کاسه آبی را به پشتم،مادرم پاشید و رفت
تا که برگردم شنیدم ،از غمم نالید و رفت
دیده بودم خواب مادر را شب میلاد من
لحظه ای آمد کنارم،صورتم بوسید و رفت
مادرم چندین بهاراست،ازکنارم رفته است
مثل مامور از بهشت،آمد مرا زایید و رفت
قوم و خویشانم مکرر، این خبر را میدهند
مادرت درخواب ما،حال تورا پرسید و رفت
من به قربانت ،که هرجا رفته ای یاد منی
یادتو هرنیمه شب،روی مرا پوشید و رفت
شعر زیبایی به عشقش گفته بودم که ندید
آمد او اما شبی بر شعر من بالید و رفت
مادرم رفته ولی،در خاطراتم مانده است
روز مادر،چشم او ،آمد بمن خندید و رفت
#یوسـف_محـقق
#مادر
من عقربه ی ساعتم و خسته ی دردم
پس کی به تو من میرسم ای ثانیه گردم
تا پلک زدم آمدی و رد شدی از من
تو صبر نکردی و منم صبر نکردم
تو غیب شدی،غیب شدی،غیب شدی تو
من با خودم و فکر تو در حال نبردم
دنبال تو از زهره و خورشید گذشتم
مانده ست فقط جیب خدا را که بگردم
ای لاغر جذاب جدا بافته ی من
ای کاش بفهمی که من از داغ تو سردم
این ساعت پر استرس ای کاش بمیرد
وقتی که به تو میرسم ای ثانیه گردم!!
#یوسف_محقق
🇮🇷 @sabzpoushan