افسردهايم و
خستهدل از هرچه هست و نيست
شايد به بوى زُلف تو خود را دَوا كنيم...
#محمد_عزيزى
#شب_زیارتی_ارباب
🇮🇷 @sabzpoushan
جدا از دیگران، در انزوا، آهستهآهسته
شدم با خویش هم ناآشنا آهستهآهسته
سرم با عشق او گرم است و همچون شمع میگریم
که آبم میکنند این غصهها آهستهآهسته
چه در دل دارم از عشقش؟ حیا ایکاش بگذارد
که گویم با لبش این راز را آهستهآهسته
رقیب از من چه با او گفت در خلوت؟ نمیدانم
که آن اهل وفا شد بیوفا آهستهآهسته
به من گفته است: از هم چند روزی بیخبر باشیم
همین یعنی جدایی؛ منتها آهستهآهسته
#محمد_عزیزی
🇮🇷@sabzpoushan
دلی گرفته و چشمی به راه دارم من
مخواه بی تو بمانم...گناه دارم من...
به رغم خانه خرابی و در به در شدنم
چه بیت ها كه از آن یك نگاه دارم من!
غمت به زندگی ام رنگ تازه بخشیده است
سپید مویم و بختی سیاه دارم من
به لطف دائم ساقی دست و دلباز است
اگر که حال خوشی گاه گاه دارم من
دریغ یار فراموشکار من! عمری است
كه پشت پنجره چشمی به راه دارم من...
#محمد_عزیزی
🇮🇷@sabzpoushan