eitaa logo
یاوران حریم ولایت
37 دنبال‌کننده
64.6هزار عکس
29هزار ویدیو
1.2هزار فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🕊🌹🌴🌹🕊🌷 در عملیات رمضان، بچه‌ها پشت خاکریز زمین‌گیر شده بودند . پنجاه ، شصت نفر در انتهای سمت راست خاکریز نمی‌توانستند سرشان را بالا بیاورند . با ماشین رفتم جلو تا آخر خاکریز ، یک نفر که بغل دستم بود گفت « دیگه تکون نخور، اگه ماشین رو تکون بدی ، سوراخ سوراخش می‌کنن .» روبه‌رو را نگاه کردم . چند تانک عراقی داشتند به خاکریزمان نزدیک می‌شدند . فاصله‌شان هر لحظه کمتر می‌شد ، اولین تانک به سی ، چهل متریمان رسیده بود ، نفسم بند آمده بود ، احساس می‌کردیم چند دقیقه‌ دیگر اسیرمان می‌کنند . بدنم سُست شده بود ، با رنگ پریده منتظر رسیدن عراقی‌ها بودم . با نا امیدی سرم را به طرف انتهای خاکریز چرخاندم . یک مرتبه دیدم یک نفر ، سوار بر یک موتور تریل قرمز رنگ با سرعت زیاد ، گرد و خاک‌ کنان به طرف‌مان می‌آيد بود . از موتور پایین پرید و آرپی‌جی را از دست آرپی‌جی‌زن گرفت و رفت آن‌طرف خاکریز ، روبه‌روی تانک‌ها نشانه رفت ، چند ثانیه بعد گلوله آرپی‌جی روی برجک ، اولین تانک در حال حرکت نشست . تانک در دم آتش گرفت و دودش پیچید توی آسمان منطقه . بعد با فریادهای بلند به نیروها گفت که شروع کنند . بچه‌ها شروع کردند . سوار موتور شد و رفت تا بقیه جاها را سامان بدهد . شادی روح و 🌷 @dashtejonoon1🌹🌴
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 وقتی آن شب فراموش نشدنی هزینه تعویض موکت فرسوده کف اتاقش در راکه مبلغی ناچیز (2500تومان) شده بود نپذیرفت و توضیح می خواست گفتم: شما شخصیت هایی از داخل و خارج به دیدنتان می آیند . لابد این مقدار اصلاح و هزینه به مصلحت بود. وانگهی هر چند انقلاب شده و شکل حکومت و شیوه خدمت تغییر یافته اما ضرورت زمان نمی شناسد و... که فکر می کرد شاید مقصودش را خوب درک نکرده ام با نگاهی نگران و نافذ گفت : من چگونه باشم که روی موکت با راه بروم اما باشند مردمی که چیزی نداشته باشند روی آن ! من اگر بخواهم فارغ از دنیای جامعه با این وسایل و امکانات زمامداری کنم سخت کرده ام! نه برادر! من با انس و عادت دارم . دوست دارم وقتی شب سر به بستر می گذارم نباشند که من از حال آنها کرده باشم ... 🌴 @dashtejonoon1🕊🌹
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 حمید سه ساله بود که مادرشان فوت کرد. از آن موقع نامادری داشتند . مثل مادر خودشان هم دوستش داشتند. رفتیم خانه شان، بیرون شهر. بهم گفت : همین جا بشین من میآم... دیر کرد. پاشدم آمدم بیرون ، ببینم کجاست. داشت لباس می شست؛ لباس برادر و خواهرهای ناتنیش را... گفت : من این جا دیر به دیر میآم. میخوام هر وقت اومدم، یه کاری کرده باشم. 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 وقتی آن شب فراموش نشدنی هزینه تعویض موکت فرسوده کف اتاقش در راکه مبلغی ناچیز (2500تومان) شده بود نپذیرفت و توضیح می خواست گفتم: شما شخصیت هایی از داخل و خارج به دیدنتان می آیند . لابد این مقدار اصلاح و هزینه به مصلحت بود. وانگهی هر چند انقلاب شده و شکل حکومت و شیوه خدمت تغییر یافته اما ضرورت زمان نمی شناسد و... که فکر می کرد شاید مقصودش را خوب درک نکرده ام با نگاهی نگران و نافذ گفت : من چگونه باشم که روی موکت با راه بروم اما باشند مردمی که چیزی نداشته باشند روی آن ! من اگر بخواهم فارغ از دنیای جامعه با این وسایل و امکانات زمامداری کنم سخت کرده ام! نه برادر! من با انس و عادت دارم . دوست دارم وقتی شب سر به بستر می گذارم نباشند که من از حال آنها کرده باشم ... 🌴 @dashtejonoon1🕊🌹