با قایق گشت میزدیم،
چند روزی بود عراقیها راه به راه کمین میزدند بهمون.
سر یک آبراه، قایق حسین پیچید رو به رومون.
ایستادیم و حال و احوال
پرسید:چه خبر؟
گفتم: آره حسین آقا چند روز بود قایق خراب شده بود.خیلی وضعیت ناجوری بود.
حالا که درست شده، مجبوریم صبح تا عصر گشت بزنیم،مراقب بچهها باشیم.
عصر که میشه، میپریم پایین،
صبحونه و ناهار و شام رو یک جا میخوریم
.
پرسید: پس کی نماز می خونی؟
گفتم: همون عصری،گفت: بیخود!!
بعد هم وادارمان کرد پیاده شویم.
همون جا لب آب ایستادیم،نماز خوندیم.
.
.
.
شادی روح رفیق و همراه شهیدمون
صلوات + وعجل فرجهم
.
.
.
#نعم_الرفیق_ما
#رفیق_شهید♥️
#سردار_شهید_حسین_خرازی
@rahro313