🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «فرنگیس» ⏪ بخش: ۱۵ ما سه تا خواهر و شش تا برادر بودیم. یکی از برادرهایم به نام قیو
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «فرنگیس»
⏪ بخش ۱۶
یک روز که برای بازی به قبرستان رفته بودیم، از دور یک استخوان جمجمه دیدم که از خاک بیرون آمده بود. خوشم میآمد که پسرها را بترسانم. بچهها پشتشان به من بود. گفتم:
«بچهها، برنگردید یک مُرده پشت سرتان ایستاده. هر کس برگردد، مُرده او را میخورد.»
بچهها وحشت زده به من نگاه کردند و داشتند از ترس میمُردند. بعد انگار شک کردند. برگشتند و پشت سرشان را نگاه کردند. یک لحظه با دیدن جمجمه سرجایشان میخکوب شدند و بنا کردند به داد و فریاد کشیدن. هر کدامشان سعی میکردند پشت آن یکی قایم شوند. یکی از پسرها زبانش بند آمده بود و می لرزید. گفتم نکند بچه از حال برود! انگار او را بدجور ترسانده بودم. داد زدم:
«چیزی نیست، بچهها. این فقط اسکلت سر یک مُرده است.»
هر چه سعی کردم آرامشان کنم، فایده نداشت، آن ها باز هم میترسیدند. زودی از آن جا رفتیم. بچهها وقتی قیافه ی خونسرد مرا دیدند گفتند:
«تو نمیترسی؟»
گفتم:
«نه، از چی بترسم؟ فکر میکنی این استخوان بیچاره چه کار میتواند بکند؟»
یکی از بچهها گفت:
«امشب به خوابت میآید و تو را با خودش میبرد.»
من هم گفتم:
«فکر میکنی میترسم؟ من که کاری نکردم. حاضرم شب بیایم و همین جا بنشینم.»
آن شب با خیال راحت گرفتم خوابیدم. صبح که بیدار شدم و پیش بچهها رفتم، فهمیدم بعضیها جایشان را خیس کردهاند! حتی یکی از پسرها تا صبح رختخوابش را باد زده تا مادرش نفهمد چه کار کرده!
بیشتر دوستانم عروسک داشتند و بازی میکردند. هر بچهای یک عروسک دست ساز با خودش آورده بود و مشغول بازی بود اما من عروسک نداشتم. خیلی دلم میخواست یکی هم من داشته باشم. با حسرت به بچهها نگاه میکردم که یکیشان گفت:
«بیا کمکت کنم و برایت عروسک بسازیم.»
با خوشحالی گفتم:
«من بلد نیستم. تو میتوانی؟»
خندید و گفت:
«بله که بلدم! بیا عروسکت را شکل عروسک من درست کن.»
به عروسکش نگاه کردم. گفت:
«بدو چند تا چوب و یک تکه پارچه بیاور.»
با عجله رفتم خانه. چند تکه پارچه که از لباس مادرم مانده بود، گرفتم. دو تکه چوب را به صورت عمودی روی هم گذاشتیم و با نخ بستیم. یکی از چوبها بلندتر و محکمتر بود که شد تنهاش و قسمت باریکتر و کوتاهتر، شد دو تا دستهایش. نخ را چند بار پیچیدم تا محکم شود. از تکه پارچههایی که داشتم، برایش لباس دوختم. سرش را هم با گلوله ی پارچه درست کردیم. با زغال، برایش چشم و ابرو کشیدم. چشم و ابرویش سیاه شد و برای این که خوشگلتر شود، برایش لپ هم کشیدم. آخر سر، یک سربند هم سرش گذاشتم. وقتی عروسکم درست شد، خیلی خوشحال شدم. حالا من هم یک عروسک داشتم!
عروسکم را با شادی بغل کردم و با بچهها شروع کردیم به بازی. دوستم پرسید:
«اسمش را چی میگذاری؟»
نگاهش کردم و با شادی گفتم:
«اسمش دختر است!»
همگی با صدای بلند، بنا کردند به خندیدن. یکیشان با خنده پرسید:
«دختر؟!»
گفتم:
«آره! خیلی هم اسم قشنگی است.»
نمیدانم چرا اسم دیگری برایش انتخاب نکردم. بچهها هر چه گفتند یک اسم خوب انتخاب کن، قبول نکردم. گفتم: «اسمش دختر است!»
وقتی به عروسکم نگاه میکردم، احساس خوبی داشتم. برایش شعر هم میخواندم:
« ویلگانهگی (عروسک) رنگینم
نازنین شیرینم...»
وقتی تنها بودم، همدمم عروسکم بود. شبها کنار خودم میخواباندمش.
◀️ ادامه دارد ...
.................................
🔹 #توجه:
«فرستادن داستان به دیگر رسانه ها تنها با ذکر نشانی همین کانال، مجاز است.»
🌳 #بوستان_داستان
💠 «زندگی زیباست»
http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba
┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
اگر چند ده نفر به طرفداری از همجنس بازان تجمع کرده بودند، رسانههای بزرگ جهان چند برابر پوشش میدادند.
ولی از پوشش تجمع ۲۵ میلیونی اربعین واهمه دارند.
✅ این یعنی ما داریم کاری بزرگ را انجام میدهیم که منافع مستکبرین و زورمداران جهان را به هم میزند.
🔷 #سواد_رسانهای
#جهان_جادو
/جهان رسانه 📡 💻 📱
╭─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─ @sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
🌤 خورشید باش!
🌊 #اقیانوس_آرام
آقای روان شناس
🗞 #مجله_ی_مجازی «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
5.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄
🔴 یک کار و دو گناه
🌌 #راه_روشن
/ نهج البلاغه
@sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠 ☀️ 💠ঊঈ═┅─
🌳🍃🦋🍃🌲
_ برگ برنده؟
_ نه، برگ پرنده! ☺️
🌿 #آفرینش
༻🍄 @sad_dar_sad_ziba 🍄༺
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
🌺 خوشبختى سراغ کسانى می رود که بلدند شاد و بانشاط باشند.
این زندگى نیست که زیبا یا زشت است. این ما هستیم که زندگى را زیبا یا زشت مىکنیم.
دنبال رسیدن به یک لذت بى نقص نباشید. از چیزهاى کوچک زندگى لذت ببرید. اگر آن ها را کنار هم بگذارید، مى توانید کل مسیر را با خوشحالى طى کنید.
🌊 #اقیانوس_آرام
آقای روان شناس
🗞 #مجله_ی_مجازی «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🌱 نیت نیکو و اخلاق خوش
💎 #دُرّ_گران
………………………………………
🌿 «زندگی زیباست»
🍃 @sad_dar_sad_ziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 زندگی دنیا بازیچه است
و مرگ، ناگهانی!
«مرگ فوتبالیست ۲۷ سالهی اروگوئهای در مستطیل سبز»
بازیکن اروگوئهای بعد از بیهوشی در زمین فوتبال و انتقال به بیمارستان، در آن جا درگذشت.
👌🏽 #تلنگر
💢 @sad_dar_sad_ziba
💢 #استثمار یعنی:
طلای فرانسه ⬅️ معادن طلای گینه
مبلمان فرانسوی ⬅️ چوب کنگو
جام جهانی فرانسه ⬅️ استعدادهای آفریقایی
سوخت برای فرانسه ⬅️ نفت گابن
برق برای فرانسه ⬅️ اورانیوم نیجریه
تلفن فرانسوی ⬅️ کبالت کنگو
شکلات فرانسوی ⬅️ کاکائوی ساحل عاج
ماشینهای فرانسوی ⬅️ آهن موریتانی
بنزین فرانسوی ⬅️ نفت لیبی
و...
🇫🇷 #فرانسه
#استثمار
#آفریقا
┄┅┅┅┅♦️┅┅┅┅┄
#آواز_دُهُل
/غرب و شرق شناسی مصداقی 🏁
╭─┅═💠🌏💠═┅─
@sad_dar_sad_ziba
╰─┅═💠🌎💠═┅─