eitaa logo
🌸 زندگی زیباست 🌸
552 دنبال‌کننده
5هزار عکس
3هزار ویدیو
20 فایل
°•﷽•° 📰 #مجله_ی_مجازی 🌸 زندگی زیباست 🌸 «همه چیز بَـــراے زندگۍ زیــ★ـݕـا» رسانه های دیگر ما: «خانه ی هنر و هنرمندان» http://eitaa.com/rooberaah «ارج» http://eitaa.com/arj_e_ensan ارتباط با مدیر: @kooh313 تبادل و تبلیغ: @fadakq2096
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 قرآن را گشودم، فرمود: «در سختی ها از نماز و صبر طلب یاری کنید!» 🍀 پس فراموش مکن: 💠 💠 💠 🌴 @sad_dar_sad_ziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عزیزامون رفتند... باز هم شهید دادیم... 🥀 روحمان به یادشان شاد! 🌷 صلوات ...🌷... /یاد یاران ………………………………… @sad_dar_sad_ziba ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
هدایت شده از رو به راه... 👣
«جای هر بی سروپایی نَبُود صحنِ حرم» طراح: «میلاد پسندیده» 🔸هنرکــده https://eitaa.com/rooberaah 🔸🔸
هدایت شده از رو به راه... 👣
✋ صبح به خیر! ☘ صبح به ما می آموزد، که باور داشته باشیم روشنایی با تاریکی معنا می یابد؛ و خوشبختی با عبور از سختی زیباست. 🪴هنرکــده https://eitaa.com/rooberaah 🪴
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈ 🔻 «ملانصرالدین و قاضی رشوه گیر» ملانصرالدین سندی داشت که باید قاضی شهر آن را تأیید می‌کرد. اما از بخت بدِ او قاضی هیچ‌کاری را بدون رشوه انجام نمی‌داد. ملا هم آه در بساط نداشت که با قاضی شریک شود و کار تأیید سند را به انجام برساند. این بود که کوزه‌ای برداشت و آن را پر از گل کرد و روی آن را بند انگشتی عسل ریخت بعد کوزه ی عسل و سند را برداشت و نزد قاضی رفت. کوزه را پیش‌کش کرد و درخواستش را گفت. قاضی همین‌که درپوش کوزه را برداشت و عسل را دید بی فوت وقت سند را تأیید کرد و هر دو شاد و خندان از هم خداحافظی کردند. چند روز گذشت قاضی به حیله ی ملانصرالدین پی برد یکی از نزدیکان خود را به خانه‌ی ملا فرستاد و پیغام داد که در سند اشتباهی شده است. ملا به فرستاده‌ی قاضی جواب داد: از طرف من سلامی گرم به قاضی برسان و بگو اشتباه در سند نیست در کوزه ی عسل است. ༻‌🌹 @sad_dar_sad_ziba 🌹༺ ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📊 اقتصاد ایران پس از انقلاب، دست جمهوری اسلامی است یا دست ضد انقلاب ها؟ 💠 اندیشه + رفتار + جهاد = ارج 🔹 http://splus.ir/arj_e_ensan ●▬▬▬✨✨▬▬● .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 شهر گردشگری لاهاینا در آمریکا در آتش سوخت و تجهیزات ابرقدرت ها هم نتوانست جلوی آتش سوزی را بگیرد. صدای هیچ رسانه ای هم درنیامد! شهر ارواح شهر سوختگان ایالات متحده ی آمریکا ┄┅┅┅┅♦️┅┅┅┅┄ /غرب و شرق شناسی مصداقی 🏁 ╭─┅═💠🌏💠═┅─ ‌ ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═💠🌎💠═┅─
🌳 جاده ی زیبای ماسوله / گیلان / نَمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷 @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🌿🌸🌿 اگر به دری برخوردید که سراسر قفل است قبل از آن که به فکر باز کردن قفل ها بیفتید از خودتان بپرسید: آیا در دیگری وجود ندارد؟ درگیر شدن بهترین راه حل نیست وقتی که راه جایگزین دیگری وجود دارد. 🌊 آقای روان شناس 🗞 «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹🔹💠🔹🔹 🌱 تو چرا رو انتخاب کردی؟ 👥 گفت و گوی نجات یافتگان از برهوت گمراهی 🌃 / اجتماعی 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا» ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
✨ تمام می‌شود و آفتاب می‌تابد غمی نبوده به عالم که ماندنی باشد 💫 @sad_dar_sad_ziba
📖 «إِيَّاکَ وَالاِتِّکَالَ عَلَى الْمُنَى فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوْکَى» «از تکيه کردن بر آرزوها برحذر باش که سرمايه احمق هاست.» [نامه ی ۳۱] 📎📎📎 ✍🏽 عاقل بر تلاش خود می افزاید و بر خدا تکیه و توکل می کند. تکیه بر آرزوها ممکن است دو آسیب داشته باشد: ~ رها کردن تلاش و گرفتار شدن در خیالپردازی ~ دلخوش شدن به آرزوها و فراموشی اصل و هدف زندگی 🌌 / نهج البلاغه ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠 ☀️ 💠ঊঈ═┅─
🍂🍂🌱🍂🍂 هرگز به کسی که شما را فریب داده است، اعتماد نکنید و هرگز کسی را که به شما اعتماد کرده است، فریب ندهید! ‌ 🍀 @sad_dar_sad_ziba
🔘 پَشیز خردترین واحد پولی در دوره ساسانی و نام کوچکترین سکه ی آن دوره بود. به همین دلیل در زبان عامیانه به هر چیز کم ارزش، «پشیز» گفته می شود. 🌿 @sad_dar_sad_ziba
هدایت شده از رو به راه... 👣
🔹هنرکــده https://eitaa.com/rooberaah 🔹
+ پدر! مگه نگفتی حمله ی شاهچراغ کار خودشونه؟ - بله پسرم، شک نکن. + مگه نگفتی از کشته‌شدن ارزشی‌ها خوشحالی؟ - همین‌طوره پسرم. + چه‌جور ممکنه خودشون خودشون رو بکشن؟ - اینا خیلی موذمارن پسرم. دفعه ی قبل هم همین کار رو کردن. + پس چرا بعدش هشتگ «نه به اعدام» زدی؟ - خفه شو پسرم! 🤭 ツ➣ @sad_dar_sad_ziba
پشت هر آدم موفق، کوهستانی سرد و تاریک از اهمیت ندادن به دیگران و نظراتشان است. 🍃 «زندگی زیباست» 🍀 @sad_dar_sad_ziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🙄 مگه نگفت اروپا باغ و بوستانه؟ پس این ها کجا هستن و این جا کجاست؟ ┄┅┅┅┅♦️┅┅┅┅┄ /غرب و شرق شناسی مصداقی 🏁 ╭─┅═💠🌏💠═┅─ ‌ ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═💠🌎💠═┅─
🌊 دریاچه‌ی سیلوانا / آذربایجان غربی دریاچه‌ی سیلوانا که به آن دریاچه‌ی سد شهر چای نیز گفته می‌شود، در شهر سیلوانا و در ۳۰ کیلومتری ارومیه قرار گرفته است. شغل بیش تر ساکنان آن کشاورزی و دامداری است. دریاچه‌ی زیبای سیلوانا گلِ سرسبد این شهر به شما می‌رود تا جایی که به آن بهشت ارومیه می‌گویند. / نَمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷 @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🔹🔹💠🔹🔹 ❇️ مگه معماری اسلامی _ ایرانی چه ایرادی داشت که رهاش کردیم؟! «سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد آنچه خود داشت، ز بیگانه تمنا می کرد» 🌃 / اجتماعی 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا» ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
🔘 دعوا همیشه بر سر بوده است! /روشن بینی و روشنگری 🌙 🌕 ……………………………………… 🗞 «زندگی زیباست» ╭─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─ ‌ ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
🌿🍁🌿 تو می خندی، دهان باغ لیمو آب می افتد و سیب از اشتیاق دیدنت بی تاب، می افتد تمام ماهیان برکه عاشق می شوند آن دم که عکس رویِ چون ماهت به روی آب می افتد ببین خود را درون قاب چشمان پر از شوقم چه عکست روی موج اشک من جذاب می افتد چه تصویر لطیفی خلق شد از شال و رخسارت چو شال شب که روی شانه ی مهتاب می افتد بخند ای گل! تمام شعرهایم‌ را بهاری کن بدون خنده ات از سکه شعر ناب می افتد تو می آیی، کنارم می نشینی، شعر می‌خوانی و گاهی اتفاقاتی چنین در خواب ‌ می افتد «جواد مهربان» فارسی   ┏━🦋━━•••━━━━┓ 🦋 @sad_dar_sad_ziba 🦋 ┗━━━━•••━━🦋━┛
🪴 بجنگ و نترس! زیباتر می شوی... از همه سر می شوی... 🌷 🪜 /دینی، اخلاقی ……………………………………… 💐 @sad_dar_sad_ziba
🌿🌸🌿 سال‌ها بود که می خوﺍستم اﺯ فردﺍ شروع کنم، اما همیشه فردﺍ یک رﻭﺯ ﺍز من جلوتر بوﺩ. سال‌ها گذشت تا فهمیدم نه تنها از امروز بلکه باید اﺯ هم اکنون شرﻭع کنم. 👽 «به تأخیر انداختن کارها» نقشه ی دشمن ماست! 🌊 آقای روان شناس 🗞 «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مثـل بیـروت بود» ⏪ بخش ۱۰۲: صدای دانیال افکارم را قیچی کرد: _ دلیل این‌که عاصم د
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مثـل بیـروت بود» ⏪ بخش ۱۰۳: مرد عصبی شد و دستش را با ضرب از حصار انگشتان دانیال بیرون کشید. _ دستم رو ول کن! صدایش به گوشم آشنا آمد. دانیال او را به آرامش دعوت کرد: _ خیلی خب... آروم باشید، فقط یه گپ دوستانه ست. قلبم تند تند بر طبل اضطراب می‌کوبید. دانیال دیوانه شده بود؟ چه در سرش می‌گذشت؟ حتماً قصد داشت این مرد را هم دست بسته کنار عقیل در صندوق عقب ماشین حبس کند. مرد، کلافه از رفتار دانیال، ضربه‌ای محکم بر سینه ی او کوبید. _ برو کنار، آقا من گپ دوستانه‌ای با شما ندارم. با فرود آمدن ضربه، آه از نهادم بلند شد و دانیال چون مار به خود پیچید. توجه چند مسافر به آن ها جلب شد. مرد با دستپاچگی و به سرعت از کنار دانیال گذشت. هراسان به طرف مرد موطلایی دویدم. مچاله شده در خود، روی پاهایش ایستادگی می‌کرد. دست بر زخم داشت و نفس‌های عمیق می‌کشید. با نگرانی صدایش زدم. با دندان‌هایی گره خورده از فرط درد، سر بلند کرد. نگاهش را به طرف مرد کشید. ناگهان آسودگی عجیبی در مردمک‌هایش نشست. بی‌اختیار مسیر تماشایش را دنبال کردم. به فاصله ی چند قدم آن طرف‌تر دو جوان با ظاهری معمولی راه مرد را بستند. یکی از آن ها که بی سیم به دست داشت، دست بر کمر مرد گذاشت و گفت: _ اما ما با شما گپ دوستانه داریم، راه بیفتید. دلهره در صدای آشنای مرد پیچید: _ این کارها چه معنی ای می ده؟ شما کی هستید؟ یکی از جوان‌ها که قدی متوسط داشت، کارتی مقابل چشمان او گرفت. مرد به محض دیدن کارت، دلهره‌ای نامحسوس به جانش افتاد اما خود را نباخت و گفت: _ دلیل این رفتارهاتون رو نمی‌فهمم. دانیال با حالی زار جلو رفت و مقابلش ایستاد. دست در جیب پالتوی خوش دوخت مرد برد. مرد سعی کرد مانع شود. دو جوان بازویش را گرفتند. دانیال فلش را بیرون کشید و بالا آورد. _ دلیلش اینه! مرد با دلهره ای سنگین کمر به نجات خود بست. _ این مال من نیست! دانیال با صدایی تحلیل رفته پاسخ داد: _ می‌دونم. لاشخورها رو چه به شکار؟ اون‌ها فقط از ته مونده ی شکار بقیه شکمشون رو سیر می‌کنن، آقای... متحیر شدم. حالا دلیل آشنا بودن صدایش را می‌دانستم. او همان بازیگر معروف بود که با هشتگ‌ها و پست‌هایش جنجال آفرینی می‌کرد؛ اسطوره ی جریان ساز، هنرمند مردمی و دلسوز وطن، فردا که خبر دستگیری اش اعلام گردد، چه متن‌هایی درباره ی مظلومیت آقای بازیگر و پاپوش نظام برای انتقام از هنرمند میهن پرست منتشر خواهد شد. بیچاره طرفداران خوش خیالش! بعضی مسافرین در حال عبور، نگاهی سرسری از باب کنجکاوی به جمعمان می‌انداختند و می‌گذشتند. ناگهان صدایی آشنا از پشت سرم دو جوان را خطاب قرار داد: _ محترمانه و بدون دست بند همراهیشون کنید. با چنان سرعتی سر چرخاندم که صدای ترق ترق گردنم را به گوش شنیدم. حاج اسماعیل بود، پدرم. به آنی، دلم گرم شد؛ انگار که خورشید در دل شب بتابد. زلزله به جان چانه‌ام افتاد و باران باران اشک از چشمانم بارید. دو جوان آقای بازیگر را راهی کردند. تبسمی آرامش بخش بر اقتدار چهره ی پدر نشست. _ خوبی، بابا؟ زبانم تلخ شد: _ از قیافه ام معلوم نیست؟ دانیال مجال هم صحبتی نداد: _ حاجی، خیلی وقت تنگه. شاخک‌هایم تیز شد. در چه مورد حرف می‌زد؟ پدر نگاهی نگران به دانیال انداخت. _ تو با این وضعت می‌خوای ادامه بدی؟ دانیال سرسختانه آری گفت. ⏪ ادامه دارد... ................................. 🌳 💠 «زندگی زیباست» http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌳🍃 🦜 🍃🌲 لحظه ی زیبای غذا دادن پرنده به جوجه ها 🌿 ༻‌🍄 @sad_dar_sad_ziba 🍄༺ ‎‌
🌿🌸🌿 کم تر بترسید، بیش تر امیدوار باشید! کم تر بخورید، بیش تر بجوید! کم تر آه بکشید، بیش تر نفس بکشید! کم تر بی تفاوت باشید، بیش تر اهمیت بدهید! کم تر بنشینید، بیش تر تلاش کنید! دست به زانو بزنید و بلند شوید و حرکت کنید؛ شما لایق بهترین ها هستید! 🌊 آقای روان شناس 🗞 «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
💠 چهار ویژگی مشورت دهنده: «أَمّا بَعْدُ، فَإِنَّ مَعْصِيَةَ النَّاصِحِ الشَّفِيقِ الْعَالِمِ الْمُجَرِّبِ تُورِثُ الحَسرَةَ وَ تُعقِبُ النَّدامَة.َ» «بدانيد! نافرمانى از خواست فرد خیرخواه مهربان داناى باتجربه، موجب حسرت و اندوه مى گردد و پشيمانى به بار مى آورد.» [خطبه ی ٣۵] ~ خیرخواه ~ مهربان ~ دانا ~ باتجربه 🌌 / نهج البلاغه ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠 ☀️ 💠ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 شهیدی گمنــام در زمین بنام در آسمان ها روحمان به یادشان شاد! 🌷 صلوات ...🌷... /یاد یاران ………………………………… @sad_dar_sad_ziba ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─