کی ام من خانه ای از عشق ویرانم؟نمی دانم
کویری تشنه لب از قهر بارانم؟ نمی دانم
به ظاهر مومنم اما پرم از نامسلمانی
چرا آواره بین کفر و ایمانم ؟نمی دانم
هدف آرامش دل بود با یاد خدا امّا
چرا تسبیح در دست پریشانم؟ نمی دانم
دمادم گرم ترتیل کتاب شیطنت بودم
چه شد اینگونه رفت از دست قرآنم؟ نمی دانم
اگر با اینهمه ظلمی که پر کرده ست دنیا را
کماکان خالی ام از غصّه انسانم؟ نمی دانم
اگر اسلام آن باشد که حیدر می کند معنا
من آیا شیعه ام؟هرگز ، مسلمانم؟نمی دانم
منی که نقطه ی آغاز را گم کرده ام بی تو
به دستت می رسد این خطّ پایانم؟ نمی دانم
فقط می دانم این را جز نگاه مِهر تو یا رب
نمی دانم نمی دانم نمی دانم نمی دانم
#محمدحسین_یادگاری