می بینمت در بادها در بادبانها
در قطره ها در موجها در بی کران ها
در عطر شبدر های باران خورده و مست
در بقچه نان و پنیر باغبان ها
با کفشدوزک ها به نرمی می نشینی
بر دامن سرخ و بنفش زعفران ها
تاجی پر از گل روی گیسوی بهاری
پیچیده عطر دلکشت در بوستان ها
حس می کنم عطر تو را در دره و دشت
حتی کنار قوری چای شبان ها
در زیر چتر پاک باران بهاری
ذکر تو می گویند هر شب ناودان ها
یا نور و یا قدوس می خوانند هر روز
کبک و قناری بر فراز آشیان ها
دستان کوتاه زمین را می رسانند
هر شب به دامان بلندت ، نردبان ها
هرچند در بیراهه ها سرگرم باشند
سمت تو می آیند آخر کاروان ها
دورم نخواه ای مهربان!در دوری از توست
سوز و گداز سینه آتشفشان ها
#مرضیه_براتی
🇮🇷@sabzpoushan