eitaa logo
یاوران حریم ولایت
44 دنبال‌کننده
58.3هزار عکس
24.8هزار ویدیو
1.1هزار فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
👈🏼درد گوش را چگونه ارام کنیم ؟ 👈🏼آب پیاز را چند قطره روی بزنید و توی گوش بذارید ، در عرض۲تا ۳ساعت آرام میشه و میتوانی هرشش ساعت عوض کنی ۲- اگر در هست دوقطره را به را آغشته کنی و در گوش هر سه ساعت تعویض کنی   اگر دردساکت نشد، فقط و فقط یک قطره را گرم کنید و بیرون گوش و نهایتا توی گوش بریزید،درد ساکت میشه 💠درمانخانه اسلامی💠 💠 @Darmaneslami
7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✳️ هشدار برای ایران! دریایی که بیابان شد... 🔹دریاچه (واقع در بخش‌هایی از ازبکستان و قزاقستان) زمانی چهارمین دریاچه بزرگ جهان بود و در بین دانشمندان زیست‌شناس به «آمازون آسیای مرکزی» شناخته می‌شد که توسط دو رود «آمو دریا» و «سیر دریا» تامین می‌شد. 🔸در دهه ۶۰ میلادی اتحاد جماهیر شوروی به فکر بارور کردن بیابان افتاد و تصمیم گرفت ۲ رودخانه‌ای که دریای آرال را تغذیه می‌کردند را به سمت بیابان منحرف کند تا بتوان در بیابان بی آب و علف، که در آن زمان به عنوان طلای سفید شناخته می‌شد، کاشت. 🔹از همان زمان آب دریاچه به سرعت تبخیر و به بیابانی از شوره‌زار تبدیل شد که اکنون قبرستان کشتی‌ها و قایق‌هاست. صنعت دریای آرال به کلی نابود شد و ۶۰ هزار نفر شغل خود را از دست دادند. آب و هوای منطقه هم به شدت تغییر پیدا کرد؛ تابستان‌ها گرمتر و زمستان‌ها سردتر شد. 🔸از همه اینها بدتر، نمک سمی بر جای مانده موجب بیماری‌هایی مانند ، سل و کم‌خونی در بین ساکنان این مناطق شد. 🔴 داستان تلخ آرال، داستان این ایران خواهد بود اگر عبرت نگیریم؟تحلیل سیاسی و جنگ نرم @tahlile_siasi @tahlile_siasi
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 حسین محمدی مفرد از جمله واحد تخریب لشکر ۵ نصر که همرزم بوده، درباره وی می‌گوید: در شب عملیات کربلای ۴ با اصابت تیر به ناحیه شکم شد و عراقی ها شد. نیمه های بود که با یک ضربه از خواب بیدار شدم. در سمت چپ من روی یک پتو بود و من هم در سمت راست نزدیک به نرده های درب زندان بودم. مقداری بود که خون آلود و مقداری هم مواد داخل روده بزرگ به من داد و خواست که این را از سلول بیرون بیندازم. وقتی این را دیدم متوجه وضعیت بد شدم؛ آنقدر جراحاتش زیاد بود که از طریق انجام می‌شد. با خودم گفتم در داخل شکم همه چیز جابجا شده است . سعی کردم فکر نکنم و بعد از انداختن آن به خارج دوباره خوابیدم. ساعت ۱۰ شب بود که دیگر کاملا بی حال شده بود و دیگر توان ناله کردن هم نداشت به من نگاه کرد و گفت حسین یادت نرود که من بچه بودم و چگونه جان دادم (شهیدشدم) و بعد گفت خواهش می‌کنم کمی به من آب بده که خیلی هستم و من به چشمان که می‌گفت آخرین لحظات زندگیم هست نگاه می‌کردم . صدای خیلی آهسته شده بود او خیلی صدایش رسا و بلند بود، ولی دیگر خبری از آن صدا نبود دستم را به سمت قابلمه هایی که در آن آب بود بردم و بلند کردم و به سمت بردم فکرکنم این وضع شاید ۵۰ ثانیه هم طول نکشید که محمد از قابلمه جدا شد و بر زمین افتاد و به رسید. 🌹 🕊 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹