل مرده که در خواب زمستانی بود
پا به پای غم دلتنگی ما آب شده
شمع میلاد تو هر چند که نورانی بود
باز با غربتِ تنهایی خود سر کردی
گرچه این شهر پر از جشن خیابانی بود
#فرزانه_قربانی
🇮🇷@sabzpoushan
#غزل_مناجات
سحرها که می جویم از او نشان را
تکان میدهد شاخه ی ارغوان را
به اذعان گلدسته ها، حضرت عشق
به عطر خود آغشته کرده اذان را
خودم را سپردم به دست کسی که
نگه داشته بی ستون آسمان را
خدایی که در دشت ها منتشر کرد
صدای خوش باد آوازه خوان را
خبر دارد از خلوت خاک و دانه
که رویانده این سبزه های جوان را
هنرمند ی اش را نشان داده وقتی
کشیده پس از گریه رنگین کمان را
چه زیبا به من یاد داده است تسبیح
به مدحش بچرخانم عمری زبان را
#فرزانه_قربانی
🇮🇷@sabzpoushan
#غزل_مناجات
سحرها که می جویم از او نشان را
تکان میدهد شاخه ی ارغوان را
به اذعان گلدسته ها، حضرت عشق
به عطر خود آغشته کرده اذان را
خودم را سپردم به دست کسی که
نگه داشته بی ستون آسمان را
خدایی که در دشت ها منتشر کرد
صدای خوش باد آوازه خوان را
خبر دارد از خلوت خاک و دانه
که رویانده این سبزه های جوان را
هنرمند ی اش را نشان داده وقتی
کشیده پس از گریه رنگین کمان را
چه زیبا به من یاد داده است تسبیح
به مدحش بچرخانم عمری زبان را
#فرزانه_قربانی
به دست خالی و چشم پر از اشک
به اندوه فراوانش نظر کن
به آن سنگی که بسته بر شکم نه
به سرسختی ایمانش نظر کن
در اوج مرگسالی های ممتد
تمام زندگی بر دوشش افتاد
شد او نان آور یک خانواده
گمانم بچگی را برد از یاد
نحیف و زرد و بیمار است و خسته
شبیه ماه لاغر در دل ابر
تو که بر ساحل دریا نشستی
نگو با ماهیان تشنه از صبر
هجوم آورده بر او ضعف بسیار
دویده بر تنش درد مُسلم
گرسنه است و برای شامه ی او
شده یک آرزو بوی غذا هم
امان از خصم شیطانی دشمن
که با خون سفره ی رنگین گرفته است
خجالت می کشد از غزه، گندم
سر خود را اگر پایین گرفته است
برای رنج زیتون های نارس
شبی ای کاش که باران بیاید
میان این همه شیخ عرب، باز
علی با کیسه ای از نان بیاید
#فرزانه_قربانی
#غزه
🇮🇷@sabzpoushan
اسیر غربت خویشم، نگو که خوش سفرم
میان حجم قفس ها نمی شود بپَرم
برای بدرقه اشکی بریز ابر بهار
مگر که شسته شود حرفهای پشت سرم
برای موی بلندم ستاره خواهم چید
اگر دوباره بیفتد به آسمان گذرم
سری نمی زنی ای غم به آنِ شاعریم
به گریه های زیادم، به شوق مختصرم
مرا شبیه درختی بکش که فصل بهار
فقط پرنده بروید به شاخه های ترم
شمیم تازه بیاور نسیم شالیزار
که از هوای دیارم دوباره بی خبرم
#فرزانه_قربانی