eitaa logo
سبزپوشان
284 دنبال‌کننده
26هزار عکس
23هزار ویدیو
117 فایل
فرهنگی اجتماعی
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 به فکر ضرر اصلی باش! ای انسان! تو خسرانت به این نیست که از بیرونْ عاملی بیاید به تو ضرر وارد کند. بله، در موجودات دیگر این مطلب هست، برای تو هم این مطلب هست ولی تو قبل از آن، یک خسران دیگری داری. خسرانت در این است که خودت را آنچنان که باید، با ایمان و عمل نساخته باشی و به صورت یک انسان واقعی درنیاورده باشی. 📚 استاد مطهری، آشنایی با قرآن، ص۱۸۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ▪️اضافه کار بابا ↩️ روایت یک داســــــتان زیبا و یک نکته ی مهم! ┈┈••••✾•🍃💎🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
35.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ 🍂منافسة الشعر العربي🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو این ویدئو هم یه بازی خیلی قشنگ رو یاد میگیرید هم با ۴ تا از جهات آشنا میشید😎 پیشنهاد میکنم حتما بازی کنید😅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴یا عمرنا في الأربعین 🖤ای کاش همه عمر ما در اربعین بود 🏴یا دارنا في کربلاء 🖤ای کاش خانه ما در کربلا بود
جمعة مبارکة وطیبة لکم 💙🌱 عطّروا أفواهکم بالصلاة علی النبي وآله✨
داستان : مرد ثروتمند و پسرش 🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈 روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را بـه ده برد تا بـه او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند. ان دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟پسر پاسخ داد: عالی بود پدر! پدر پرسید آیا بـه زندگی ان ها توجه کردی؟پسر پاسخ داد: بله پدر! و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟پسر کمی اندیشید و بعد بـه آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آن ها چهار تا. ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد. ما در حیاطمان فانوس های‌ تزیینی داریم و ان ها ستارگان را دارند. حیاط ما بـه دیوارهایش محدود می‌شود اما باغ آن ها بی انتهاست! با شنیدن حرفهای پسر، زبان مرد بند آمده بود. بعد پسر بچه اضافه کرد : متشکرم پدر، تو بـه من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم.
همینایی که دارن میگذرن..
کنار تو در گیر آرامشم😍
امام زمان تاخیر تو بر هم زده قانون جهان را بنشانده به دلهای همه طعم خزان را تشویش و دل آشوبی و دلشوره ی دائم برده ست ز ما راحتی و تاب و توان را در شهر ، فراوانیِ تزویر و تظاهر پاشیده به هرجا تب نیرنگ و زیان را هرچند کمی خنده به لب می شکفد گاه تا کی بتوان کرد نهان، درد گران را؟ نادیدن و مشتاقی و مهجوری و حسرت دلخسته نموده ست همه پیر و جوان را یک بار ببین حال پریشان زمین را این ندبه ی هر روزه و اندوه و فغان را وقت است مسیحا نفسی چون تو بیاید تا شاد کند قلب همه عالمیان را هر هفته چو آدینه شود چشم به راهیم با آمدنت خوب کن احوال جهان را
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من مناجات درختان را هنگام سحر، رقص عطر گل یخ را با باد، نفس پاک شقایق را در سینه کوه، صحبت چلچله ها را با صبح، نبض پاینده هستی را در گندم زار، گردش رنگ و طراوت را در گونه گل، همه را می شنوم، می بینم، من به این جمله نمی اندیشم! به تو می اندیشم 🌿 🍃 🌺🍃 🌿🍃🌿🌺 🍃🌺🍃🌿 🌿🌱🌺🍃🍃 🌺🌿🍃🌿🌺🍃🌿
✳️ غمِ فراقِ امام را داری؟! 🔻 یوسف وقتی گم شد و از جلوی چشم یعقوب علیهماالسلام دور شد، در تمامی این مدت یعقوب او را فراموش نکرد و دائم به یاد او بود و گریه می‌کرد، به طوری که دیگران با جسارت به او می‌گفتند: «به خدا تو آن‌قدر یاد یوسف می‌کنی تا در آستانه‌ی مرگ قرار گیری، یا هلاک گردی»! اما برادرانش با اینکه سبب دوری و فراق یوسف شدند، او را فراموش کرده و به‌دنبال کار و زندگی خود بودند. ‼️ وقتی امام زمان (عج) که بزرگترین نعمت الهی است فراموش شود و از یاد برود و هر کس دنبال کار خود باشد، امام غریب می‌ماند. یکی از شباهت‌های امام زمان (عج) به یوسف این است که همه جز اندکی از او غافل‌اند. همانطور که برادران یوسف از او غافل بودند و فقط کسی مثل یعقوب غم فراق او را داشت. 👤 📚 از کتاب | ج۲ 📖 صفحات ۱۷۱ و ۱۷۲ 🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏷معنای‌فرج فرج گشایش‌است پیاده‌شدن‌حقیقتِ دین‌است. ظهورفرج‌پیاده شدن‌حقیقت‌قرآن وولایت‌دراجتماع است.
ای عشق! ای شکنجه‌گر مهربان من دلسوزی تو می‌زند آتش به جان من من راضی‌ام به مرگ، مرا زجرکش مکن درد فراق بیشتر است از توان من کام از هزار جام گرفتم ولی هنوز خالی‌ست جای بوسه ی تو، بر لبان من ویرانه است خانه من بی حضور تو آشفته است بی‌سر زلفت جهان من بازآ و قفل بشکن و آزاد کن مرا ای قهرمان گمشده ی داستان من بر تربتم دو غنچه به هم بوسه می‌زنند عشق است و زنده است هنوز آرمان من