💢زیارت کربلا
🔹توی مراسم تشییع محمد رضا پیرمرد غریبه ای آمد سر خاک و زارزار گریه کرد . ناله اش به قدری طولانی شد که انگار یکی از نزدیک ترین افراد خانواده خود را ازدست داده بود . وقتی علت آن را پرسیدم گفت : « در سفر زیارتی کربلا همراه هم بودیم . من پادرد داشتم و نمی توانستم خوب راه بروم .
🔹 محمد رضا مرا کول می کرد و با خودش به این طرف و آن طرف می برد . به او می گفتم : « من سنگین ام . راضی به زحمتت نیستم . برو به زیارت خودت برس» ولی او با خنده و شوخی حرف را عوض می کرد . وقتی هم که اصرار کردم گفت : « من جوانم . خدا به من پا داده می توانم تو را هم ببرم» » .
🔹شهید مدافع وطن #محمدرضا_دهقانی
@shohadanaja